نرگس محمدی، نائب رییس کانون مدافعان حقوق بشر که اینک در زندان بهسر میبرد، در نامهای به دادستان تهران، به رفتارهایی که به گفته او، ناروا در حقش روا داشته میشود، اعتراض و دادخواهی کرده است.
برای چندمین بار قلم در دست گرفتهام تا نامهای دیگر برای دادخواهی و اعتراض نسبت به رفتارهای ناروایی که میبینم و متحمل میشوم که بهباور من ستمی آشکار است، برای جنابعالی بنویسم.
پس از حضور دادیار محترم و نماینده جنابعالی در بند زنان اوین و استماع شکایات، بنده یک نوبت اعزام برای دکتر ریه داشتم. از محل زندان با حضور مأمور نظامی و انتظامی و یک سرباز و راننده و با زدن دستبند به دستهایم به مطب دکتر رفتیم. در خیابان و حتی پس از ورود به ساختمان پزشکان و ورود به مطب دکتر با دستبند بودم تا اینکه خانم منشی از من خواست تا خودم مشخصاتم را پر کنم. دستهایم را به سوی مأموران گرفتم ولی باز نکردند. با دیدن این صحنه خانم منشی گفت اشکالی ندارد، شفاهاً بگویید من مینویسم. در حالیکه سرباز بیرون در ایستاده بود و من و مأمور وارد اتاق معاینه شدیم، باز هم دستان من به دستبند بود تا اینکه پزشک محترم برای معاینه از من خواست تا لباس رویام (کاپشن) را درآورم. با دستهای بسته این کار غیرممکن بود. نگاهی به مأمور کردم و گفتم، فکر نمیکنید باید دستبند را باز کنید. مأمور گفت، تشخیص با مأموران است، اگر خواستیم باز میکنیم اگر نه، باز نمیکنیم. پزشک برای معاینه بالای سر من ایستاده بود. ناچار بلند شدم و دستهایم را جلوی مأمور گرفتم و گفتم دستم را باز کن تا دکتر معاینهام کند.
با بحثهایی در خیابان و چه در محل افسر نگهبانی به بند برگشتم که منجر به افزایش فشار خون و انتقال به بهداری شد.
برای چندمین بار قلم در دست گرفتهام تا نامهای دیگر برای دادخواهی و اعتراض نسبت به رفتارهای ناروایی که میبینم و متحمل میشوم که بهباور من ستمی آشکار است، برای جنابعالی بنویسم.
پس از حضور دادیار محترم و نماینده جنابعالی در بند زنان اوین و استماع شکایات، بنده یک نوبت اعزام برای دکتر ریه داشتم. از محل زندان با حضور مأمور نظامی و انتظامی و یک سرباز و راننده و با زدن دستبند به دستهایم به مطب دکتر رفتیم. در خیابان و حتی پس از ورود به ساختمان پزشکان و ورود به مطب دکتر با دستبند بودم تا اینکه خانم منشی از من خواست تا خودم مشخصاتم را پر کنم. دستهایم را به سوی مأموران گرفتم ولی باز نکردند. با دیدن این صحنه خانم منشی گفت اشکالی ندارد، شفاهاً بگویید من مینویسم. در حالیکه سرباز بیرون در ایستاده بود و من و مأمور وارد اتاق معاینه شدیم، باز هم دستان من به دستبند بود تا اینکه پزشک محترم برای معاینه از من خواست تا لباس رویام (کاپشن) را درآورم. با دستهای بسته این کار غیرممکن بود. نگاهی به مأمور کردم و گفتم، فکر نمیکنید باید دستبند را باز کنید. مأمور گفت، تشخیص با مأموران است، اگر خواستیم باز میکنیم اگر نه، باز نمیکنیم. پزشک برای معاینه بالای سر من ایستاده بود. ناچار بلند شدم و دستهایم را جلوی مأمور گرفتم و گفتم دستم را باز کن تا دکتر معاینهام کند.
با بحثهایی در خیابان و چه در محل افسر نگهبانی به بند برگشتم که منجر به افزایش فشار خون و انتقال به بهداری شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر