Translate

۱۳۹۴ آبان ۷, پنجشنبه

ایران، در قعر جدول آزادی اینترنت

ایران، در قعر جدول آزادی اینترنت
بنا به تازه‌ترین رده‌بندی خانه آزادی، چین، ایران و سوریه سه کشور دنیا هستند که بیشترین سانسور را بر اینترنت اعمال می کنند. خانه آزادی (فریدم هاوس) یک نهاد مدنی در شهر واشنگتن است که درباره وضع آزادی بیان در جهان پژوهش می‌کند.

تهدید دادستانی تهران با نا تمام ماندن پروسه درمان مریم (نسیم) نقاش زرگران



زندانی نوکیش مسیحی “مریم نقاش زرگران “بدون درمان به زندان برگشت
به گزارش «محبت نیوز» مریم (نسیم) نقاش زرگران، که از سه شنبه گذشته به مرخصی درمانی آمده بود پس از عدم تمدید مرخصی و تهدید دادستانی تهران با نا تمام ماندن پروسه تشخیص بیماری به زندان اوین بازگردانده شد.
 این نوکیش مسیحی که به دلیل اعتقادات و باورهای دینی مسیحی بیش از ٣٠ ماه از دوران محکومیت خود را در بند نسوان اوین سپری کرده اولین بار در اسفندماه ١٣٨٩ به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات احضار و مورد بازجویی قرار گرفت. این بازجویی ها که با تهدید و مزاحمت برای اعضای خانواده وی همراه بود اغلب در مکان های غیر رسمی و حول پرسش از کلیسای خانگی و جامع ادامه یافت. وی در نهایت چند روز پس از بازداشت کشیش سعید عابدینی، شهروند ایرانی-آمریکایی که برای تاسیس پرورشگاه در شمال ایران به کشور بازگشته بود، توسط پلیس امنیت به صورت تلفنی احضار و بازداشت شد .
در همین روز منزل پدری وی مورد تفتیش و کتاب ها و جزوات دینی و لوازم شخصی وی نیز توقیف شد. وی پس از بازداشت جهت انگشت نگاری به زندان اوین منتقل و بدون هیچ گونه تفهیم اتهام به ساختمان وزرا تحویل شد. وی به مدت ۵ شبانه روز بدون هیچگونه امکانات بهداشتی در این مکان بازداشت و مورد بازجویی قرار گرفت و اغلب موضوع سئوالات در مورد علت افزایش اعضای کلیسای خانگی و مشخصات افراد حاضر و چگونگی برگزاری مراسم در این کلیساها بود.
وی در نهایت به زندان اوین منتقل و توسط شعبه ٢ دادسرای شهید مقدس تفهیم اتهام شد. تنها اتهام وارده به وی تبلیغ علیه نظام بود.
مریم نقاش پس از ١٩ روز بازداشت موقت در بند نسوان اوین با قید وثیقه ٧٠ میلیونی بطور موقت آزاد شد. وی توسط قاضی مقیسه، ریاست شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب به اتهام اجتماع و تبانی و اقدام علیه امنیت ملی به ۴ سال حبس تعزیری محکوم شد. این در حالیست که چنین اتهامی هرگز به وی تفهیم نشده بود.
مواردی چند که در محتویات پرونده این شهروند مسیحی مورد اشاره قاضی صادر کننده رای قرار گرفته به قرار زیرند:
* تغییر دین از اسلام به مسیحیت شاخه پروتستان
* عضویت فعال در کلیسای جماعت ربانی
* تشکیل و راه اندازی کلیساهای خانگی جهت جذب جوانان به مسیحیت
* ارتباط با سازمانهای مسیحی خارج از کشور به منظور تبلیغ آئین مسیحیت
* مسافرت به کشور ترکیه برای شرکت در گردهمایی های مسیحیان
به گفته خبرنگار سحام ، در بخشی از حکم صادره برای خانم مریم نقاش زرگران چنین آمده است:
” دادگاه فعالیت های انجام شده را در راستای اهداف ضد امنیتی کشور انگلستان و رژیم اشغالگر قدس در جهت گسترش کلیساهای خانگی در داخل کشور و ایجاد انحراف در جامعه اسلامی دانسته و منطبق با ماده ۶۱۰ قانون مجازات اسلامی و با رعایت ماده ۴۶ قانون مجازات اسلامی، نامبرده را به تحمل ۴ سال حبس با احتساب ایام بازداشت محکوم می نماید.“
حکم وی عینن در دادگاه تجدید نظر تایید و برای اجرای حکم در تاریخ ٢۴ تیر ٩٢ به زندان اوین فراخوانده شد. وی در حالی دوران محکومیت خود را سپری می کند که رابط وزارت اطلاعات در تیرماه سال جاری به وی اعلام داشته که وزارت اطلاعات از ضابط قضایی پرونده بی اطلاع است و پلیس امنیت صلاحیت گشودن چنین پرونده ای را نداشته است و وزارت پس از ٢ سال مسئولیت آن را می پذیرد و مورد بررسی مجدد قرار می دهد! این در حالی است که خانم زرگران همواره در طول مدت حضور خود در زندان با برچسب “زندانی خاص” مورد آزار و اذیت سیستم قضائی قرار گرفته است، از عدم اجازه ملاقات حضوری با برادر و خواهر خود برای ماه های متوالی تا قول ها و امیدوار کردن های واهی برای مرخصی و آزادی مشروط و بدین بهانه ها، عدم صدور مجوز اعزامِ درمان.
نسیم زرگران به دلیل ابتلا به بیماری ASD حدودن ٩ سال قبل تحت جراحی قلب قرار گرفت و نیاز مبرم به مراقبت های ویژه و مستمر پزشکی دارد. علاوه بر این او در یک سال اخیر با بی حسی دست و پا و درد مزمن در مفاصل و ستون فقرات مواجه شده است که پس از ماهها در مراجعه اولیه به پزشک متخصص تشخیص اولیه بیماری های دیسک کمر، آرتروز و پوکی استخوان بوده است و پزشک معتمد زندان دستور بستری ۵ روزه و نیاز فوری به انجام فیزیوتراپی را صادر کرده که با عدم مجوز دادستانی وی همچنان از درد بسیار رنج می برد. زرگران همچنین در ماههای زندان به کم خونی شدید، بیماری قند و چربی خون مبتلاست که به دلیل عدم صدور مجوز از سوی نهادهای قضائی مربوطه پروسه درمانی وی مغفول مانده است.
(( من ملتمسانه به پدرآسمانی دعا می کنم  به نام مسیــــح ِقدوس .... که اوست شفا دهنده و تسلی دهنده ..... اوست امید و محبت ........ که راه را برای این خواهر عزیزِ ایماندار باز کند و هر چه زودتر شفا و آزادیش را برای جلال عیسی مسیح ببینیم))
آمــــین 


خداوند در کتاب مقدس بارها کوروش را برگزیده خود اعلام می کند



I will raise [Cyrus] up in righteousness [willing in every way that which is right and proper], and I will direct all his ways; he will build My city, and he will let My captives go, not for hire or for a bribe, says the Lord of hosts.
Isaiah 45:13

دل نوشته ای از آرش صادقی و همسرش گلرخ ابراهیمی ایرایی

۲۱ سال زندان برای یک زوج؛ صدای گریه های همسرم در اتاق های بازجویی را می شنیدم



آرش مینویسد

ﺭﻭﺑﺮﻭﯾﺖ ﮔﻠـﻮﻟــــﻪ ﻭ ﺑﺎﺗـﻮﻡ، ﭘﺸﺖ ﺳــــﺮ ﺧﻨــــﺠﺮ ﺭﻓﯿﻘـــــﺎﻧﺖ
ﺗﻮﯼ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ !! ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﻭﺳﺖ، ﺩﺷﻤﻨﺖ ﺑﺎﺷﺪ
ﭼﻤﺪﺍﻧﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﺮ ﺩﻭﺷﺖ، ﺯﺧﻢ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻗﻠﺐ ﻣﻐﻠﻮﺑﺖ
ﭘــــــﺮﺗﮕﺎﻫـــﯽ ﺑـــــﻪ ﻧﺎﻡ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻣﻘـــﺼﺪ ِ ﺭﺍﻩ ﺁﻫﻨﺖ ﺑﺎﺷﺪ
ﻋﺸﻖ، ﻣﮑﺜﯽ ﺳﺖ ﻗﺒﻞ ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ ... ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﯽ ﻣﯿﺎﻥ ﺟﺒﺮ ﻭ ﺟﺒﺮ
ﺟﺎﻡ ﺳﻢ ﺗـــﻮﯼ ﺩﺳﺖ ﻟﺮﺯﺍﻧﺖ، ﺗﯿــــﻎ ﻫﻢ ﺭﻭﯼ ﮔﺮﺩﻧﺖ ﺑﺎﺷﺪ
ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ «ﺍﻧﻘﻼﺏ » ﻭ « ﺁﺯﺍﺩﯼ »، ﻓﻨﺪﮐـﯽ ﺩﺭﻣﯿﺎﻭﺭﯼ ... ﺷﺎﯾﺪ
ﻫﺠﺪﻩ « ﺗﯿﺮ» ﺑﯽ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻣﯽ، ﺗﻮﯼ ﺳﯿﮕﺎﺭ «ﺑﻬﻤﻨﺖ » ﺑﺎﺷﺪ


........................................................................................

گلرخ علی رغم ارائه پرونده پزشکی و در حالی که زیر تیغ جراحی میباشد محاکمه میشود
آقای پیمان عطار وکالت پرونده من و همسرم را به عهده میگیرند.ارگان خاص، از ایشان به اتهام اعلام وکالت بر روی پرونده من و گلرخ شکایت میکند و ایشان مجبور میشوند از این پرونده کناره گیری کنند 
آقای امیر رئیسیان وکیل بعدی هستند که اعلام وکالت میکنند.
بعد از چهار جلسه رجوع آقای صلواتی اجازه مطالعه پرونده را به ایشان نمیدهند. نهایتا در جلسه چهارم با تهدید صراحتا به آقای رئیسیان گفته میشود که اجازه مطالعهپرونده موکلینشان را ندارند
دادگاه گلرخ به صورت غیابی و دادگاه من بدون حضور وکیل تشکیل میشود
حکمهای ناعادلانه صادر میشوند
پرونده به سرعت به شعبه 54 ارجاع داده میشود.
با روند طی شده که تا به امروز پرونده من و همسرم داشته است به نظر میرسد باید در آینده ای نزدیک منتظر تایید این حکمها در دادگاه تجدیدنظر هم باشیم.
پی نوشت:من و گلرخ قصد داشتیم به حکمهای ناعادلانه صادر شده اعتراضی نکنیم. ولی با وساطتت وکیل و تعدادی از دوستان از تصمیممان صرف نظر کردیم.









۱۳۹۴ آبان ۶, چهارشنبه

توافق هسته‌ای؛ بیم و امید مسیحیان ایرانی/ ساموئل بختیاری

از نخستین روزهای حیات جمهوری اسلامی، مسیحیان ایرانی به ویژه‌ی مسیحیان تبشیری (نوکیشان مسیحی) آماج حملات نیروهای امنیتی بودند.
 گرچه در سال‌های اخیر برخوردها با دو اقلیت ارمنی و آشوری کشور انگشت شمار بوده است
(( اما نوکیشان مسیحی به شدت سرکوب شده‌اند))
مقامات مذهبی و امنیتی جمهوری اسلامی، با نگاهی فوق امنیتی به موضوع نوکیشان مسیحی می‌نگرند. به اعتقاد مقامات عدم برخورد با موضوع نوکیشان مسیحی باعث تشویق سایرین برای پیوستن به آیین مسیحیت خواهد شد.


اوج برخورد نیروهای امنیتی ایران با کلیسای فارسی زبان، به ویژه کلیسای جماعت ربانی، به سال‌های ابتدایی دهه‌ی ٧٠ باز می‌گردد که در آن زمان چند تن از کشیش‌های بلندپایه‌ی آن کشته شدند. حسین سودمند که از اسلام به مسیحیت گرویده و به مقام کشیشی رسیده بود، رسماً از سوی دستگاه قضایی، مرتد شناخته شده و اعدام شد. هم‌چنین سه کشیش دیگر که میکائیلیان، مهدی دیباج و هایک هوسپیان مهر نام داشتند به شکل فجیعی به قتل رسیدند. 

گفتگوهای هسته‌ای میان ایران و قدرت‌های جهانی از مقاطعی بود که بار دیگر امید به بهبود وضعیت حقوق بشر و وضعیت اقلیت‌های دینی در ایران را زنده کرد. در بحبوحه‌ی گفتگوهای هسته‌ای ایران و قدرت‌های جهانی، باور عموم بر این بود که پس از رسیدن به توافق نهایی با قدرت‌های جهانی علاوه بر بهبود وضعیت اقتصادی، وضعیت حقوق بشر نیز اندکی بهبود یابد. برخی از فعالان حقوق بشر کوشا در زمینه‌ی اقلیت‌های دینی بر این باور بودند که دستکم در حین مذاکرات فشارها بر اقلیت‌های دینی، به ویژه مسیحیان، کاهش خواهد یافت. اما با هجوم نیروهای امنیتی به کلیساهای خانگی و دستگیری بسیاری از نوکیشان مسیحی در روزهای آغازین سال ٢٠١۵ میلادی و کریسمس این باور خیلی زود رنگ باخت. در حالی که گفتگوها به صورت جسته و گریخته میان ایران و قدرت‌های جهانی بر سر پرونده‌ی اتمی ایران جریان داشت، نیروهای امنیتی در تهران و برخی از شهرستان‌ها ده‌ها تن از نوکیشان مسیحی را بازداشت کردند تا امید به بهبود وضعیت مسیحیان فارسی زبان به سرعت رنگ ببازد. سکوت مجامع جهانی و دول غربی و چشم فرو بستن آن‌ها از این موج دستگیری‌ها هم، پیام روشنی داشت: مذاکرات صرفاً در مورد موضوع اتمی است و بس.
تاکید چندباره‌ی مقامات غربی، به ویژه رئیس جمهور ایالات متحده‌ی امریکا، مبنی بر انجام مذاکرات پیرامون موضوع هسته‌ای، نگرانی‌های بسیاری را در میان جامعه‌ی مسیحیان فارسی زبان برانگیخت. برای نمونه مرکز امریکایی حقوق و عدالت (ACLJ) می‌گوید نغمه عابدینی از کنگره‌ی امریکا می‌خواهد همسرش را فراموش نکند. خانم عابدینی با لحنی نومیدانه از تک تک نمایندگان کنگره‌ی امریکا می‌خواهد که نیم نگاهی نیز به وضعیت همسرش و سایر زندانیان مسیحی در ایران داشته باشند.  به اعتقاد نغمه عابدینی، شاید کلید آزادی سعید در دستان کنگره باشد.
هم‌چنین در جریان حمله‌ی گارد زندان به زندانیان سیاسی و عقیدتی محبوس در بند ٣۵٠، کشیش فرشید فتحی،
از دیگر زندانیان شناخته شده‌ی مسیحی،
از جمله کسانی بود که در همین بازه‌ی زمانی دستگاه قضایی پرونده‌ی دیگری مبنی بر تخلف در زندان به اتهام نگهداری مشروبات الکلی در زمان زندانی بودن او در بند ٣۵٠ زندان اوین را بر علیه وی باز کرد و بابت آن به تحمل یک سال زندان دیگر محکوم شد. در کنار این نام‌های شناخته شده، به عنوان نمونه‌ی دیگری از ایرانیان مسیحی که در این مدت بازداشت شده یا در زندان با آزار و اذیت مضاعف روبه‌رو بودند، می‌توان به ابراهیم فیروزی، اشاره کرد. این نوکیش مسیحی که در بند ۱۰ زندان رجایی شهر کرج همراه با مجرمین غیرسیاسی و بعضاً خطرناک نگهداری می‌شوند، در طی ماه‌های اخیر، دو بار در اعتراض به شرایط بد خود در زندان، دست به اعتصاب غذا زده است.
به گفته‌ی برخی از نوکیشان مسیحی در ایران، در حین مذاکرات امید بسیار زیادی برای بهبود اوضاع وجود داشت که این امید رفته رفته به یاس مبدل گشت. در بسیاری از شهرستان‌ها به علت عدم خبررسانی رساتر، موج دستگیری‌ها بیش‌تر بود. هر از چندگاهی اخباری مبنی بر هجوم نیروهای امنیتی به کلیساهای خانگی و دستگیری نوکیشان مسیحی در شهرهای اهواز، کرج، شیراز و اصفهان منتشر می‌شد و انتشار این اخبار نشان از عزم جدی سیستم امنیتی برای مقابله با گسترش مسیحیت در ایران بود. در همین حال حجت الاسلام علی یونسی وزیر اسبق اطلاعات و مشاور کنونی رئیس جمهور در امور اقلیت‌های دینی و قومی هشدار داد که جمهوری اسلامی به هیچ مذهب یا فرقه‌ی دینی اجازه‌ی تبلیغ و تبشیر نمی‌دهد. به باور بسیاری این هشدار تند بیش‌تر متوجه مسیحیان ایرانی بود.
ر تاریخ ۲۵ اسفند ماه ۱۳۹۳ و همزمان با ارائه‌ی گزارش وضعیت حقوق‌بشر ایران در ژنو، احمد شهید، وضعیت حقوق‌ بشر در ایران را بدتر از سال‌های قبل اعلام کرد. در بخشی از این گزارش به وضعیت وخیم اقلیت‌های دینی در ایران اشاره شده بود. وزارت امور خارجه‌ی امریکا نیز با انتشار گزارش بین المللی آزادی ادیان بار دیگر هم‌چون بسیاری دیگر از نهادهای جهانی حقوق بشر نسبت به کنترل شدید و آزار و اذیت پیروان ادیان مختلف در ایران به ویژه کلیسای فارسی زبان به مقامات جمهوری اسلامی هشدار داد. گرچه مطابق قانون اساسی جمهوری اسلامی، فعالیت پیروان مسیحیت، یهودیت و زرتشت آزاد است، اما بر اساس قانون مجازات اسلامی هر شهروند مسلمانی که به دینی دیگر در آید، مجازاتش اعدام است.
رفتار نیروهای امنیتی پس از دستیابی به توافق هسته ای نیز بیانگر ادامه‌ی همان روند قبلی است. در مرداد ماه ۱۳۹۴ ماموران امنیتی لباس شخصی با هجوم به یک کلیسای خانگی در کرج، جمعی از نوکیشان مسیحی را که به جهت مراسم عبادت و پرستش دور هم گرد آمده بودند، بازداشت کردند.
در مورد دیگری، یکی از سایت‌های امنیتی با ادبیاتی تهدیدآمیز خبر از شناسایی چند فعال مسیحی در داخل کشور می دهد “این افراد که حیطه‌ی فعالیت‌هایشان در شهرهای رشت، تهران و کرج بوده با همدستی رژیم اشغالگر صهیونیستی و ارسال کتاب‌های تحریف شده تحت عنوان انجیل، قصد تخریب و القای فرهنگ مبتذل مسیحیت صهیونیستی بر ذهن جوانان مومن ایران اسلامی را در سر داشتند که با هوشیاری سربازان گمنام امام زمان شناسایی شده‌اند”، این قسم ادبیات ذهن هرکس را برای سخت ترین کیفر آماده می‌سازد.
در حال حاضر تعداد زیادی  مسیحی ایرانی تنها به دلیل اعتقاد به خداوند حقیقی در زندان (یا در انتظار برگزاری دادگاهشان) به سر می‌برند و این نگرانی وجود دارد که با حل و فصل موضوع اتمی، سرکوب مسیحیان با شدت بیشتری از سوی دستگاه امنیتی ادامه یابد.
در چندین ماه از سال ٢٠١۵ بر اساس گزارش سازمان درهای باز (Open Doors) نام جمهوری اسلامی ایران در کنار عربستان سعودی، سودان، ترکمنستان و ازبکستان در میان ٩ کشور اصلی جفاکننده به مسیحیان جای گرفت. عملکرد نیروهای امنیتی هم تقویت کننده‌ی این گمان است که با حل موضوع هسته‌ای و کمتر شدن فشار خارجی، سیستم امنیتی با توان بیش‌تری به سرکوب دگراندیشان خواهد پرداخت.
دادگاه‌های انقلاب بدون هیچ رافتی نوکیشان مسیحی را محاکمه می‌کنند. از ابتدای سال گذشته تاکنون بیش از ١٨ نوکیش مسیحی به زندان محکوم شده‌اند. بیش‌تر این افراد بر اساس ماده‌ی ۵٠٠ قانون مجازات اسلامی به زندان محکوم شده‌اند؛ تبلیغ بر علیه نظام حاکم و همکاری با گروه‌های اپوزیسیون، عموم اتهاماتی ست که این افراد را در مجموع به ٢۴ سال زندان محکوم کرده است.
با وجود فشارها و سختی‌هایی که گریبان جامعه‌ی مسیحی ایران را گرفته است، بنا به گزارش خبرگزاری مسیحی صدای شهدای مسیحی، رشد کلیسا در ایران بیش از هر نقطه جهان است، تخمین زده می شود از جمعیت ٧٨ میلیونی ایران میان ٢٠٠ هزار تا ۵٠٠ هزار نفر نوکیش مسیحی باشند. با این‌که این رقم نسبت به جمعیت ایران ناچیز است، اما نکته‌ی مهم در اینجاست که این افراد در خلال کمتر از ١۵ سال به مسیحیت گرویده‌اند. سیاست مشت آهنین نیروهای امنیتی نیز کارساز رشد زیاد مسیحیان فارسی زبان در ایران نبوده است. برخلاف سیستم امنیتی، بسیاری از مردم مسلمان ایران دوستدار مسیحیان هستند، بسیاری از ایرانیان غیرمسیحی با احترام از عیسی مسیح و کتاب مقدس یاد می‌کنند.
شاید پذیرفتن این امر برای غیرایمانداران سخت باشد که کلیسا همواره در جفا رشد کرده است. اما تاریخ مسیحیت گواه این مدعاست.

آموزش عمومى توانا: امنيت جيميل

Report: Iran can now hack your Gmail
دانشگاهی در تورونتو کانادا گزارش داده است که هکرهای ارتش سایبری ایران در تلاش برای کنترل مخالفان امکانات امنیتی جی‌میل را دور می‌زنند. یکی از راههای مقابله با آن توجه به آدرس جی‌میل در مرورگر اینترنتی شماست که باید با https شروع شود و نه با http. توضیحات بیشتر در ارتباط با امنیت جیمیل را در این ویدیو ببینید




۱۳۹۴ آبان ۱, جمعه

بازداشت یک نوکیش مسیحی در تهران

mahtab mohammadi
خبرگزاری هرانا- مهتاب محمدی، نوکیش مسیحی ساکن تهران از سوی نیروهای امنیتی بازداشت شده است.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، مهتاب محمدی، نوکیش مسیحی ساکن تهران از سوی نیروهای وزارت اطلاعات بازداشت و به محلی نامعلوم منتقل شده است.
بنا بر همین گزارش چندی پیش مادر و خواهر مهتاب محمدی که هر از نوکیشان مسیحی هستند توسط نیروهای امنیتی وزارت اطلاعات احضار می شوند. با عدم حضور ایشان و مخفی شدنشان، نیروهای امنیتی به خانه مهتاب محمدی هجوم برده و او را بازداشت می کنند.
لازم به ذکر است که تاکنون هیچ اعلام رسمی در ارتباط با بازداشت این فرد انجام نشده و از محل بازداشت وی اطلاعی در دست نیست.

چیزهای شگفت‌انگیز از کلامت

نیاز شدید ما به روشنگریِ خدا


چشمان مرا بگشا، تا از شریعت تو، چیزهای عجیب بینم.
۱) در کلام خدا، چیزهای شگفت‌انگیزی وجود دارد؛ ۲) بدون یاری و مدد خدا از اعلا، هیچ‌کس قادر نیست واقعیت این چیزهای شگفت‌انگیز را مشاهده کند؛ ۳) بنابراین، وقتی کتاب‌مقدس را می‌خوانیم، باید به درگاه خدا دعا کنیم، تا از اعلا، ما را منوّر سازد.

اینکه برای دیدن امور روحانی، به شدت نیازمندیم که خدا ما را از اعلا منوّر سازد، تا جلال و زیبایی و کمال خدا را مشاهده نماییم. شما به هنگام خواندن کلام خدا، می‌توانید چیزهای بسیاری را مشاهده کنید، حتی اگر خدا چشم دل شما را نگشوده باشد. می‌توانید واژگان و نکات دستور زبان را به چشم خود ببینید. می‌توانید ارتباطات منطقی را مشاهده کنید؛ و نیز واقعیتهای تاریخی، و قصد و نیّتهای عقلانیِ نویسنده را؛ همان‌طور که قادر خواهید بود عواطف و احساسات انسانی را مشاهده نمایید؛ و برای دیدن هیچ‌یک از آنها، لازم نیست که خدا به طریقی خاص و روحانی، چشمان شما را بگشاید.
اما آنچه که قادر به دیدنش نیستید، زیباییِ روحانی خدا، و پسرش، و کارشان در دنیاست. شما قادر نیستید این را ببینید که تنها خداست که باید بیش از هر چیز دیگر، بی‌نهایت خواستارش باشیم. یک شخص نابینا، قادر به دیدن خورشید نیست، اما می‌تواند از واقعیتهای بسیاری دربارۀ خورشید با اطلاع باشد؛ و نسبت به شخصی بینا، در آزمون ستاره‌شناسی نمرۀ بالاتری کسب کند. دانستن دربارۀ چیزی، با دانستنی که از مشاهده حاصل می‌شود، یکی نیست. چشیدن عسل، یک چیزی است؛ و اینکه فقط بدانیم که عسل شیرین است، چیز دیگری است.
دوباره از پولس برایتان می‌خوانم، که به کامل‌ترین شکل، وضعیت ما را توصیف نموده، و عنوان می‌کند که بدون روشنگریِ خاص و نجاتبخش خدا، ما در چه وضعیتی به سر می‌بریم. او در رسالۀ افسسیان ۴:‏۱۷-‏۱۸، در مورد وضعیت انسان، به پنج مشخصۀ هولناک اشاره می‌کند؛ که با توجه به این وضعیت، اگر طالب دیدن واقعیتهای روحانی هستیم، باید که مداخلۀ الهی در کار باشد. پولس می‌گوید که امتها (به بیان دیگر، مردم عادیِ جهان، از همۀ قومها و ملتها، که از فیض جدا هستند)، «در بطالتِ ذهنِ خود رفتار می‌نمایند؛ که در عقل خود، تاریک هستند؛ و از حیات خدا محروم، به سبب جهالتی که به جهت سخت‌دلیِ ایشان در ایشان است.» اگر این جمله را از آخر به اول نگاه کنیم، می‌توانیم بگوییم که در همۀ ما، جدا از فیض توانمند خدا، سخت‌دلی وجود دارد که به جهالت ختم می‌گردد؛ و جهالتی که به بیگانگی با خدا منجر می‌گردد؛ و این بیگانگی، به ظلمت ختم شده، ظلمتی که به دانش و آگاهی، و زندگی باطل منتهی می‌شود.
اگر برای دیدن چیزهای شگفت‌انگیز در کلام خدا، امیدی وجود داشته باشد، آن امید این است که ما باید از ظرفیتی الهی و مافوق طبیعی برخوردار باشیم؛ ظرفیتی که خدا باید آن را عطا نماید، چرا که ما ذاتاً از آن بهره‌مند نیستیم. بنابراین، باید برای این مهم دعا کنیم - «چشمان مرا بگشا.» و اگر بخواهیم در خدا زنده بمانیم و محبتمان برای او اصیل و واقعی و آتشین باشد، به شدت نیازمندیم که هر روزه، خدا چشمانمان را بگشاید. پس دعا کنید و دعا کنید و دعا کنید. مزمور ۱۱۹ را بخوانید؛ و ببینید که مزمورنویس برای شناخت خدا و طریقهای او، چندین مرتبه دعا می‌کند و یاریِ الهی می‌طلبد.

دیدن، شدن است

اما امروز قصد دارم به نکته‌ای متفاوت اشاره کنم. ولی پیش از آن، می‌خواهم مطمئن شوم که دلیل اهمیت آن را درک می‌نمایید. این نکته مهم است، چرا که به شباهت عیسی درآمدن، زمانی میسّر است که زیبایی و ارزش و کمال خدا و پسرش، و کلام و طریقهایشان را ببینیم. پولس در رسالۀ دوم قرنتیان ۳:‏۱۸ می‌گوید: «لیکن همۀ ما چون با چهرۀ بی‌نقاب، جلال خداوند را در آینه می‌نگریم، از جلال تا جلال، به همان صورت، متبدل می‌شویم؛ چنان که از خداوند که روح است.» دیدن، شدن است.
تنها راه تغییر رفتار مسیحیان، دیدن است؛ و بدین‌گونه است که خدا حرمت نهاده می‌شود. ما تغییر می‌کنیم، زیرا برترین زیبایی و ارزش و کمال را مشاهده نموده‌ایم. اگر به چهرۀ مسیح می‌نگرید؛ و سپس به مجله‌ای ورزشی، یا مجلۀ مد و زیبایی نگاه کرده، و مجذوب زیبایی و ارزش و کمال برتر مسیح نمی‌گردید؛ و او دلخواهتان نیست، پس هنوز سخت‌دل و کور بوده، و در بطالت ذهنتان گرفتارید. باید فریاد و فغان سر دهید که «چشمان مرا بگشا، تا از کلام تو، چیزهای عجیب بینم!» و سپس زندگی شما، نمودار آن خواهد بود. گنج شما - اشتیاق شما، وجد و شادی شما، زیبایی شما – هر جا که هست، دل شما نیز همان جا خواهد بود؛ و اوقات فراغتتان، و آخر هفته‌تان، و پول شما نیز. ما با دیدن جلال خدا در کلام خداست که تبدیل می‌شویم. اگر درخشش و جلال دنیا به نظرتان پرجلال‌تر و گیراتر از جلال خداست، پس خدا را ندیده‌اید. رسالۀ سوم یوحنا ۱۱ می‌فرماید: «بدکردار، خدا را ندیده است» (اول یوحنا ۳:‏۶ را نیز مشاهده نمایید).
از این‌رو، همۀ نکاتی که بدان اشاره نمودیم، مهم بوده، چرا که همۀ آن تبدیل واقعی، که زندگی را تغییر می‌دهد و خدا را حرمت می‌نهد؛ و از ارزش روحانی برخوردار است، از دیدن جلال خدا سرچشمه می‌گیرد، نه اینکه فهرستی از رفتار و سلوک مذهبی تهیه نموده، و سعی کنیم که آنها را تقلید نماییم.

خدا از طریق کلامش، زیبایی مسیح را مکشوف می‌نماید

نکتۀ امروز این است: خدا زیبایی و کمال مسیح را تنها به آنانی نشان می‌دهد که به کلامش توجه دارند. به همین دلیل است که تغییر روحانی و راستین، از خواندن و تعمق نمودن و به حافظه سپردن کتاب‌مقدس صورت می‌گیرد. این تغییر بدان دلیل نیست که شما قواعدی را می‌آموزید که بدانید چگونه باید اطاعت کنید، بلکه دلیلش این بوده که کتاب‌مقدس، آن مکانی است که خداوند، زیبایی و کمال مسیح را در آن مکشوف می‌نماید.
بگذارید این نکته را واضح‌تر توضیح دهم. فرض کنید که شما پیغام هفتۀ گذشته را شنیده و دانسته‌اید که «برای تغییر کردن، باید جلال خدا را ببینیم؛ اما به خاطر اینکه مرده و سخت‌دل و کوریم، قادر به دیدن جلال او نیستیم؛ بنابراین، باید به درگاه خدا دعا کنیم، تا ما را زنده، و دلمان را نرم سازد و چشمانمان را بگشاید.» و فرض کنید که نتیجه‌گیری شما چنین بوده است: «بسیار خوب، پس باید خود را وقف دعا کنم، نه وقف مطالعه، یا خواندن، یا به خاطر سپردن کتاب‌مقدس؛ چرا که انسان صرفاً با دیدن و استدلال نمودنش، نمی‌تواند آنچه که واقعاً باید دیده شود را مشاهده نماید.». باید گفت که این یک نتیجه‌گیری بسیار بد از گفته‌های من، و از متن مورد نظر است.
نکته اینجاست: خدا زمانی چشم نابینا را می‌گشاید تا جلال خدا را در کلامش ببیند، که آن نابینا به کلام روی آورده باشد. فرض کنید که قصد دارید شکوه گِرند کَنیون را ببینید، اما نابینا هستید؛ و بر فرض که خدا به شما بگوید: «مرا بخوان و بیا و به درگاه من دعا کن؛ و من چشمان تو را می‌گشایم تا شکوه گِرند کَنیون را ببینی.» آیا شما برای دعا کردن، از آریزونا به فلوریدا می‌روید؟ و یا اینکه از همۀ توان و احساساتی که خدا به شما داده، استفاده کرده، تا به گِرند کَنیون برسید و به سوی آنچه که خدا وعده داده بود، چشم بدوزید؟ منظور من این است که اگر اصرار داشته باشید که بر فرض در منطقۀ اِوِرگِلیدز در فلوریدا به سر برید، هر چقدر هم که دعا کنید، خدا شکوه گِرند کَنیون را به شما نشان نخواهد داد.
منظورم را به شکل دیگری بیان می‌کنم. خدا این‌گونه مقرر نموده که کار روحش، که گشودن چشم است، همواره با کار کلامش، که آگاه‌ ساختن ذهن است، تلفیق گردد. هدف خدا این است که ما جلال پسرش را بنگریم و (تبدیل شویم). پس وقتی به پسر می‌نگریم، خدا چشم ما را می‌گشاید، نه وقتی که به سریالهای تلویزیونی و حراجیها چشم می‌دوزیم. روش خدا در مکاشفه از خودش؛ مکاشفه‌ای که راستین و روحانی است، به این شکل می‌باشد که روح‌القدس و کلام خدا همواره در کنار هم عمل کنند. کار روح‌القدس این است که جلال و زیبایی و ارزش آنچه را که ذهن ما در کلام می‌بیند، نشان دهد.
ما نباید اشتباه کرده و چنین پنداریم که قرار است روح‌القدس به ما اطلاعات تازه‌ای بدهد. ما هم‌اکنون نیز هزاران مرتبه بیش از آنچه فکر کنیم، دربارۀ خدا در کتاب‌مقدس اطلاعات داریم؛ حتی بیش از میزانی که بتوانیم به ژرفایشان رفته، و یا از آنها بهره‌مند گردیم. آنچه نیاز داریم این است که با چشم دلمان ببینیم! هر اطلاعاتی هم که روح‌القدس به آنچه که می‌توانیم از مسیح در کلام ببینیم، بیفزاید، ما را نه یک مثقال روحانی‌تر کرده، و نه یک ذره کاری می‌کند که باعث خشنودی خدا شویم.
فرض کنید روح‌القدس این اطلاعاتِ تازه را بر شما مکشوف سازد که قرار است دوست نازای شما باردار شود. شما این را به دوست خود می‌گویید؛ و چه اتفاقی می‌افتد؟ او و شما از معجزۀ این نبوت و بارداری، بسیار به هیجان می‌آیید. ولی از نظر روحانی، چه سودی برایتان داشته است؟ هیچ سودی؛ مگر اینکه به کلام مراجعه کنید و با چشم دلتان، جلال و زیبایی مسیح را بنگرید که در کتاب‌مقدس به تصویر کشیده شده است؛ عیسای ناصری، که مصلوب گشت و از مردگان برخاست، تا گناهکاران را نجات بخشد و خدایی را جلال دهد که شما را چنین برکتی داده است. وقتی معجزه‌ای به وقوع می‌پیوندد، طبیعی است که شور و هیجانی را در پی دارد، ولی الزاماً از بُعد روحانی یا ماورای طبیعی برخوردار نیست. عطایای روح‌القدس ارزشمندند، اما بی‌نهایت مهم‌تر از آنها، روشنگریِ روح‌القدس است که چشم را می‌گشاید، تا جلال مسیح را در کلام مشاهده نماییم.
ما به اطلاعاتی تازه احتیاج نداریم؛ آنچه که نیازمندیم، چشمانی تازه برای دیدن چیزی است که در کلام خدا برایمان مکشوف گشته است. چشمان مرا بگشا، تا از شریعت تو، چیزهای عجیب بینم!

دعا نکنید و بی‌تأمل بگذرید

بیایید به ماحصل این نکته توجه کنیم.
نخست اینکه، وقتی برای چشمانی بینا دعا می‌کنید، ذهنتان را روی دندۀ خلاص نگذارید. بر این باور نباشید که چون دعا حیاتی است، به این معناست است که تمرکز و تأمل بر کلام خدا ضرورت ندارد. وقتی دعا می‌کنید که جلال مسیح را ببینید، نگذارید که ذهنتان به بیراهه رود و هر کجا سرک کشد؛ و نه اینکه فقط منتظر بنشینید و هیچ‌کاری نکنید؛ چرا که این اشتباهی عظیم است که در طرز فکر ادیان شرقی ریشه دارد؛ و از کتاب‌مقدس نیست. چیزی که مسیحیت را منحصر به فرد می‌سازد، این است که مسیحیت دقیق است و ریشه در تاریخ دارد. عیسی خارج از زمان و مکان زندگی نکرد. هدف خدا این است که چشمانتان را بگشاید، تا زیبایی روحانی، و ارزش این انسان خاص را، به همان شکل که در کلام خدا مکشوف است، مشاهده نمایید. اگر برای این دیدن دعا کنیم، ولی ذهنمان را از آن منحرف سازیم، آن زیبایی و ارزش را نخواهیم دید. پس صرفاً دعا نکنید و بی‌تأمل بگذرید.

پس چکار کنیم؟

۱. دعا کنید و بخوانید
کلام را بخوانید. چه افتخاری، و چه تعهدی! و چه زمینه‌ای برای دیدن خدا! به رسالۀ افسسیان ۳:‏۳-‏۴ مراجعه کنید؛ که پولس می‌نویسد: «این سرّ، از راه کشف، بر من اعلام شد، چنان که مختصراً پیش نوشتم؛ و از مطالعۀ آن، می‌توانید ادراک مرا در سرّ مسیح بفهمید.» وقتی که می‌خوانید! خدا اراده نمود که عظیم‌ترین اسرار زندگی، از طریق خواندن آشکار گردد.
سپس این آیات را با فصل ۱:‏۱۸ از همان رساله مقایسه نمایید، که پولس می‌گوید: «تا چشمان دل شما روشن گشته، بدانید که امید دعوت او چیست.» بنابراین، افسسیان ۳:‏۴ می‌فرماید که سرّ، با خواندن آشکار می‌گردد؛ و افسسیان ۱:‏۱۸ می‌فرماید برای اینکه از آنچه لازم به دانستن است، آگاه گردیم، باید که خدا در جواب دعای ما، چشمانمان را بگشاید. بله، باید دعا کنیم. بله، ما بدون یاری خدا، کور هستیم. اما نکتۀ این هفته آن است که ما باید بخوانیم.
«از مطالعۀ آن، می‌توانید ادراک مرا در سرّ مسیح بفهمید.» دعا نمی‌تواند جایگزینِ خواندن گردد. شاید که دعا باعث شود که وقتی می‌خوانیم، بتوانیم ببینیم، ولی اگر نخوانیم، نخواهیم دید. روح‌القدس آمد تا عیسی را جلال دهد؛ و جلال عیسی، در کلام به تصویر کشیده شده است. بخوانید؛ و از این شادی کنید که می‌توانید بخوانید.
۲. دعا کنید و مطالعه نمایید
دوم تیموتائوس ۲:‏۱۵: «و سعی کن که خود را مقبول خدا سازی، عاملی که خجل نشود؛ و کلام خدا را به خوبی انجام دهد.» خدا دربارۀ خودش، کتابی به ما داده، تا نه اینکه ما به عادت سابقِ کتاب‌خوانی، آن را سر به هوا و بی‌دقت مطالعه نماییم. پولس می‌گوید: «سعی کن که . . . کلام خدا را به خوبی انجام [دهی].» این بدان معناست که اگر می‌خواهید از کلام خدا بیشترین بهره را ببرید، باید که در خواندن آن، کوشا باشید.
آونگ، هم به جلو، و هم به عقب حرکت می‌کند. برخی معتقدند که باید دعا کرد و دعا کرد؛ و به مطالعه، که عملی انسانی و غیر روحانی است، متکی نبود. برخی دیگر معتقدند که باید مطالعه کرد و مطالعه کرد، چرا که خدا معنای آنچه مطالعه می‌کنیم را در دعا نخواهد گشود. ولی کتاب‌مقدس، جایی برای این دوگانگی نمی‌گذارد. ما باید مطالعه کنیم؛ و به دقت، به کلام خدا بپردازیم؛ و باید دعا کنیم، چرا که بدون دعا، آنچه ضروری است؛ یعنی، جلال خدا در چهرۀ مسیح را، در کلام مشاهده نخواهیم کرد (دوم قرنتیان ۴:‏۴، ۶).
بنجامین وُرفیلد؛ یکی از برجسته‌ترین دانش‌آموختگان کتاب‌مقدس، در سال ۱۹۱۱ می‌نویسد: «گاهی اوقات این‌طور می‌شنویم که گفته می‌شود اگر ده دقیقه زانو زده و دعا کنید، به شناختی حقیقی‌تر، عمیق‌تر، و موثرتر از خدا دست می‌یابید، تا اینکه ده ساعت به مطالعۀ کتابهایتان بپردازید. چی؟! چه پاسخی از این مناسب‌تر که «ده ساعت مطالعه همراه با دعا» («زندگی مذهبیِ دانشجویان الهیات»، تألیف: مارک نول، الهیات پِرینستون، [انتشارات کتابخانۀ بِیکِر، ۱۹۸۳]، صفحۀ ۲۶۳). کتاب‌مقدس نیز همین دیدگاه را تأیید می‌کند. بله، باید دعا کنیم. اگر خدا چشمان ما را نگشاید، آن چیزهای شگفت‌انگیز را در کلامش مشاهده نخواهیم کرد. اما دعا نمی‌تواند جایگزین مطالعه گردد، زیرا پولس می‌گوید: «سعی کن - مطالعه کن - تا کلام خدا را به خوبی انجام دهی».
۳. دعا کنید و تفتیش نمایید
طرز برخورد ما با کتاب‌مقدس، باید مانند شخص پول‌دوستی باشد که تب و تاب طلا داشته و به جستجوی آن می‌شتابد؛ و یا مانند کسی که انگشتر نامزدی‌اش را گم کرده، و برای یافتنش، خانه را کند و کاو می‌نماید. ما نیز باید به همین شکل، خدا را در کتاب‌مقدس بجوییم.
امثال سلیمان ۲:‏۱-‏۶ می‌فرماید:
ای پسر من! اگر سخنان مرا قبول می‌نمودی و اوامر مرا نزد خود نگاه می‌داشتی، تا گوش خود را به حکمت فرا گیری؛ و دل خود را به فطانت مایل گردانی. اگر فهم را دعوت می‌کردی و آواز خود را به فطانت بلند می‌نمودی، اگر آن را مثل نقره می‌طلبیدی و مانند خزانه‌های مخفی، جستجو می‌کردی، آن‌گاه ترس خداوند را می‌فهمیدی؛ و معرفت خدا را حاصل می‌نمودی. زیرا خداوند حکمت را می‌بخشد؛ و از دهان وی، معرفت و فطانت صادر می‌شود.
قبول نمایید، نگاه دارید، گوش گیرید، دل خود را مایل گردانید، دعوت کنید، آواز خود را بلند نمایید، بجویید، گویی که در پی نقره هستید، گویی که خزانه‌های مخفی را جستجو می‌نمایید. این است تفتیشِ به تمام معنا و تمامْ قوای کتاب‌مقدس. اگر در کلام خدا گنجی نهان است، آن را بدان گونه تفتیش کنید که گویی در پی آن گنج هستید؛ و اگر در آن نقره وجود دارد، آن نقره را بجویید. حتماً دعا کنید (همان‌طور که آیۀ ۳ می‌فرماید)، ولی برای این کاوش، دعا را جایگزین نکنید. خدا این‌گونه مقرر نموده تا به آن کسانی ببخشد، که به تمامی دلشان، جستجو می‌کنند (ارمیا ۲۹:‏۱۳).
۴. دعا کنید و تفکر نمایید
دوم تیموتائوس ۲:‏۷ را ملاحظه نمایید: «در آنچه می‌گویم تفکر کن، زیرا خداوند تو را در همه‌چیز فهم خواهد بخشید.» یعنی در اصل، چنین می‌گوید: «به چیزی که می‌گویم، فکر کن.» آیا این بدان معناست که می‌توان تعلیم پولس را صرفاً به همت تفکری طبیعی و انسانی درک نمود؟ خیر. انتهای آیه، چنین می‌فرماید: «خداوند تو را فهم خواهد بخشید.» شما با قدرت خودتان، قادر به دیدن نیستید. ادراک روحانی، هدیۀ خداست.
اما خدا مقرر کرده که از طریق تفکر نمودن، ادراکی ماورای طبیعی به شما عطا کند. «در آنچه می‌گویم تفکر کن، زیرا خداوند تو را در همه‌چیز فهم خواهد بخشید.» پس حتماً دعا کنید و از خدا بخواهید تا درک و بینش لازم را به شما عطا نماید. اما تفکر را جانشین دعا نکنید. تفکر کنید و دعا کنید. دعا کنید و تفکر نمایید. این روشی است که خدا معین نموده است؛ مسیحی که ریشه در تاریخ دارد؛ و کتابی که مکاشفه بوده و ماندگار است. همۀ حرف این است: بخوانید و مطالعه نمایید و تفتیش کنید و تفکر نمایید. اما بدون دعا، همۀ اینها بی‌ثمرند. هر دو با هم، نه فقط یکی از آنها.
۵. دعا کنید و سخن گویید
خدا کلام مکتوبش را منظور داشته است، تا کلامی گویا گردد؛ و در موعظه نمودن و مشورت دادن، و هم در نصیحت و توبیخ و هشدار و تشویقِ قومش به کار آید. رسالۀ کولسیان ۳:‏۱۶ می‌فرماید: «کلام مسیح، در شما [یا در میان شما] به دولتمندی و به کمال حکمت، ساکن بشود؛ و یکدیگر را تعلیم و نصیحت کنید.» کلام مسیح به ما، کلام ما به یکدیگر می‌گردد.
من موعظه می‌کنم. ارادۀ خدا این است که کلامش بارها و بارها از نو اعلام گردد. شما نیز با یکدیگر از کلام خدا سخن می‌گویید. یکی از اصلی‌ترین دلایل وجود گروههای کوچک در کلیسا این است که کلام خدا به ما گفته شود؛ و ما نیز آن کلام را با یکدیگر در میان بگذاریم. با هم از کلام خدا سخن گویید.
آیا این بدان معناست که آن لحظه‌هایی که از کلام خدا سخن می‌گوییم، نباید دعا کنیم؟ آیا این بدان معناست که چون کلام خدا را با اعتقادی راسخ، و گفتاری متقاعد کننده، و یا سخنانی خلاقانه، بیان می‌کنیم، می‌توانیم به نوعی چشم دل را گشوده، تا چیزهای شگفت‌انگیز از کلام خدا را مشاهده نماییم؟ پولس این را تعلیم نمی‌دهد. او در همان کتاب (کولسیان ۱:‏۹-‏۱۰) دعا می‌کند - او دعا می‌کند! «بازنمی‌ایستیم از دعا کردن برای شما، و مسألت نمودن، تا از کمال معرفتِ ارادۀ او، در هر حکمت و فهم روحانی پر شوید . . . به معرفتِ کاملِ خدا نمّو کنید».
اگر زمانی که کلام مسیح، به دولتمندی در میان ما ساکن می‌گردید، به طور خودکار نیز شناخت خدا، و حکمت و فهم روحانی صورت می‌گرفت، دیگر احتیاج نبود که پولس این‌چنین جدی و مصمّم دعا کند تا خدا آنها را به ما عطا نماید.

کلام و دعا با هم

بنابراین، بارها و بارها مشاهده کرده‌ایم که اگر بخواهیم جلال خدا را در کلام خدا ببینیم، لازم و ضروری است که دعا کنیم. اما این را هم متوجه شده‌ایم که خواندن و مطالعۀ کلام، و تفتیش و تفکر در آن، و سخن گفتن از آن نیز لازم و ضروری است. خدا این‌گونه مقرر نموده که کار روحش، که گشودن چشم است، با کار کلامش، که آگاه ساختن ذهن است، تلفیق گردد. هدف خدا این است که ما جلال خدا را ببینیم؛ و جلال خدا را بازتاب دهیم. پس زمانی که در کلام، به جستجوی جلال خدا می‌پردازیم، او چشمان ما را می‌گشاید.
بخوانید، مطالعه نمایید، تفتیش کنید، تفکر نمایید، سخن گویید، گوش دهید؛ و دعا کنید. «چشمان مرا بگشا، تا از کلام تو، چیزهای عجیب بینم».
(برای تفکر و تأمل بیشتر، این آیات را نیز مشاهده نمایید: لوقا ۲۵:‏۴۵؛ اعمال رسولان ۱۶:‏۱۴؛ دوم پادشاهان ۶:‏۱۷؛ متی ۱۶:‏۱۷؛ ۱۱:‏۲-‏۶؛ ۱۱:‏۲۷).
با تشکر از جان پایپر
john piper



۱۳۹۴ مهر ۲۸, سه‌شنبه

همایون شجریان و ۲۳ خواننده دیگر از فعالیت هنری منع شدند



 همایون شجریان و ۲۳ خواننده دیگر از فعالیت هنری منع شدند
برخی منابع آگاه، از ممنوع الکاری بیش از ۲۴ خواننده درایران خبر داده‌اند.
به گزارش اعتماد ملی، در نامه‌ای که در اختیار برخی خواننده‌ها قرار گرفته است، همکاری با سایت «رادیو جوان»، پخش کلیپ در شبکه‌های ماهواره‌ای، برخی تخلفات در کنسرت‌های خارج از کشور و… از جمله دلایل ممنوع‌الکاری این خواننده‌ها عنوان شده است. این نخستین بار است که ممنوع‌الکاری خواننده‌ها به صورت مکتوب به آنها ابلاغ شده است.
پس از انتشار این خبر، فرزاد طالبی، سرپرست دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت: «همکاری با سایت رادیو جوان قطعا همکاری با رسانه معاند به حساب می‌آید»، افزود: «هیچ زمان بندی خاصی برای ممنوع الکار بودن به این خوانندگان اعلام نشده برخی‌ها از شش ماه و یک سال نام می‌برند.
تعدادی از این فهرست ممنوع الکارها را در ادامه مشاهده می‌کنید:
فرزاد فرزین (انتشار آثار در سایت «رادیو جوان» و پخش ویدئو کلیپهایش در شبکه های ماهواره ای)
سیروان و زانیار خسروی (انتشار آثار در سایت «رادیو جوان» و پخش ویدئو کلیپهایش در شبکه های ماهواره ای)
رضا صادقی (انتشار آثار در سایت «رادیو جوان» و پخش ویدئو کلیپهایش در شبکه های ماهواره‌ای)
محسن یگانه (برخی تخلفات در کنسرت کانادا – سایت رادیو جوان)
سعید مدرس (انتشار آثار در سایت «رادیو جوان» و پخش ویدئو کلیپهایش در شبکه های ماهواره ای)
مهدی مدرس (پخش ویدئو کلیپ در شبکه های ماهواره ای)
شهرام شکوهی (انتشار آثار در سایت «رادیو جوان» و پخش ویدئو کلیپهایش در شبکه های ماهواره ای)
محسن چاوشی (انتشار آثار در سایت «رادیو جوان»)
گفته می‌شود افرادی چون احسان خواجه امیری، علی لهراسبی، گروه چارتار، همایون شجریان، حافظ ناظری و… از دیگر چهره‌هایی هستند که فعلا ممنوع‌الکار شده‌اند.
لغو شدن برخی کنسرت‌های تهران و شهرستان این خواننده‌ها در هفته‌های گذشته نیز به دلیل همین ممنوع الکاری‌ای بوده که به صورت مکتوب به آنها ابلاغ شده است و در آن زمان هرگز رسانه‌ای نشد.

نقل قولهایی از كتاب (بخشش كامل) نوشته آر. تی. كندل (( کشیش تت استوارت / کتاب قدرت بخشش کتاب مقدسی))

وقتی نیروی درونی، شما را وا می دارد كه زخم و جراحت درونی و درد ناشی از آن را تازه نگه دارید، بدانید كه خدا شما را فرا می خواند تا همه را كنار بگذارید. شما را فرا می خواند تا دیگران را ببخشید زیرا این تنها راهی است كه می توانید از طریق آن از تمام تلخی و تیرگی موجود در روابط تان آزاد شوید
عبرانیان ١٥:١٢
۱۵مواظب باشید کسی از فیض خدا محروم نشود، و هیچ ریشۀ تلخی نمو نکند، مبادا موجب ناآرامی شود و بسیاری را آلوده کند.
 این تنها راهی است كه از طریق آن می توانید مسح روح القدس را بر زندگی و خدمت خود جاری سازید
 افسسیان۳۰:۴...۳۲
۳۰روح قدّوس خدا را که بدان برای روز رهایی مهر شده‌اید، غمگین مسازید.۳۱هرگونه تلخی، خشم، عصبانیت، فریاد، ناسزاگویی و هر نوع بدخواهی را از خود دور کنید.۳۲با یکدیگر مهربان و دلسوز باشید و همانگونه که خدا شما را در مسیح بخشوده است، شما نیز یکدیگر را ببخشایید.

 به تدریج كه می آموزیم كه دیگران را ببخشید، همانگونه كه خدا مارا بخشید، بركات مضاعف به شما عطا می شود.




بخشش
١‐بخشودن دیگران به مثابه تأیید اعمال نادرستشان نیست. خدا از گناه بیزار و متنفر است اما گناهكاران را دوست دارد و آنان را می بخشد. این حقیقت را به وضوح در شرح داستان زنی كه در حال زنا گرفتار شده بود می بینیم. عیسی به او گفت: »برو و دیگر گناه نكن« یوحنا ١١:٨
 ما نیز باید بیاموزیم كه بخشودن دیگران به مثابه تأیید اعمال نا درستشان نیست

٢‐بخشودن دیگران به مثابه توجیه اعمال نا درستشان نیست. یك بار شنیدم كه فردی در صدد بود تا كار سارقی را كه چیزی دزدیده بود توجیه كند و می گفت كه او به علت فقر و گرسنگی، دست به دزدی زده است. دزدی گناه است، صرف نظر از هر گونه توجیهی كه فرد خاطی می تواند داشته باشد. پس بخشودن دیگران به مثابه پیدا كردن توجیهی برای گناهشان نیست.

٣‐بخشودن یك فرد به معنی غفو و بخشودگی قانونی نیست.عفو و بخشودگی قانونی بدین معنا است كه متامی تبعات و عواقب اعمال خالف یك شخص را نیز عفو كنیم. این موضوع زمانی برای من واضح و آشكار شد كه خامنی ایرانی ساكن یكی از كشورهای غربی به پلیس مراجعه كرد و گفت كه شوهرش او را كتك می زند. مأموران نیز شوهر را دستگیر كردند و به زندان انداختند. این خانوم به من تلفن كرد و در حالی كه گریان بود گفت:»شوهرم را می بخشم و می خواهم به خانه برگردد«. اما بخشودن آن خامن منی تواند تبعات و عواقب عمل اشتباه شوهر را عفو كند چرا كه او قانون مملكت را زیر پا گذاشته بود و باید عواقب كارخود را نیز متحمل می شد.

٤‐ بخشودن دیگران به معنی مصالحه با آنها نیست. زیرا در مصالحه باید هر دو شخص حضور داشته باشند و با یكدیگر مصالحه كنند؛ اگر چه برخی مواقع بخشش منتهی و موجب مصالحه نیز می شود. اما برخی مواقع نیز فردیی، دیگری را می بخشد اما فرد دیگر حاضر به دریافت بخشش نیست و یا ممكن است كه ما فردی را ببخشیم كه دیگر در قید حیات نیست و این نیز موجب مصالحه نمی شود. اگر چه مصالحه با دیگران هدفی مطلوب و ایده آل است اما حتی زمانی كه دیگران حاصر به مصالحه نیستند
 نیز می توانیم بخشودن را بیاموزیم.

٥‐بخشودن به آن معنی نیست كه عمل خطایی انحام نشده است. برخی مواقع خطایی كه رخ داده چنان دهشتناك و دردناك است كه ما سعی می كنیم بر آن سر پوش بگذاریم و چنان وانمود كنیم كه گویی هرگز رخ نداده است. سوء استفاده جنسی در دوران كودكی چنان دردناك است كه افراد آنرا در اعماق وجود و ضمیر نا خود آگاه خود فرو می برند و این خود می تواند منشأ بروز افسردگی و انواع مشكلات روحی باشد. اما بخشیدن به معنای روبرو شدن با حقایق و بخشودن با مدد و فیض خداست. فرد مجروح می تواند از درد و رنج عذاب درونی رهایی یابد اما پیش ازشفا الهی باید در حضور خدا با آن روبرو شود و احساسش كند

٦‐بخشش به معنای فراموش كردن عمل خطا نیست. اگر چه گذشت زمان بسیاری از زخمها را التیام می بخشد، اما فقط برای فراموش كردن خطا و گناهی كه علیه افراد انجام شده كافی نیست. نخست ما به ندرت می توانیم بطورحقیقی جراحات گذشته را فراموش كنیم. اخیرًا فردی پیش من اعتراف كرد كه مرا بخشیده است، و من از شرح جزئیات آنچه را كه سالها پیش اتفاق افتاده بود شگفت زده شده بودم. ما به جای آنكه فراموش كنیم، باید ببخشیم، و پس از بخشیدن، دیگر نباید از آنچه اتفاق افتاده چیزی به دل بگیریم و همچون فردی زخم خورده با شخص خاطی روبرو شویم. بسیاری از ازدواجها در اثر یادآوری آنچه در گذشته اتفاق افتاده از هم فرو می پاشند.

٧‐بخشیدن بدان معنا نیست كه وانمود كنیم صدمه ای ندیده ایم.تا كنون چند بار شده كه فردی را دیده باشید و در ظاهر چنان وانمود كنید كه گویی با او در مصالحه اید حال آنكه در باطن از او متنفر بوده اید؟
 شاید هم مثل من فكر كنید كه چون مسیحی هستید، پس نباید احساس رنجش و جراحت كنید و چنان وانمود كنید كه گویی چیزی اتفاق نیافتاده است. اما اگر مراقب نباشید، همان وانمود كردن ها و ظاهر سازی های كوچك می تواند روح تلخی در ما بوجود آورد كه روح القدس را آزرده می سازد. پس بهتر است كه صادقانه ابراز كنیم كه مجروح و مصدوم شده ایم. و بعد تصمیم بگیریم كه فرد خاطی و گناه كار را ببخشیم.

((و متحمل یكدیگر شده، همدیگر را عفو كنید هرگاه در دیگری ادعایی داشته باشید؛
چنانچه مسیح شما را آمرزید، شما نیز چنین كنید))

 كولسیان ١٣:٣




۱۳۹۴ مهر ۲۶, یکشنبه

عیسی پایانِ انحصارگراییِ قومی و نژادی است

و به ناصره، جایی که پرورش یافته بود، رسید؛ و به حسب دستور خود، در روز سبّت به کنیسه درآمده، برای تلاوت برخاست. آن‌گاه صحیفۀ اشعیای نبی را بدو دادند؛ و چون کتاب را گشود، موضعی را یافت که مکتوب است: «روح خداوند بر من است، زیرا که مرا مسح کرد تا فقیران را بشارت دهم؛ و مرا فرستاد تا شکسته‌دلان را شفا بخشم؛ و اسیران را به رستگاری، و کوران را به بینایی موعظه کنم؛ و تا کوبیدگان را آزاد سازم؛ و از سال پسندیدۀ خداوند موعظه کنم.» پس کتاب را به هم پیچیده، به خادم سپرد و بنشست؛ و چشمان همۀ اهل کنیسه بر وی دوخته می‌بود. آن‌گاه بدیشان شروع به گفتن کرد که «امروز این نوشته در گوشهای شما تمام شد.» و همه بر وی شهادت دادند؛ و از سخنان فیض‌آمیزی که از دهانش صادر می‌شد، تعجب نموده، گفتند: «مگر این پسر یوسف نیست؟» بدیشان گفت: «هر آینه، این مثل را به من خواهید گفت، ای طبیب! خود را شفا بده. آنچه شنیده‌ایم که در کفرناحوم از تو صادر شد، اینجا نیز در وطن خویش بنما.» و گفت: «هر آینه، به شما می‌گویم که هیچ نبی در وطن خویش، مقبول نباشد؛ و به تحقیق، شما را می‌گویم که بسا بیوه‌زنان در اسراییل بودند، در ایام الیاس، وقتی که آسمان مدت سه سال و شش ماه بسته ماند، چنان که قحطی عظیم، در تمامی زمین پدید آمد؛ و الیاس نزد هیچ‌کدام از ایشان فرستاده نشد، مگر بیوه‌زنی در صَرفۀ صیدون؛ و بسا ابرصان در اسراییل بودند، در ایام الیشع نبی، و احدی از ایشان طاهر نگشت، جز نعمانِ سریانی.» پس تمام اهل کنیسه، چون این سخنان را شنیدند، پر از خشم گشتند؛ و برخاسته، او را از شهر بیرون کردند؛ و بر قلّه کوهی که قریۀ ایشان بر آن بنا شده بود، بردند تا او را به زیر افکنند. ولی از میان ایشان گذشته، برفت.
یکشنبۀ گذشته، همۀ تلاشم این بود که برای رویایی شیپور بنوازم، که آن را «بنیان نهادن شور و اشتیاق» نامیدم. آیا همگی می‌توانیم در این کلیسا دست در دست هم دهیم؛ و در سال ۲۰۰۲، در منطقه‌ای دیگر از شهر تویین سیتیز، یا حتی منطقه‌ای دورتر (مثل شهر شارلوت در ایالت کارولینای شمالی)، کلیسایی را بنیان نهیم؟ من این رویا را «بنیان نهادن شور و اشتیاق» نامیدم، تا مشخص باشد که این رویا، بر آرمان کلیسای ما متمرکز است: «مأموریت ما این است که شور و اشتیاقی را در همگان بگسترانیم، تا به واسطۀ عیسی مسیح، خدا را بالاتر از هر چیز دیگر قرار دهند؛ و این موجب وجد و شادی امتها گردد.» ولی این نکته را نیز شفاف ساختم که هدف این نیست که صرفاً هر گونه کلیسایی بنا شود، بلکه برای کلیسا، تعریف خاصی ارائه دادم: کلیسایی که خدا را در مرکز قرار دهد، مسیح را برافرازد، از کتاب‌مقدس لبریز باشد، خدمات بشارتی انجام دهد، جانها را نجات بخشد، در پی عدالت باشد؛ و سایر موارد.

در پی عدالت بودن

وقتی اصطلاح «در پی عدالت بودن» را به کار بردم، دست‌کم، دو مطلب را در ذهن داشتم: اینکه این یکشنبه را به همبستگیِ نژادی اختصاص دهیم؛ و یکشنبۀ آینده را به تقدیسِ زندگی. دو موضوع برجسته‌ای که کشور ما در ابتدای قرن بیست و یکم با آن رو‌به‌روست، یکی، مقولۀ «عدالت میان نژادها»، و دیگری، «عدالت برای جنین‌ها» می‌باشد. من معتقدم میان کلیسایی که در پی عدالت است؛ و کلیسایی که خدا را در مرکز قرار می‌دهد، مسیح را می‌افرازد؛ و از کتاب‌مقدس لبریز است، رابطه‌ای وجود دارد.

ما باید بیشتر خدا را در مرکز قرار دهیم، بیشتر مسیح را برافرازیم؛ و بیشتر از کتاب‌مقدس لبریز باشیم

یکی از دلایلی که کلیسای بشارتی، و به ویژۀ کلیسای بشارتیِ سفیدپوستان (حتی این نامگذاری نیز تأسف‌آور است، همان‌طور که کلیساهایی به نام «کلیسای سیاه‌پوستان» خوانده می‌شوند)، و یکی از دلایلی که خودِ ما آن‌طور که باید، با شور و اشتیاق بسیار، در پی عدالت میان نژادها، و عدالت برای جنین‌ها نبوده‌ایم، این است که آن‌قدر هم که خود می‌پنداریم، کلیسایی نبوده‌ایم که خدا را در مرکز قرار داده، مسیح را برافراشته، و از کتاب‌مقدس لبریز باشد.
وقتی می‌گوییم: «مأموریت ما این است که شور و اشتیاقی را در همگان بگسترانیم، تا خدا را بالاتر از هر چیز دیگر قرار دهند؛ و این موجب وجد و شادی امتها گردد»، آیا واقعاً و عمیقاً به این فکر کرده‌ایم که چگونه در روابط میان نژادها، خدا بالاتر از هر چیز دیگر قرار گیرد؟ آیا به این فکر کرده‌ایم که چگونه در روابط میان نژادها، مسیح برافراشته شود؟ آیا از خود پرسیده‌ایم که چگونه فکر ما، احساس ما، و عملکرد ما از کتاب‌مقدس لبریز است؟ آیا به آن اندازه از کتاب‌مقدس لبریز شده‌ایم، که در خصوص مسایل نژادی، و روابط میان اقوام، در حوزۀ نظام آموزش، اقتصاد، محل سکونت، و ترکیب بدن مسیح، اقدامی صورت دهیم؟ آیا برتری خدا، و جلال مسیح، و پیغام بنیادینِ کتاب‌مقدس، طرز فکر، و احساس، و عملکرد ما را به گونه‌ای شکل داده، که «موجب وجد و شادی امتها گردد»؟

ناکامل بودنِ فلج کننده

پس وقتی به بنیان نهادن کلیسا می‌اندیشیم، به این دلیل نیست که خودمان به کمال رسیده، و از این‌رو، آماده‌ایم تا کلیسای دیگری مانند خود بنا کنیم. حال آنکه اگر صبر کنیم تا کامل شویم؛ و آن‌گاه به خود اجازۀ چنین کاری را بدهیم، هرگز وارد عمل نخواهیم شد، همان‌طور که اگر صبر کنید تا کامل شوید، هرگز ازدواج نخواهید کرد، یا در پیوند ازدواجتان باقی نمی‌مانید، یا به شغلتان نمی‌پردازید، یا به شغلتان ادامه نمی‌دهید، یا به خدمات بشارتی نمی‌پردازید، یا در خدمت بشارتی باقی نمی‌مانید، یا تصمیم به بچه‌دار شدن نمی‌گیرید؛ و یا خدمتی روحانی را آغاز نمی‌کنید. این ناکامل بودن انسانهای خوب نیست که آنها را فلج می‌کند، بلکه چیزهای کوچک است که آنها را متوقف می‌سازد. آه، باشد که خدا افرادی را برخیزاند، که به این حقیقت گوش سپرده، و از آن بیاموزند؛ و به انتقادهای فلج کنندۀ اشخاص منفی‌باف، توجه نکنند. قصد ما برای بنا نمودن کلیسا، به این دلیل نیست که ما کامل هستیم، بلکه چون رویایی داریم، کلیسا را بنا می‌کنیم؛ و رویای ما این است که در مکانی جدید، و با رهبرانی متفاوت، کلیسایی تازه بنا شود، تا با همان رویایی که در کتاب‌مقدس ریشه دارد، بیشتر و بهتر از ما عمل کند.

برای آرمانی عظیم زندگی کنید، نه برای آسایشی عظیم

یکی از چیزهایی که دربارۀ بنا نهادن شور و اشتیاق بدان فکر می‌کنم، این است که ما با این اقدام، افرادی را بنا می‌کنیم که خود را متعهد می‌سازند تا برای آرمانی عظیم زیست نمایند، نه برای آسایشی عظیم. من قبلاً تحت این عنوان موعظه نموده‌ام که «مسیحی بودن؛ یعنی رفتن به سوی نیاز، نه آسایش.» صبحگاهان با این رویا از خواب برنخیزیم؛ و شبانگاهان با این رویا به خواب نرویم که چه کنیم تا آسایش بیشتری داشته باشیم، بلکه چه کنیم تا آرمانی عظیم و خدامحور داشته باشیم. بنا نمودن شور و اشتیاق، به معنای بنا نمودن افرادی نیست که شب و روز، دغدغه‌شان این است که در پی خوشی و تفریح، و حفظ جان خود، و یا برافراشتن خویش باشند، بلکه به معنای بنا نمودن افرادی است که در پی چیزی عظیم‌تر و عالی‌تر از خود، یا خانواده، یا کلیسایشان هستند.
شما برای کدامین آرمانی عظیم‌تر، زندگی می‌کنید؟
این یکشنبه، و یکشنبۀ آینده، پرسشم این است که آیا کسی از شما، و چه بسا صدها نفر از شما، خواهد گفت که «آرمان عظیمِ زندگی من، این است که با همبستگی نژادی، و عدالت میان نژادها، یعنی عدالت و همبستگی که خدا را در مرکز قرار داده، و از کتاب‌مقدس لبریز است، عیسی مسیح را بیشتر جلوه‌گر سازم.» آیا کسی خواهد گفت که «آرمانِ عظیم زندگی من، این است که با عدالت برای جنین‌ها، یعنی عدالتی که خدا را در مرکز قرار داده، و از کتاب‌مقدس لبریز است، عیسی مسیح را بیشتر جلوه‌گر سازم.» آه! باشد که خدا در مقابل همۀ خودمحوریها و وفاداریهای ناپایدار، و سرسپردگیهای بی‌نظم و ترتیب، مردان و زنانی را برخیزاند که حافظ آرمانی عظیم هستند، نه به شیوه‌ای که هورمون آدرنالین عمل می‌کند، بلکه به شیوه‌ای که قلب عمل می‌کند! وقتی هورمون آدرنالین ترشح می‌شود، فورانی از انرژی لازم را تأمین کرده، اما پس از آن، باعث اُفت بدن می‌شود. حال آنکه قلب، در خوشی و ناخوشی، در زمستان و تابستان، در غم و شادی، در قوت و ضعف، و در بیماری و تندرستی، همچنان می‌تپد، تا حیات بدن را حفظ نماید. آه! باشد که برای آرمانِ عدالت میان نژادها، مسیحیانی برخیزند که به شیوۀ سرخرگ عمل می‌کنند، نه مسیحیانی که به شیوۀ آدرنالین وارد عمل می‌شوند!

ما به ویلیام ویلبرفورسها احتیاج داریم

از میان شما، چه کسانی ویلیام ویلبرفورسهای زمانۀ ما هستند؟ او یک مسیحیِ اصیل، مبشری پرجنب و جوش، و کسی بود که مدت زمانی طولانی، برای آرمان عدالت میان نژادها در انگلستان شور و اشتیاق داشت؛ و به فعالیت مشغول بود. او در بیست و هشتم اکتبر سال ۱۷۸۷، و در سن بیست و هشت سالگی، در یادداشتهای روزانه‌اش چنین می‌نویسد: «خدای قادر مطلق، دو هدف عظیم را پیش روی من نهاده است. یکی لغو خرید و فروش بردگان، و دیگری اصلاح اخلاقیات» (ویلبرفورس: جان پولاک، صفحۀ ۶۹). او در مجلس آن زمان، پی در پی با شکست مواجه شد، زیرا خرید و فروش بردگان آفریقایی، در تار و پود منافع مالیِ آن سرزمین تنیده بود. ولی هرگز از مبارزه دست نکشید و هرگز کنار ننشست. او مسیحی‌ای نبود که به شیوۀ آدرنالین عمل کند، بلکه به شیوۀ سرخرگ عمل می‌نمود. در بیست و چهارم فوریۀ سال ۱۸۰۷، بیست سال پس از آن یادداشتها، در ساعت چهار صبح، طی یک رأی‌گیریِ سرنوشت‌ساز، خرید و فروش بردگان، غیر قانونی اعلام شد. حال آنکه پس از بیست سال پایداری، هنوز کار پایان نیافته بود. پس تکلیف برده‌داری چه می‌شد؟ شانزده سال بعد، در بیست و ششم ژوییۀ سال ۱۸۳۳، و درست سه روز پیش از مرگ وی، رأی به تصویب رسید؛ و در انگلستان و مستعمراتش، برده‌داری ممنوع گردید.
بنابراین، وقتی به بنیان نهادن شور و اشتیاق فکر می‌کنم، به بنیان نهادن کلیسایی می‌اندیشم که چنین شور و اشتیاقی را پرورش دهد، شور و اشتیاقی که به شیوۀ سرخرگ عمل می‌کند، نه به شیوۀ آدرنالین. تعهدی پایدار برای آرمانی عظیم، نه آسایشی عظیم، تعهدی که خدا را در مرکز قرار می‌دهد، مسیح را می‌افرازد، از کتاب‌مقدس لبریز، و در پی عدالت است.
پس اگر می‌خواهیم خدا را در مرکز قرار دهیم، مسیح را برافرازیم؛ و از کتاب‌مقدس لبریز باشیم، بیایید به انجیل مراجعه نموده، و به عیسی گوش فرا دهیم؛ و به عیسی بنگریم، که به انحصارگراییِ قومی و نژادی؛ یعنی این اعتقاد یا احساس که قوم خود را قومی برتر، یا صاحب امتیاز بدانیم، پایان بخشید.

لوقا ۴:‏۱۶-‏۳۰: ملکوت خدا از نظر قومی و نژادی، با آنچه شما می‌پندارید، متفاوت است

مطلبمان را با لوقا ۴:‏۱۶-‏۳۰ آغاز می‌کنیم: پسری که آوازه‌اش در کفرناحوم پیچیده، به شهرش ناصره، که در آن پرورش یافته بود، بازمی‌گردد. او در روز سبّت، به کنیسه می‌رود؛ و جمعیتی گرد هم آمده، تا به سخنان او گوش سپارند. او با پیغامش کاری می‌کند که حتی نمی‌توان تصورش را نمود. او تقریباً آشوب به پا می‌کند؛ و به عمد، چنین می‌کند. پیش از هر چیز، طومار اشعیای نبی به او داده می‌شود؛ و او فصل ۶۱ را برای خواندن برمی‌گزیند. آن فصل، از آمدن نجات‌دهنده‌ای خبر می‌دهد که ستمدیدگان را آزاد خواهد نمود؛ و از سال پسندیدۀ خداوند خبر خواهد داد (آیات ۱۸-‏۱۹). او پس از خواندن این متن، ادعا می‌کند که امروز، این نوشته که جمعیت بدان گوش سپرده بودند، تحقق یافت. آیۀ ۲۱: «آن‌گاه بدیشان شروع به گفتن کرد که امروز، این نوشته، در گوشهای شما تمام شد.» پس آن سرخطِ مبهوت کننده از این قرار است: «پسری که پرورش یافتۀ همان شهر است، ادعا می‌کند که مسیحِ موعود است.» ولی این ادعا، آشوب به پا نکرد. آیۀ ۲۲: «و همه بر وی شهادت دادند؛ و از سخنان فیض‌آمیزی که از دهانش صادر می‌شد، تعجب نموده.» تا اینجا همه‌چیز خوب است.
اما ببینید بعد چه می‌گوید. چیزی کاملاً غیر منتظره! اگر شما در پی این هستید که پیروانی را گرد خود آورید، قابل توجیه نیست که این‌گونه سخن گویید. اگر فقط می‌خواهید جمعیت کلیسایتان افزایش یابد، قابل توجیه نیست که این‌گونه سخن گویید. او آن دو رویدادی را از عهد‌عتیق دست‌چین کرد، که دقیقاً بر خلاف ذهن انحصارگرای همشهریانش بود. او نمی‌توانست رنجش‌آورتر از این سخن گوید. او می‌دانست که آنها چه واکنشی نشان خواهند داد، زیرا در آیۀ ۲۴ می‌فرماید: «هر آینه، به شما می‌گویم که هیچ نبی در وطن خویش، مقبول نباشد.» به بیان دیگر، بله، الان مدحِ مرا می‌گویید (آیۀ ۲۲)، زیرا کار مسیحِ موعود، و ملکوتش را بنا بر ذهنیت خودتان، تصور می‌کنید، اما صبر کنید تا به شما بگویم که قرار است چه کاری را به انجام رسانم؛ و ملکوتم چگونه خواهد بود.
سپس، نخستین رویداد را شرح داده، و در آیات ۲۵-‏۲۶، از اول پادشاهان فصل ۱۷، نقل قول می‌کند: «و به تحقیق، شما را می‌گویم که بسا بیوه‌زنان در اسراییل بودند، در ایام الیاس، وقتی که آسمان مدت سه سال و شش ماه بسته ماند، چنان که قحطی عظیم، در تمامی زمین پدید آمد؛ (۲۶) و الیاس نزد هیچ‌کدام از ایشان فرستاده نشد، مگر بیوه‌زنی در صَرفۀ صیدون (فینیقیه).» او به شکلی غیر منتظره، ماجرایی را عنوان می‌کند که در آن، خدا از قوم یهود می‌گذرد، تا یک غیر یهودی، و غریبه‌ای از سرزمین صیدون (فینیقیه) را از برکتی معجزه‌آسا بهره‌مند گرداند؛ و رک و مستقیم و بی‌پرده، و بدون هیچ تعدیل و توضیحی، این مهم را به انجام می‌رساند: بسا بیوه‌زنان در اسراییل بودند؛ و خدا غریبه‌ای را برکت داد.
و چنانچه این ماجرا بسنده نبود، او در آیۀ ۲۷، رویداد دیگری را از دوم پادشاهان فصل ۵ نقل می‌کند: «و بسا ابرصان در اسراییل بودند، در ایام الیشع نبی، و احدی از ایشان طاهر نگشت، جز نعمانِ سریانی.» باز هم نکته این است: خدا از میان همۀ کسانی که می‌توانسته برگزیند، تا بیماری جزامشان را شفا بخشد، پادشاهی غریبه و اهل سوریه را برمی‌گزیند، نه یک یهودی را.
اهالی ناصره، با آن انحصارگراییِ قومی‌شان، معنای این دو رویداد را به خوبی درک نمودند. آیۀ ۲۸: «پس تمام اهل کنیسه، چون این سخنان را شنیدند، پر از خشم گشتند؛ (۲۹) و برخاسته، او را از شهر بیرون کردند؛ و بر قلّه کوهی که قریۀ ایشان بر آن بنا شده بود، بردند تا او را به زیر افکنند. (۳۰) ولی از میان ایشان گذشته، برفت.» آنها به منظور او پی بردند، ولی آن را نپسندیدند.
پس نکتۀ این رویداد چیست؟ نکته این است: عیسی می‌فرماید: «ملکوت من از نظر قومی و نژادی، با آنچه شما می‌پندارید، متفاوت است. ای قوم اسراییل، که برگزیده شده‌اید، به جای آنکه این برگزیدگی، موجب فروتنی و رحم و شفقّت شما شود، مغرورتان ساخته، و باعث شده تا دیگران را حقیر بشمارید.» عیسی پایانِ انحصارگراییِ قومی و نژادی است. او می‌فرماید: «به من بنگرید. از من بیاموزید. من آمده‌ام تا مردمان را از هر قوم و نژاد، نه فقط یک یا چند قوم نجات بخشم. وای بر شما که قاصر مانده، و نمی‌بینید که خدا در عدالت و رحمتش، غیرت دارد تا از جمیع مردمان، ملکوتی را از کاهنان و دوستانش بنیان نهد».

متی ۸:‏۵-‏۱۳: ایمان به عیسی، بر قومیت‌گرایی غالب می‌آید

آیا در مورد اینکه بر مردم ناصره، ندای توبیخ سر دادم، زیاده‌روی کرده‌ام؟ پس، به رویدادی دیگر از انجیل متی ۸:‏۵-‏۱۳ توجه کرده، و خود قضاوت کنید. عیسی در متی ۵-‏۷، موعظۀ سر کوه را پایان می‌بخشد؛ و سپس در متی ۸:‏۱-‏۴، یک جذامی را که در شمار زننده‌ترین، و رانده‌شده‌ترین اشخاص در اسراییل به حساب می‌آمد، لمس نموده، و او را شفا می‌بخشد. آن‌گاه در متی ۸:‏۵، وارد کفرناحوم شده، و با یکی دیگر از زننده‌ترین و ناخوشایندترین افراد؛ یعنی با فرمانده‌ای رومی ملاقات می‌کند. گویی که سربازی آمریکایی، با جنگجوی آزادیخواه طالبان رو‌به‌رو شود. متی بر این واقعیت که آن فرماندۀ مورد نظر، در میان یهودیان از محبوبیتی برخوردار بود، تمرکز نمی‌کند (لوقا ۷:‏۳-‏۵)، چرا که این موضوع، به نکته‌ای که قصد بیانش را داشت، مربوط نمی‌شد. آن مرد، یک غریبه، یک غیر یهودی بود. نکتۀ مورد نظر متی این است.
این رویداد، چه نکته‌ای را در بر دارد؟ آن فرمانده، به عیسی التماس کرده، می‌گوید: «ای خداوند، خادم من مفلوج در خانه خوابیده، و به شدت متألم است.» و عیسی بدون ذره‌ای پرس و جو، یا تردید و دو دلی، در آیۀ ۷ می‌فرماید: «من آمده، او را شفا خواهم داد.» سپس آن فرمانده چیزی می‌گوید که عیسی را متعجب می‌سازد. آیۀ ۸: «خداوندا، لایق آن نی‌ام که زیر سقف من آیی. بلکه فقط سخنی بگو، و خادم من صحّت خواهد یافت. (۹) زیرا که من نیز مردی زیر حکم هستم؛ و سپاهیان را زیر دست خود دارم. چون به یکی گویم برو، می‌رود؛ و به دیگری بیا، می‌آید؛ و به غلامِ خود، فلان کار را بکن، می‌کند».
آیۀ ۱۰ می‌فرماید که وقتی عیسی این را شنید، متعجب شد؛ و آن موقعیت را که همه می‌پنداشتند موقعیت شفا و قدرت و اقتدار است، به موقعیتی کاملاً متفاوت تبدیل نمود، موقعیتی با این موضوع که همانا غریبگان نیز در ملکوت خدا سهم داشته، و خطرناک است چنین پنداریم که چون از قوم خاصی هستیم، برکت فقط از آنِ ماست. آیۀ ۱۰: «هر آینه، به شما می‌گویم که چنین ایمانی در اسراییل هم نیافته‌ام؛ (۱۱) و به شما می‌گویم که بسا از مشرق و مغرب آمده . . . » مشرق و مغرب! یعنی کجا؟ یعنی فینیقیه (نوار غزّه)، مصر، یونان، عربستان، سرزمین پارسیان (اردن، ایران، عراق، افغانستان، پاکستان، هندوستان، چین)؛ و آن هنگام که این غریبگان آیند، چه روی خواهد داد؟ غریبگانی که ختنه شده نیستند، نجس و ناپاکند؛ و عجیب و غریب به نظر می‌رسند. آیۀ ۱۱: « . . . [ایشان] در ملکوت آسمان، با ابراهیم و اسحاق و یعقوب خواهند نشست. (۱۲) اما پسرانِ ملکوت، بیرون افکنده خواهند شد، در ظلمت خارجی، جایی که گریه و فشار دندان باشد».
این کلام، کاملاً تکان دهنده است! باید با تمام قوا، تکان دهنده بودنش را حس کنید. عیسی به قوم برگزیدۀ اسراییل می‌گوید که رومیانی مانند آن فرماندۀ ایماندار، و هر قوم ناپاکِ غیر یهودی، به ملکوت آسمان وارد خواهند گشت، اما شما «پسرانِ ملکوت»، به ظلمت خارجی افکنده خواهید شد. تا به حال سابقه نداشته کسی دربارۀ این نژادِ برگزیده، چنین سخن گفته باشد. حرف عیسی چیست؟ او می‌گوید: عیسی پایانِ انحصارگراییِ قومی و نژادی است.
به عبارتی، شکل مثبت‌تر این گفتار، چنین است: عیسی می‌گوید که با آمدنش، قوم خدا بودن، از ریشه و بنیان، معنایی تازه می‌یابد؛ و این معنا، در ایمان به او خلاصه می‌شود. ایمان به عیسی، بر قومیت‌گرایی غالب می‌آید. این حقیقت را بارها و بارها در انجیل شاهد هستیم:
۱. در ماجرای سامریِ نیکو، آن غریبه، قهرمان رحم و شفقّت است (لوقا ۱۰:‏۳۳).
۲. در شفای آن ده جذامی، فقط یک نفر از آنها بازمی‌گردد؛ و آن یک نفر کیست؟ یک سامری، غریبه‌ای که با قدردانیِ متواضعانه‌اش می‌درخشد (لوقا ۱۷:‏۱۶).
۳. شفای دختر اهل فینیقیۀ سوریه (مرقس ۷:‏۲۶).
۴. مجوسیانی که از مشرق، و احتمالاً از سرزمین پارسیان، یا عربستان، برای پرستش آمده بودند (متی ۲:‏۱).
۵. و سرانجام، مرگ و رستاخیز عیسی، که خود آن را از پیش، در حکایت باغبانان تفسیر نمود (متی ۲۱:‏۳۳-‏۴۳). صاحب تاکستان، پسرش را می‌فرستد، تا میوۀ باغ را از قوم خود تحویل بگیرد. اما آنها او را می‌کشند؛ و عیسی می‌پرسد: «مالک تاکستان چه خواهد کرد؟» خدا چه خواهد کرد، وقتی قوم برگزیده‌اش، پسرش را رد می‌کنند؟ آیۀ ۴۳، این پرسش را پاسخ می‌دهد: «از این جهت، شما را می‌گویم که ملکوت خدا از شما گرفته شده، به امتی که میوه‌اش را بیاورند، عطا خواهد شد».

نه رنگ پوست، بلکه ایمان به مسیح

مارتین لوتر کینگ نیز در سخنرانی معروفش به همین نکته اشاره می‌کرد، وقتی که گفت: «رویای من این است که روزی فرا رسد که چهار فرزند خردسالم، در میان ملتی زندگی کنند که به خاطر رنگ پوستشان بر آنها حکم نشود، بلکه به خاطر شخصیتشان، مورد قضاوت قرار گیرند».
عیسی پایانِ انحصارگراییِ قومی و نژادی است. نه رنگ پوست، بلکه ایمان به مسیح؛ این نشان ملکوت است. دیروز من و نوئل در طی تماس تلفنی با پسرمان بنجامین در شیکاگو، از گذشته، و گردهمایی سال ۱۹۶۷ در آربانا یاد کردیم. در آن گردهمایی، در مقابل پانزده هزار دانشجو، از وارن وِبستر پرسیده می‌شود که «اگر در پاکستان خدمت کنید؛ و دخترتان تصمیم بگیرد که با یک شخص پاکستانی ازدواج کند، چه کار می‌کنید؟» پاسخ او هنوز هم در گوش ما زنگ می‌زند؛ و امیدوارم که این پیغام، در گوش شما نیز زنگ بزند: «یک مسیحیِ فقیرِ پاکستانی، بهتر از یک رییس بانکِ ثروتمند و سفیدپوست و بی‌ایمانِ آمریکایی است.» به بیان دیگر، برای مسیح، رنگ پوست مهم نیست. عیسی پایانِ انحصارگراییِ قومی و نژادی است.
اگر قرار است کلیسایی بنا کنیم که خدا را در مرکز قرار دهد، مسیح را برافرازد، از کتاب‌مقدس لبریز، و در پی عدالت باشد، باید که در آن کلیسا نیز انحصارگراییِ قومی و نژادی، پایان پذیرد؛ و چه زیباست وقتی که این انحصارگرایی پایان یابد؛ و هر قبیله و نژاد و ملتی، در کنار هم، مسیح را برافرازند. ای خداوند، این مهم را به انجام رسان!
John Piper
Thumb john piper