Translate

۱۳۹۵ خرداد ۱۰, دوشنبه

«مریم (نسیم) نقاش زرگران» زندانی مسیحی محبوس در بند نسوان (زنان) زندان اوین



«مریم (نسیم) نقاش زرگران» زندانی عقیدتی محبوس در بند نسوان (زنان) زندان اوین از ۵ خرداد‌ماه ۱۳۹۵ در اعتراض به ” عدم رسیدگی به وضعیت جسمی، وضعیت پرونده، عدم آزادی مشروط و مخالفت با اعطای مرخصی” در اعتصاب غذا به سر می برد.
به گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، با وجود وخامت حال «مریم نقاش زرگران» از اعزام وی به مرکز تخصصی پزشکی خارج از زندان جلوگیری به عمل می‌آید. این زندانی عقیدتی در اعتراض به وضعیت خود از ۵ خرداد‌ماه در اعتصاب غذا به سر می برد. هم چنین وی یکشنبه ۹ خرداد‌ماه ۱۳۹۵ در ادامه اعتراضات خود از رفتن به ملاقات خودداری کرد. در پی این اقدام اکثر هم‌بندیان او نیز در حمایت از اعتراض وی از رفتن به ملاقات خودداری کردند.
یک منبع نزدیک به این زندانی مسیحی با اعلام این خبر گفته: “مریم از ناحیه گوش شدیدا احساس ناراحتی می‌کند و پزشکان بهداری گفته‌اند تا دو هفته نباید سرش را تکان بدهد و اگر گوش درد و سرگیجه هاش خوب نشود باید جراحی کند. این در حالی‌است که دادستانی نه تنها با مرخصی مریم مخالفت می‌کند بلکه از اعزامش به بیمارستان نیز ممانعت بعمل می‌آورد.”
وی همچنین افزود: “مریم چهار روز است که از تختش هم پایین نمی‌آید. تب بسیار بالایی دارد. از چهار روز پیش در اعتراض به وضعیت پرونده‌اش، عدم رسیدگی به بیماری‌ها، عدم آزادی مشروط و مخالفت با مرخصی دست به اعتصاب غذا زده است. وضعیت جسمی وی بسیار وخیم است. قبل از شروع اعتصاب ۲۵ کیلو کاهش وزن داشته، بیماری هایش از جمله یک بیماری جدید که باعث سرگیجه های شدید و سردردش می شود، بسیار شدید شده و اصلا رسیدگی نمی‌شود. از وضعیت روحی خوبی برخوردار نیست. در زندان دچار افسردگی شده و داروهای ضد افسردگی مصرف می کند. مدت‌ها پیش درخواست اعاده دادرسی داده بود اما به تازگی خانواده‌اش مطلع شدند چنین درخواستی در پرونده‌اش نیست و بایستی دوباره درخواست بدهد.”
به دلیل عدم دسترسی زندانیان بند نسوان به تلفن خانواده وی از شرایط فعلی وی بی خبر و به شدت ابراز نگرانی می کنند.
لازم به ذکر است که این زندانی عقیدتی و بیمار عصر یکشنبه ۹ خردادماه به صورت اورژانسی به بیمارستان منتقل و بدون درمان در حالت بیهوش به زندان بازگردانده شده است.
«مریم نقاش زرگران» متولد ۱۳۵۷, از زندانیان عقیدتی است که اولین بار در اسفندماه ١٣٨٩ به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات احضار و مورد بازجویی قرار گرفت. این بازجویی ها که با تهدید و مزاحمت برای اعضای خانواده وی همراه بود، اغلب در مکان های غیر رسمی و حول پرسش از کلیسای خانگی و جامع ادامه یافت. وی نهایتا چند روز پس از بازداشت سعید عابدینی، شهروند ایرانی-آمریکایی که برای تاسیس پرورشگاه در شمال ایران به کشور بازگشته بود، از سوی پلیس امنیت به صورت تلفنی احضار و بازداشت شد و در همین روز منزل پدری وی مورد تفتیش و کتاب ها و جزوات دینی و لوازم شخصی او توقیف شد.
این نوکیش مسیحی پس از بازداشت جهت انگشت نگاری به زندان اوین منتقل و بدون هیچ گونه تفهیم اتهام به ساختمان وزرا تحویل داده شد. وی به مدت ۵ شبانه روز بدون ابتدایی‌ترین امکانات بهداشتی در این مکان بازداشت و مورد بازجویی قرار گرفت و اغلب موضوع بازجویی‌ها در مورد علت افزایش اعضای کلیسای خانگی و افراد حاضر و کیفیت برگزاری مراسم در این کلیساها بود.سپس به زندان اوین منتقل و از سوی شعبه ٢ دادسرای شهید مقدسی تفهیم اتهام شد.
این زندانی عقیدتی پس از ١٩ روز بازداشت موقت در بند نسوان اوین با قید وثیقه ٧٠ میلیونی آزاد شد. وی توسط قاضی «مقیسه»، ریاست شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب به اتهام “اقدام علیه امنیت ملی از طریق اجتماع و تبانی” به ۴ سال حبس تعزیری محکوم شد. در حکم صادره برای مریم نقاش زرگران نوشته شده: “وی از طریق خواهرش که در خارج از کشور سکونت دارد مذهب خود را از اسلام به مسیحیت پروتستان تغییر داد و از اعضای فعال کلیسای جماعت ربانی مرکز می باشد”.
حکم وی عینا در دادگاه تجدید نظر تایید و در ٢۴ تیر‌ماه ۱۳۹۲ برای اجرای حکم به زندان اوین فراخوانده شد.
«مریم نقاش زرگران» به دلیل ابتلا به بیماری ASD حدودا ٩ سال قبل تحت جراحی قلب قرار گرفت و نیاز شدید به مراقبت های ویژه و مستمر پزشکی دارد. علاوه بر این او در یک سال اخیر با بی حسی دست و پا و درد مزمن در مفاصل و ستون فقرات مواجه شده است که پس از ماهها در مراجعه اولیه به پزشک متخصص تشخیص اولیه بیماری های دیسک کمر، آرتروز و پوکی استخوان بوده است و پزشک معتمد زندان دستور بستری ۵ روزه و نیاز فوری به انجام فیزیوتراپی را صادر کرده که با عدم مجوز دادستانی وی همچنان از درد بسیار رنج می برد. وی همچنین در ماه‌های زندان به کم خونی شدید، بیماری قند و چربی خون مبتلاست که به دلیل عدم صدور مجوز از سوی نهادهای قضائی مربوطه روند درمانی وی ناتمام مانده است.
این زندانی مسیحی هم‌اکنون در بند زنان زندان اوین درحال گذراندن محکومیت چهارسال حبس خود است.

شورای عالی فضای مجازی که به دستور رهبر ایران تشکیل شده، تلگرام را تهدید کرده


شورای عالی فضای مجازی که به دستور رهبر ایران تشکیل شده، تلگرام را تهدید کرده که یا داده‌های کاربران ایرانی را به داخل این کشور منتقل کند یا در ایران مسدود شود.
امیر رشیدی، کارشناس دسترسی به اینترنت می‌گوید درخواست نهایی حکومت ایران از تلگرام این است که این شرکت دسترسی لازم را برای مقام‌های ایرانی فراهم کند تا هر وقت تقاضا کردند اطلاعات هر کاربری را بخواهند دریافت کنند.
کالین اندرسون، پژوهشگر اینترنت که درباره امنیت سایبری در ایران تحقیق کرده است می‌گوید: مهم‌ترین مسئله تلگرام این است که از سیستم "رمزگذاری سرتاسر" اتوماتیک استفاده نمی‌کند. بنابراین اگر کاربر تلگرام حواسش نباشد، تلگرام توانایی دسترسی به اطلاعات تبادل شده را دارد.



چرا ایران به دنبال سرور تلگرام است؟


شورای عالی فضای مجازی در ایران به ریاست حسن روحانی به شبکه‌های پیام‌رسان آنلاین یک سال فرصت داده که سرور خود را به ایران منتقل کنند.
در این مصوبه که شنبه هشتم خرداد تصویب شده، نامی از تلگرام برده نشده است، اما از آنجا که در حال حاضر تلگرام پرکاربردترین پیام رسان موبایلی در ایران است، تصور می‌شود که منظور اصلی شورای عالی فضای مجازی این شبکه باشد.
در دو کشور ایران و ازبکستان تلگرام شبکه اصلی پیام رسان آنلاین است. خبرگزاری مهر می‌گوید که محبوبیت این شبکه در ایران به اندازه ای است که ۱۲ درصد پهنای باند اینترنت کشور صرف آن می‌شود و به روایتی بیش از ۲۰ میلیون کاربر در ایران دارد.

محبوب ملت و مطلوب حکومت

بسیاری از چهره‌های سیاسی و رسانه‌ها و نهادها در تلگرام کانالی دارند که با پیوستن به آن در جریان دیدگاه‌ها و اخبار آنها قرار می‌گیرید. کانال تلگرام منسوب به دفتر آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر ایران بیش از ۳۵۰ هزار مشترک دارد و روزی چند خبر، عکس یا فیلم مربوط به رهبر ایران در آن به اشتراک گذاشته می‌شود.
کانال‌های سرگرمی و تفریحی و جوک و طنز هم که ایرانیان علاقه زیادی به آنها دارند، در تلگرام فراوان است و یکی از آنها به نام "بدندید" بیش از یک میلیون عضو دارد. از طریق این پیام‌رسان اجناس و کالاها خرید و فروش می‌شود و حتی کانالی وجود دارد که در آن کاربران تقاضای خود را برای داروهای کمیاب می‌نویسند و از فروشندگان کمک می‌خواهند.
با یک حرکت آسان و به سرعت سه ثانیه می‌توانید خبر و عکس و فیلم را در تلگرام با دوستان و خانواده‌تان به اشتراک بگذارید.
زمانی رتبه اول محبوبیت در ایران به وایبر تعلق داشت و بعد از فیلتر شدن و کند شدن این شبکه پیام‌رسان، همه به تلگرام کوچ کردند.

خط قرمز کجاست؟

با این فراگیری که تلگرام در ایران دارد، دور از انتظار نیست که حکومت ایران به دنبال راهی برای کنترل و نظارت بر آن باشد. زمانی اعلام شد که تلگرام بعد از خودداری از همکاری با حکومت ایران، در این کشور مسدود شده است که تکذیب شد. چند هفته بعد گفته شد که تلگرام خط قرمز ایران را پذیرفته و با دولت ایران در بعضی زمینه‌ها همکاری می‌کند.
هرچند پاول دوروف، مدیر تلگرام می‌گوید تنها خط قرمزش مقررات خود این شرکت است.
حالا شورای عالی فضای مجازی که به دستور رهبر ایران تشکیل شده، تلگرام را تهدید کرده که یا داده‌های کاربران ایرانی را به داخل این کشور منتقل کند یا در ایران مسدود شود.
اما این مصوبه چقدر برای شرکت‌های خارجی مانند تلگرام و واتس آپ قابل اجراست؟
امیر رشیدی، کارشناس دسترسی به اینترنت در کمپین حقوق بشر ایران مستقر در نیویوک به سایت بی‌بی‌سی فارسی می‌گوید، "سرور تلگرام جعبه نیست که سر آن را بگیرند و به داخل ایران منتقل کنند. اطلاعات کاربران آن در کشورهای مختلف ذخیره شده است و این مصوبه به این سادگی قابل اجرا نیست."
پس چرا شورای عالی فضای مجازی چنین موضوعی را تصویب کرده است؟
آقای رشیدی اینطور برداشت می‌کند که درخواست نهایی حکومت ایران از تلگرام این است که این شرکت دسترسی لازم را برای مقام‌های ایرانی فراهم کند تا هر وقت تقاضا کردند اطلاعات هر کاربری را بخواهند دریافت کنند.
استدلال رئیس پلیس فناوری اطلاعات ایران برای دستیابی به داده‌های کاربران این است که بتوانند با "داعش فارسی" و "هنجارشکنی" و "جرایم اخلاقی" مقابله کنند.
تلگرام هنوز به این مصوبه شورای عالی فضای مجازی واکنشی نشان نداده است. با همه کشمکش‌هایی که تلگرام با حکومت ایران داشته است، این شبکه هنوز به راحتی در داخل ایران در دسترس است و برعکس بسیاری از پیام‌رسان‌ها فیلتر یا مسدود نشده است.

تلگرام چقدر قابل اعتماد است؟

کالین اندرسون، پژوهشگر اینترنت که درباره امنیت سایبری در ایران تحقیق کرده است به سایت بی‌بی‌سی فارسی می‌گوید: مهم‌ترین مسئله تلگرام این است که از سیستم "رمزگذاری سرتاسر" اتوماتیک استفاده نمی‌کند. بنابراین اگر کاربر تلگرام حواسش نباشد، تلگرام توانایی دسترسی به اطلاعات تبادل شده را دارد.
منظور آقای اندرسون این است که اگر کاربر تلگرام سیستم "گفت‌وگوی مخفی" یا "سکرت چت" را فعال نکرده باشد، مدیریت تلگرام یا شخص سوم قادر است به کدهایی که رمزگذاری نشده، دسترسی داشته باشد در حالی که در شبکه‌هایی که رمزگذاری سرتاسری دارند، تنها فرستنده و گیرنده پیام هستند که با دستگاهشان می‌توانند پیام‌ها را بخوانند.
علاوه بر این تمام برنامه‌های تلگرام "اوپن سورس" یا متن باز نوشته نشده است. و به گفته کالین اندرسون آنگونه نیست که همه کارشناسان بدانند دقیقا در آن چه می‌گذرد. اما شبکه‌هایی مانند سیگنال اوپن سورس هستند و امیر رشیدی معتقد است به دلیل اوپن سورس بودن، کارشناسان زیادی آن را زیر و رو کرده‌اند و می‌دانند تا چه اندازه ایمن است.
امیر رشیدی، که برای کمپین حقوق بشر در نیویورک تحقیق می‌کند، می‌گوید که شواهدی دارد که نشان می‌دهد اشخاصی در ایران، مصر و سوریه موفق شده‌اند با درخواست رمز عبور تلگرام و سپس شنود این رمزها از طریق مخابرات زودتر از کاربران به رمز دسترسی پیدا کنند و تلگرام آنها را هک کنند.
فارغ از این که داده‌های کاربران کجا ذخیره شود، او اعتقاد دارد که اشخاصی مانند روزنامه‌نگاران و سیاستمداران بهتر است از شبکه‌هایی استفاده کنند که متن‌باز هستند و کارشناسان ایمنی آنها را تأیید کرده‌اند.


۱۳۹۵ خرداد ۵, چهارشنبه

فراخوان تجمع حامیان زندانیان مسیحی، عقیدتی و سیاسی در ایران

این تجمع ؛حمایت از کسانی است که هرگزجرمی مرتکب نشده اند
اما در زندانهای مخوف جمهوری اسلامی اسیر شده اند 
چه بسا زندگی در کشور ایران با قوانین دیکتاتوری اسلامی طاقتی بس زجرآور میخواهد
آری آری
ما صدای تو می شویم * ابراهیم فیروزی
ما صدای تو می شویم* مریم نقاش زرگران
ما صدای تو می شویم* نرگس محمدی



فراخوان تجمع حامیان زندانیان مسیحی، عقیدتی و سیاسی در ایران 

در حمایت از زندانیان مسیحی، عقیدتی و سیاسی در زندانهای حکومت اسلامی حاکم بر ایران 
شنبه 28 مه 2016 برابر با 8 خرداد 1395 از ساعت 12:00
جنب میدان سرگل استکهلم سوئد
Kristna demonstration på Sergelstorget
28maj 2016 kl 12:00
Vid Sergelstorget - Stockholm - Sverige
Vi protesterar mot att fängsla kristna och politiska aktivister i Iran




۱۳۹۵ خرداد ۳, دوشنبه

عیسا به عنوان میانجی بین خدا و انسان آمد.

"خدا به ما بصیرت نمی بخشد تا دیگران را نقد کنیم،
بلکه آن را میبخشد تا برایشان شفاعت نماییم."

-اسوالد چمبرز     Chambers Oswald



با داشتن چنین درکی از شفاعت، دقیقتر میفهمیم که برای چه موضوعی باید شفاعت کنیم.
من باور دارم که شفاعت، در مکان و زمانی اتفاق میافتد که نور با تاریکی مواجه میشود.
عیسا به عنوان میانجی بین خدا و انسان آمد.
و هر جا که با نیروهای تاریک مرض، دیوزدگی، انحرافات مذهبی، و جور و ستم مواجه میشد، دخالت میکرد.
او با چاپلوسان مذهبی که در شریعت صاحب نظر بودند، به بحث می نشست
و به شکلی درخشان، با حکمت شگفت انگیز خویش، موضوع را فیصله میداد.
 او حتا پیش از برخاستن خود از قبر، در هر موقعیتی به پا خاست تا دیگران را بلند کند.
 وقتی عیسا با زنی برخورد کرد، که به زنا محکوم شده بود، به عنوان یک میانجی و شفیع به پا خاست.
زیرا با بصیرت خود تشخیص داده بود که رهبران مذهبی، آن زن را آورده بودند تا "او" را به دام بیاندازند.

آنان با  پیچاندن کلام خدا، آن را به ابزاری برای داوری  بدل ساخته بودند
 عیسا در این شفاعت، موضوع اصلی را تشخیص داد و با کلام نور، خطاب به قلبهای تاریک آنان سخن گفت:

"ولی چون آنها همچنان از او سوال میکردند،
 عیسا سر بلند کرد و بدیشان گفت: از میان شما، هر آن کس که بیگناه است، نخستین سنگ
را به او بزند. و باز سر به زیر افکنده، بر زمین مینوشت."    یوحنا 8 :7

آنگاه عیسا سر به زیر افکند و شروع به نوشتن بر زمین نمود و منتظر ماند تا متهم کنندگان بروند.
سپس سر خود را دوباره بلند کرد و گفت: "ای زن، ایشان کجایند؟ هیچ کس تو را محکوم نکرد؟
پاسخ داد: هیچ کس، ای سرورم.
عیسا به او گفت: من هم تو را محکوم نمیکنم. برو و دیگر گناه مکن." (آیات 10-12 ) ِ
عیسا آن زن را قدرت بخشید تا در نور آینده اش در بیگناهی سالک شود؛ ِ این امر تا زمانی که در دام و افسار تاریکی محکومیت گذشته اش اسیر بود، برای آن زن غیرممکن می ِ نمود.
 دیگر قرار نبود سنگها این زن بینشان را راهی گور کنند.
خواهرانم، بیایید سنگهای قضاوتمان را زمین بیاندازیم و کلام خدا  را برداریم.
بصیرت، قدرت دارد تا نور را به دنیای دیگران بیاورد.

عیسا در تمام مدت زندگی زمینی خود، کارهای آن شریر را تشخیص میداد و با آوردن نور، راستی و شفا به درون روزهای تاریک زمین، شفاعت کرده و پا در میانی مینمود.
به اعتقاد من، اوج بصیرت عیسا زمانی بود که گفت: "ای پدر، اینان را ببخش، زیرا نمیدانند چه میکنند." (لوقا 23 :34)
بصیرت قادر است کوری و نابینایی دیگران را تشخیص داده و به جای تمرکز بر اعمالشان، با توجه به غفلتشان، برایشان شفاعت کند.

**صلیب، پایان جدایی ما از خدا بود. اما شفاعت و میانجیگری عیسا به همان جا ختم نشد.
عیسا نه تنها از قبر قیام فرمود، بلکه به آسمان نیز صعود کرد**



در پارک شهر هامبورگ ۸۰ نفر از پناهجویان مسلمان در یک غسل تعمید دستجمعی خود را به مسیح سپردند

آمین

هامبورگ - در جستجوی خدايی جديد (ویدیو)

به گزارش اف‌سی‌ان‌ان، در این لحظه ۸۰ پناهجو در مراسم غسل تعمید شرکت خواهند کرد – این افراد از اسلام به مسیحیت گرویده اند. خیلی سریع این تفکر بوجود می آید که: آنها فقط برای نتیجه مثبت پناهنگی اقدام به چنین کاری می کنند. ولی ایمان خود را تغییر دادن نیاز به قربانی بزرگتری دارد.
آلمان روز پدر را جشن می گیرد یا به عبارتی روز صعود عیسی مسیح  و یا هر دوی آنها را. آسمان آبی بدون ابر هامبورگ را پوشانیده. افرادی که زیر آفتاب استراحت می کنند, کسانی که در حال دویدن هستند و یا افرادی که با سگها به پارک آمده اند , تمام پارک شهر هامبورگ را پر کرده اند و در میان آنها : ۸۰ نفر در لباسهای سفید دیده می شوند. آنها نه لیوان آبجو بدست گرفته و روز پدر را جشن می گیرند و نه می خواهند زیر آفتاب کمی برنزه شوند ؛ بلکه چیزی که آنها را آنجا آورده تنها “خدا ” است. زیرا در این روز تعمید می یابند. ۸۰ زن و مرد از ایران و افغانستان که در برابر صحنه ای کوچک ایستاده و منتظر هستند تا کشیش ایشان را تعمید دهد. دوستان, افراد فامیل و اعضا کلیسا در کنار ایشان هستند. صداهایی که آکنده از هیجان هستند شنیده می شود, کودکان در میان نیمکتها در  حال بازی هستند. خانمها گلهای سفید به سر دارند و همه جا بوی ذغال کباب به مشام می رسد. مهشاد با خوشحالی فراوان می گوید : ” امروز روز بزرگی است برای ما” . شش ماه قبل این زن جوان همراه با شوهر خود امیر از ایران به آلمان آمده اند. در حال حاضر در یک کمپ پناهندگان در شهر بیلفلد زندگی می کنند. ولی برای تعمید خود به هامبورگ آمده اند. زیرا ” کلیسا آلفا امگا (خانواده کنونی شان) بعد از فرارشان از ایران به آنها پناه داده است. و مهشاد با اشتیاق می گوید: ” برای ما یک زندگی تازه شروع می شود.”
نا امید و مأیوس از اسلام
همانگونه مانند امیر و مهشاد در حال حاضر صدها پناهجو فراری می خواهند تعمید بگیرند. در تمام آلمان بسیاری از کلیساهای مسیحی آماری از هجوم چنین پناهجویانی را می دهد. به گفته کشیش بابایان فقط در کلیسای فارسی زبان هامبورگ ۱۹۶ نفر ایرانی و افغانی در امسال تعمید گرفتند. و همسر ایشون نسرین بابایان بر این باور است که این تعداد احتمالا” به ۵۰۰ نفر خواهد رسید.
بنا به گفته آقای بابایان” انگیزه برای تغییر ایمان برای اکثر آنها یکسان است: آنها از اسلام مأیوس هستند. “
همانگونه که شیما از ایران گفت: “من در تمام عمرم بدنبال صلح و سلامتی و خوشبختی می گشتم , در اسلام آنرا نیافتم” مسیحی بودن برای من حکم خوشبختی را دارد.
همچنین زوج جوان مهدی و سولماز چیزی را در مسیحیت یافتند که در تمام عمرشان در اسلام نیافته بودند: “محبت”. سو لماز می گوید: در اسلام ما همیشه در ترس زندگی می کردیم.ترس از خدا, ترس از گناه و مجازات گناه. ولی در مسیحیت برعکس خدا محبت است.
آیا به مسیحیت گرویدن برای گرفتن جواب مثبت پناهندگی است؟
و این خدا را امروز با نوای بربط و گیتارو سرودهای شاد جشن می گیرند. مردم که در رفت و آمد هستند می ایستند و با ناباوری  و تعجب همه چیز را نگاه می کنند.
یک زن مسن در گوشه ای با ناباوری می گوید: چه کسی را دارند گول می زنند؟. هر کسی که بعنوان پناهجو تعمید می گیرد همواره با این اتهام مواجه می شوند, که فقط برای جواب مثبت پناهندگی اقدام به این کار می کنند. برای اینکه بنا به آخرین خبر قانونی تغییر ایمان برای دریافت جواب مثبت پناهندگی تأثیر گذار است و می توانند بدینوسیله در آلمان بماند. برای بسیاری که مسیحیت  را انتخاب کرده اند, در بازگشت به وطنشان برایشان خطر جانی دارد. در ایران و در افغانستان آنها را مرتد می خوانند و مجازات مرگ دارند.

اما  این تغییر یک پروسه طولانی می باشد. از نظر قانونی تغییر تنها دلیل ذهنی بعد از فرار است, همانگونه ازدواج نیز در قوانین قضایی آمده است. بطور مثال ازدواج و تغییر ( انتخاب مسیحیت ) را می توان  دلیل اجازه اقامت نام برد. اینها دلایلی برای فرار هستند, که توسط پناهجویان حتی پس از سفرشان ساخته شده است. طبق قانون دلایل ذهنی برای فرار در اولین تقاضای پناهندگی در صورتی به رسمیت شناخته می شود که شخص از کشور مبدأ فعال بوده باشد. بطور مثال یک پناهجو می بایست از کشور مبدأ دین خود را تغییر داده باشد.
ایمان خود را در دادگاه ثابت کردن
یک پناهجو  در این موقعیت نه تنها می بایستی ایمان خود را در دادگاه ثابت کند, بلکه از دید کلیسا نیز بایستی ایمان او به اثبات برسد. تعمید در کلیسای فارسی زبان در کلاسهای حق جویان ماهها طول می کشد. و حتی شرکت در این کلاسها حتما” تضمینی برای پذیرفته شدن در تعمید و مشارکت مسیحی نیست. کشیش بابایان ( ۶۴ ساله) می گوید: “من اگر احساس کنم که شخصی با تمام قلب ایمان ندارد, او را تعمید نمی دهم.  ایشان بطور خاص به این اشاره کردند که من از افراد یک مزمور از حفظ شده یا طرز دعا کردن را نمی پرسنم. بلکه سؤال می کنم که چگونه زندگی ایشان تغییر یافته. زیرا ایمان مسیحی طرز فکر و جهان بینی را تبدیل می کند. و وقتی شخصی برایم تعریف می کند, شبها دوباره می توانم به راحتی بخوابد و یا قادراست دشمن قدیمی خود را ببخشد؛ آنجاست که می دانم که شخص از ته قلب مسیحی است.”
” هرکه ایمان نیاورد او نیز تعمید نخواهد شد.”
کشیش بابایان ایرانی ارمنی تبار اعتراف می کند که بسیاری هستند که نزد او می آیند و سعی دارند توسط تغییر دین شانس بهتری در روند پناهندگی خود بدست بیاورند. تقریبا” ۲۰ تا ۳۰ درصد افراد هستند که حقیقتا” بدنبال خبر خوش انجیل هستند. افرادی که تنها بعلت برگه تأییدیه نزد ما می آیند رد خواهند شد. و من ایمیلهای خشم آلود از افرادی که تعمید آنان رد شده است دریافت می کنم. و بسیار راحت بگم, هرآنکه ایمان نیاورد تعمید نخواهد یافت.
باید توجه داشت که تنها تغییر دین از ترک خاک جلوگیری نمی کند. کشیش بابایان می گوید که تقریبا” ده درصد از افرادی که ایمان می آورند با این وجود ترک خاک می گیرند.
مسلمانان پناهجو مسیحیان را تهدید می کنند
ولی به هر حال کشیش بابایان تنها مانعی نیست که تعمیدیها که می خواهند تغییر دین دهند می بایست از آن عبور کنند.  آنانی که از اسلام روی برگردانیده می بایست در آلمان نیز نگران امنیت خود باشند. امیر و مهشاد هنگامی که یکشنبه ها قصد رفتن به کلیسایشان را دارند با لباسهای ورزشی کمپ پناهجویان را ترک می کنند. مهشاد می گوید ما وانمود می کنیم که برای ورزش بیرون می رویم. این دختر جوان زیبا و همسرش از همسایگان مسلمان خود می ترسند. ما اینجا متوجه شدیم که حتی در آلمان هم نمی توانیم با آزادی کامل مسیحی بودن خودرا اعتراف کرده و اعلان کنیم. و با کمی عصبانیت می گوید که مسلمانان قویتر از مسیحیان هستند.
در کمپی که در آن ساکنند , مسلمانان همسایه با اجبار آنان را  دعوت می کنند که برای نماز ۵ بار در روز جمع شوند. و هر کس که انجام ندهد یا مورد تهدید قرار می گیرند و ترسانده می شوند.” و این همان اسلامی است که ما نیز از آن فرار کرده ایم “. او و همسرش تا بحال چندین تهدید به قتل  دریافت کردند. ” ولی حتی شکایت نمی توانیم بکنیم چون مأموران امنیتی و مترجمان نیز در کمپ مسلمان هستند. و آنها نیز برادران هم کیش خود را پوشش می دهند. و مهشاد ۲۳ ساله مأیوسانه این مطالب را گفت.
همچنین سما ۲۴ ساله از کشور افغانستان از همسایه های خود ترس دارد که در یکی از کمپهای هامبورگ ساکن است.  در آنجا دائما” در برخورد با مزاحمتهای جنسی و حملات توهینی مواجه هستند. این زن جوان می گوید : ” محیط ما بسیار وحشتناک است.” و تهدیدهایی که می آید نه تنها از طرف همسایگان است بلکه همچنین از طرف مأموران امنیتی کمپ.
کسانی که تغییر دین داده اند تبدیل به مرطود شدگان می شوند.
پاستور بابایان گزارش می دهد که از اعضای کلیسا اکثرا” شنیده است که در کمپهای پناهجویی مورد تهدید قرار می گیرند. در ماهای اخیر حتی موردهایی بوده است که این خصومتهای کلامی به خشونت فیزیکی انجامیده است.” بسیاری از پناهجویان که به مسیح ایمان آوردند کتک زده شدند حتی یکبار به یکنفر با چاقو حمله شده که بشدت زخمی شده است. اینگونه افرادی که از اسلام به مسیحیت گرویده اند طرد می شوند. حتی بعضیها از خانواده و فامیل خود طرد می شوند. مانند امیر و مهشاد. پشت کردن به الله در کشورشان محکومیت مرگ دارد. شیما از ایران نیز از طرف هموطنان خود طرد شده و دشمنی دیده است. شیما با گله گزاری می گوید” اگر دوستان قدیمی من بشنوند که من مسیحی شده ام نمی خواهند دیگر با من ارتباط داشته باشند.” ولی با اینحال زمانی که در پارک شهر در دریاچه تعمید شد در چشمان او اشک شادی دیده می شد. و او تنها کسی نیست که با لرزیدن بخاطر  آب سرد دریاچه برای تعمید  وارد دریاچه شده بلکه با او ۸۰ نفر دیگر نیز تعمید گرفتند. هیجان , شادی, و ترس در چشمانشان دیده می شد. تصاویر کمیابی بود: در کنار دریاچه قایقهای کوچک و بزرگ دیده می شد. آسمان آبی روی هامبورگ و خورشید درخشان روی پوستهای سفید درحال درخشیدن است. کسانی که در حال قایقرانی بودند به آرامی پارو می زنند و با تعجب از کنار تعمیدیها عبور می کنند. افرادی که در کنار دریاچه هستند با شادی و سرود برای تعمید شدگان خوشحالی می کنند. و آنانی که تعمید یافته اند اجازه نمی دهند توسط تماشاچیان گیج شوند. حتی زمانیکه یک مرد مست شیشه آبجو خود را به طرف آنان پرتاب کرده و در آب تف می انداخت. و یکی از اعضای کلیسا فقط گفت : ” اهمیت ندارد”.

نامه نرگس محمدی: رنج بندهای امنیتی فراتر از عذاب زندان است


نامه نرگس محمدی: رنج بندهای امنیتی فراتر از عذاب زندان است

رگس محمدی، کنشگر مدنی و حقوقدان در بند، در «نامه‌ای» که «کمپین مادران زندانی» آن را منتشر کرده می‌گوید تحمل سلول‌های انفرادی بندهای امنیتی، به مراتب سخت‌تر از زندان است و بسیاری از محبوسان گاه تا پایان عمر، سلامت جسم و روان خود را از دست می‌دهند.
وب‌سایت کلمه نامه‌ای که گفته می‌شود خانم محمدی از زندان نوشته را منتشر کرده؛ در آغاز این نامه گفته شده ۲۵ زندانی عقیده زن در زندان‌ها هستند که ۲۳ نفر از آنها مجموعا به ۱۷۷ سال حبس محکوم شده‌اند.
به گفته خانم محمدی این ۲۵ زن مجموعا بیش از ۱۲ سال را در بندهای امنیتی گذرانده‌اند که «بسیار سنگین‌تر از مجازات زندان است». این کنشگر مدافع حقوق بشر افزوده است که این بندها محل نگهداری متهمان «پیش از برگزاری دادگاه و انجام محاکمه در دورانی به نام تحقیقات مقدماتی» است و «این دوران (تحقیقات مقدماتی) می‌تواند از یک روز تا چند سال به طول بینجامد.»
نرگس محمدی تاکید کرده که کانون مدافعان حقوق بشر که او سخنگوی آن است و شورای صلح ایران که در آن نیز رئیس هیئت اجرایی‌ست، بارها تحقیقات و بیانیه‌هایی در مورد این موضوع منتشر کرده‌است: «اما متأسفانه هنوز سلول‌های انفرادی بندهای امنیتی، زنان و مردان منتقد و فعالان سیاسی و مدنی را میزبانی می‌کنند».
خانم محمدی می‌گوید یکی از کارکردهای سلول‌های انفرادی، مجبور کردن متهمان به اعتراف و «اقرارهای بی‌اساس» علیه خودشان است.
این کنشگر مدنی فضای بندهای امنیتی را «قوطی دربسته‌ای» توصیف کرده که « فرد در خلا و فضای تیره و مبهمی رها می‌شود که از هرآ‌ن‌چه لازمه حس و درک انسان بودن و حفظ هویت خویش است، محروم است.»
او افزوده مشکلات ناشی از سلول‌های انفرادی، چه بر جسم، چه بر سلامت روان زندانیان گاه تا آخر عمر آن‌ها را همراهی می‌کند.
به گفته نرگس محمدی متهمان سیاسی که به دلایل فعالیت‌های مدنی و عقیده‌هایشان در زندان هستند، «همچون یک تروریست خطرناک» برای مدتی نامعلوم در سلول‌های انفرادی بندهای امنیتی نگه‌داری می‌شوند.
بنا بر قوانین جمهوری اسلامی نگهداری زندانیان در این بندها غیرقانونی‌ست.
این نامه آن‌طور که کمپین مادران زندانی می‌گوید در در اردیبهشت‌ماه و در زندان اوین نوشته شده‌است.
خانم محمدی طی سال‌های گذشته سه بار به سلول انفرادی فرستاده شده است. در نتیجه این کنشگر مدنی دچار بیماری‌های عصبی شده که در مواردی بهبستری شدن او خارج از زندان انجامیده‌است.
بنا بر گزارش‌های پایان اردیبهشت‌ماه، شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ریاست قاضی صلواتی، خانم محمدی، را به ده سال زندان محکوم کرد. او محکوم به «اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرم علیه امنیت کشور»، «فعالیت تبلیغی علیه نظام» و «تشکیل و اداره گروهک غیرقانونی لگام» است. محمدی این اتهام‌ها را بارها رد کرده است. کارزار «لگام» کارزاری‌ست مدنی که هدف از آن مقابله گام‌به‌گام با اجرای حکم اعدام در ایران و جلوگیری از اعدام نوجوانان است. در عین حال تقی رحمانی، همسر خانم محمدی، گفته است او «موسس گروه لگام نیست».
دفتر امور حقوق بشر سازمان ملل متحد، مدافعان حقوق بشر، سازمان گزارشگران بدون مرز، گروهی از مهم‌ترین چهره‌های مدنی و سیاسی از کشورهای مختلف جهان، خواستار آزادی نرگس محمدی شده‌اند. نماینده آمریکا در سازمان ملل متحد نیز روز جمعه حکم خانم محمدی را «ناعادلانه» توصیف کرد و گفت او باید آزاد شود.

۱۳۹۵ اردیبهشت ۳۰, پنجشنبه

تنهــــایی ؛ عــشــق




بدون تنهایی، عشق دیرزمانی کنارتان نمی ماند.
چرا که عشق نیز نیازمند استراحت است تا به آسمانها سفر کند و به شکلهای دیگر تجلی یابد.
بدون تنهایی، گیاه و جانوری بقا ندارد، خاکی حاصلخیز نمیماند، کودکی راه زندگی را نمیآموزد، هنرمندی نمیآفریند، اثری رشد نمیکند و متحول نمیشود.
 ِ
** تنهایی فقدان عشق نیست، مکمل عشق است.**

 ِ تنهایی فقدان همراه نیست، لحظه ای است که روحمان رها میشود تا با ما سخن بگوید و در انتخاب راه یاریمان کند.
پس خوشا به حال آنان که از تنهایی نمیترسند،
 از همنشینی با خویش نمیترسند،
 مدام دنبال کاری برای انجام یا راهی برای سرگرمی یا موضوعی برای قضاوت نیستند.
اگر تنها نمانی، خودت را نمیشناسی.
اگر خود را نشناسی، کم کم از خَلاء درونت به هراس میافتی.
اما خلائی در کار نیست، جهانی پهناور درون روح ما پنهان است، در انتظار کشف.
با تمام قدرت بکوش آنجاست.
چنان تازه و  چنان نیرومند است که از پذیرفتن وجودش میترسیم.
با کشف آن که هستیم، ناچار توان خود را برای دورتر رفتن میپذیریم.
 همین ما را میترساند.
بهتر است خطر نکنیم.
 همیشه میتوان گفت: *نکردم کاری را که باید، چون نگذاشتند.*
 این راحتتر است. امنتر است.
و همزمان، مترادف است با انکار زندگی.
وای بر آنان که ترجیح میدهند عمرشان را بگذرانند به گفتن اینکه: *هرگز فرصتی دست نداد.*
با گذر روزها، ژرفتر در چاه محدودیتهایشان غرق میشوند، و زمانی میرسد که دیگر توان صعود از چاه و کشف دوباره ی نور تابان در دهانه ی چاه را ندارند.

و زهی آنان که میگویند: *به قدر کافی شجاع نیستم.*
 چرا که اینان میدانند تقصیر کس دیگری نیست و دیر یا زود ایمان لازم را برای رویارویی با تنهایی و اسرارش خواهند یافت

برای آنان که نمیترسند از تنهایی ای که تمام اسرار را هویدا میکند، همه چیز طعم دیگری می یابد.
در تنهایی عشقی را کشف میکنند که شاید بی توجه از کنارش میگذشتند.
در تنهایی، عشقی را که ترکشان کرده میفهمند و گرامی میدارند.
در تنهایی تصمیم میگیرند آیا میارزد محبوبی رفته را باز به خود فرا بخوانند یا باید بگذارند برود و عازم راهی نوین شوند.
در تنهایی، میآموزند که (نه) گفتن همیشه نشان بخل نیست و (آری) گفتن همیشه فضیلت.
 آنانی که در این لحظه تنهایند، نباید از این جمله ی ابلیس بهراسند که: (وقتت را هدر میدهی.)
 و یا این جمله ی ِ نیرومندتر ملکالشیاطین: (کسی به تو اهمیت نمیدهد.)
 وقتی با دیگران حرف میزنی، نیروی الهی حرفت را میشنود.
اما زمانی که ساکن و ساکتی و تنهایی را برکت میشمری، باز هم ندای تو را میشنود.

**و در آن لحظه، نورش همه چیز را در اطرافت برمیافروزاند و نشانت میدهد که حضورت در جهان »لازم« است.**

به این هماهنگی که برسی، بیشتر از آنچه خواستهای دریافت میکنی






پائولوکوئلیو( برداشت از کتاب لوقا )


۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه

سهیلا کارگر، فعال مدنی اهل قزوین، از سوی نیروهای امنیتی بازداشت گردید.

سهیلا کارگر

روز یکشنبه ۲۶ اردیبهشت ماه، سهیلا کارگر، فعال مدنی اهل قزوین، از سوی نیروهای امنیتی بازداشت گردید.
به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران، سهیلاکارگر، فعال مدنی ساکن قزوین، روز یکشنبه ۲۶ اردیبهشت ماه، در منزل خود توسط نیرو های امنیتی بازداشت و به دادسرای قزوین جهت رسیدگی در پرونده منتقل شد. این فعال مدنی پس از انتقال به دادسرای قزوین به زندان اوین انتقال یافته است و تا لحظه انتشار این خبر، از وضعیت وی در زندان اوین اطلاعی در دست نیست.
گفتنی است که نیروهای امنیتی که در مراجعه به منزل سهیلاکارگر خود را مأموران اداره برق معرفی کرده اند، ضمن بازداشت این فعال مدنی وی را مورد ضرب و شتم قرار داده و وسایل شخصی او را ثبت و ضبط کرده اند.

فعال حقوق بشر زندانى، نرگس محمدى

جایگاه فعال حقوق بشر در ایران زندان است ؟؟!!!!!!



فعال حقوق بشر زندانى، نرگس محمدى به ١٦ سال زندان
محكوم شد
نرگس محمدى به خاطر
تاسيس كمپين لگام به ١٠ سال
اجتماع و تبانى عليه امنيت كشور به ٥ سال
و به اتهام تبليغ عليه نظام به ١ سال زندان محكوم شده است



خبرگزاری هرانا ـ نرگس محمدی، فعال مدنی و نائب رییس کانون مدافعان حقوق بشر به ۱۶ سال زندان محکوم شد.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از صدای آمریکا، تقی رحمانی، فعال ملی مذهبی و همسر نرگس محمدی خبر صدور این حکم را تایید کرد.
این فعال حقوق بشر که به تازگی از سوی سازمان گزارشگران بدون مرز به عنوان “قهرمان آزادی اطلاع‌رسانی” مورد تقدیر قرار گرفته، در دادگاهی به ریاست قاضی صلواتی به ۱۶ سال زندان محکوم شده است.
گفته می‌شود که مشارکت در تاسیس کمپین لگام (کارزار لغو گام به گام اعدام) عمده‌ترین اتهام مورد استناد برای این حکم بوده است.
این فعال مدنی مبتلا به دو بیماری آمبولی ریه و فلج عضلانی است و به گفته پزشکان عوارض این دو بیماری در فضای زندان و محیط‌های تنش‌زا تشدید می‌شود.

او بارها در زندان دچار شوک عصبی شد و در حالی که با دستبند و پابند به تخت بسته شده بود در بیمارستان بستری شد.

حکم دادگاه نرگس محمدی، نائب رییس کانون مدافعان حقوق بشر، روز چهارشنبه ۲۹ ادیبهشت ماه ۱۳۹۵، از سوی شبعه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران ابلاغ شد.
به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران، نرگس محمدی، نائب رییس کانون مدافعان حقوق بشر، از سوی شبعه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ریاست قاضی مقیسه، به اتهام «تاسیس کمپین لگام»، «اجتماع و تبانى علیه نظام» و «تبلیغ علیه نظام» به ۱۶ سال حبس تغریزی محکوم شد.
دادگاه این فعال حقوق بشر در روز چهارشنبه، اول اردیبهشت ماه ۱۳۹۵، در شبعه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ریاست قاضی صلواتی برگزار گردیده بود.
نرگس محمدی، فعال حقوق بشر، در تاریخ ۱۵ اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۴ بدون دریافت احضاریه‌ای، توسط نیروهای امنیتی- قضایی در منزلش بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. لازم به ذکر است که نرگس محمدی از بیماری‌های آمبولی ریه و فلج عضلانی رنج می برد و از حق درمان و رسیدگی پزشکی در زندان محروم است.
 این فعال حقوق بشر در پی اعتراض به رفتار نامناسب و غیرانسانی افسران زندان، در پرونده ایی به «توهین به افسران در زمان اعزام به بیمارستان» متهم شده است. گفتنی است که در پی تشکیل پرونده جدید برای نرگس محمدی که به دلیل شکایت مأموران اعزام کننده او به بیمارستان بوده است، قرار وثیقه دیگری به مبلغ ده میلیون تومان برای او صادر شد.

۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

وضعیت جسمی مریم نقاش زرگران در زندان اوین نامساعد است

maryam naghash zargaran 1

خبرگزاری هرانا – مریم (نسیم) نقاش زرگران زندانی عقیدتی بند زنان زندان اوین دچار درد شدید در ناحیه گوش و سرگیجه مستمر شده‌ است. پزشکان بهداری زندان پس از رسیدگی اولیه به وی گفته‌اند تا دو هفته آینده نباید سرش را تکان دهد، در صورت عدم بهبود لازم است تحت عمل جراحی قرار گیرد. با این حال همچنان دادستانی با مرخصی استعلاجی یا اعزام وی به بیمارستان مخالفت می کند.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، علی‌رغم وخامت حال مریم (نسیم) نقاش رزگران نوکیش مسیحی و زندانی عقیدتی بند نسوان زندان اوین از اعزام وی به مرکز تخصصی پزشکی خارج از زندان ممانعت بعمل می‌آید.
یک منبع نزدیک به خانم زرگران با اعلام این خبر در گفتگو با گزارشگر هرانا گفت: “مریم از ناحیه گوش شدیدا احساس ناراحتی می‌کند و پزشکان بهداری گفته‌اند تا دو هفته نباید سرش را تکان بدهد و اگر گوش درد و سرگیجه هاش خوب نشود باید جراحی کند. این در حالی‌است که دادستانی نه تنها با مرخصی نسیم مخالفت می‌کند بلکه از اعزامش به بیمارستان نیز ممانعت بعمل می‌آورد.”
نسیم زرگران به دلیل ابتلا به بیماری ASD حدودا ٩ سال قبل تحت جراحی قلب قرار گرفت و نیاز مبرم به مراقبت های ویژه و مستمر پزشکی دارد. علاوه بر این او در یک سال اخیر با بی حسی دست و پا و درد مزمن در مفاصل و ستون فقرات مواجه شده است که پس از ماهها در مراجعه اولیه به پزشک متخصص تشخیص اولیه بیماری های دیسک کمر، آرتروز و پوکی استخوان بوده است و پزشک معتمد زندان دستور بستری ۵ روزه و نیاز فوری به انجام فیزیوتراپی را صادر کرده که با عدم مجوز دادستانی وی همچنان از درد بسیار رنج می برد. زرگران همچنین در ماه‌های زندان به کم خونی شدید، بیماری قند و چربی خون مبتلاست که به دلیل عدم صدور مجوز از سوی نهادهای قضائی مربوطه پروسه درمانی وی مغفول مانده است.
مریم (نسیم) نقاش رزگران نوکیش مسیحی اولین بار در اسفندماه ١٣٨٩ به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات احضار و مورد بازجویی قرار گرفت. این بازجویی ها که با تهدید و مزاحمت برای اعضای خانواده وی همراه بود، اغلب در مکان های غیر رسمی و حول پرسش از کلیسای خانگی و جامع ادامه یافت.
وی نهایتا چند روز پس از بازداشت سعید عابدینی، شهروند ایرانی-آمریکایی که برای تاسیس پرورشگاه در شمال ایران به کشور بازگشته بود، از سوی پلیس امنیت به صورت تلفنی احضار و بازداشت شد و در همین روز منزل پدری وی مورد تفتیش و کتاب ها و جزوات دینی و لوازم شخصی وی توقیف شد.
این نوکیش مسیحی پس از بازداشت جهت انگشت نگاری به زندان اوین منتقل و بدون هیچ گونه تفهیم اتهام به ساختمان وزرا تحویل شد. وی به مدت ۵ شبانه روز بدون بدوی ترین امکانات بهداشتی در این مکان بازداشت و مورد بازجویی قرار گرفت و اغلب موضوع سئوالات در مورد علت افزایش اعضای کلیسای خانگی و افراد حاضر و کیفیت برگزاری مراسم در این کلیساها بود.
خانم زرگران نهایتا به زندان اوین منتقل و از سوی شعبه ٢ دادسرای شهید مقدس تفهیم اتهام شد. تنها اتهام وارده به وی تبلیغ علیه نظام بود.
مریم نقاش پس از ١٩ روز بازداشت موقت در بند نسوان اوین با قید وثیقه ٧٠ میلیونی آزاد شد. وی توسط قاضی مقیسه، ریاست شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از طریق اجتماع و تبانی به ۴ سال حبس تعزیری محکوم شد. این در حالی‌است که چنین اتهامی هرگز به وی تفهیم نشده بود.
وی هم‌اکنون در بند زنان زندان اوین درحال گذراندن محکومیت چهارسال حبس خود است.

۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

شرح کوتاهی از کتاب استر * ملکه ایران *



کتاب استر روایت حفاظت خدا از قوم اسرائیل در امپراطوری پارس است.
این کتاب به یهودیانی می‌پردازد که در تبعید زندگی می‌کردند و به اورشلیم و سرزمین اجدادی خود بازنگشتند.
غالب داستان این کتاب در ظرف یک سال از پادشاهی خشایارشاه رخ می‌دهد.
در این کتاب با چهار شخصیت اصلی روبرو می‌شویم.
۱) خشایارشاه پادشاهی پارس 
۲) هامان که بالاترین مقام را در دربار دارد و گویی از خود پادشاه متکبرتر است و به‌علت نفرت قصد قتل یهودیان را دارد.
 ۳) مُردخای که توطئۀ قتل پادشاه را برملا می‌کند و از احترام به هامان سر باز می‌زند. حضور او در کنار استر به شکست نقشه هامان می‌انجامد.
۴) استر قهرمان داستان که نخست به‌عنوان ملکه و سپس به‌عنوان خادم قوم اسرائیل را از هلاکت نجات می‌بخشد.



داستان کتاب از ضیافت عظیم پادشاه آغاز می‌گردد.
در آن روزگار مرسوم بود که پادشاهان جلال و جبروت‌شان را با برگزاری جشن‌ها به رخ می‌کشیدند. طی جشن پادشاه از شرابخواری زیاده مست می‌گردد و از همسرش وشتی می‌خواهد در حضور دیگر مهمانان زیبایی خود را نشان دهد.
اما وشتی از این کار سر باز می‌زند و از مقام خود خلع می‌گردد. در نتیجۀ این نافرمانی پادشاه حکمی را صادر می‌کند که زنان در تمامی قلمرو پادشاهی خشایارشاه ملزم به اطاعت از مردان خود می‌گردند
 (۱:‏۲۰ و ۲۲). صدور همین حکم خود خبر از زبونی پادشاه می‌داد چرا که این حکم در خانۀ خود پادشاه اجرا نشد.
اخراج وشتی، زمینه را برای انتخاب ملکۀ جدید فراهم می‌کند.
 ورود استر و مردخای به دربار پارس، پادشاه را از خطری حتمی نجات می‌دهد.
هامان با جاه‌طلبی‌های بی‌پایانش در صدد حذف تمامی کسانی است که به زعم او مانعی برای اهداف بلندپروازانه‌اش هستند.
استر با تشویق مردخای، حکیمانه پرده از توطئه‌ای عظیم برمی‌دارد و قوم خود را نجات می‌دهد.
بدین ترتیب روزی که برای نابودی یهودیان توسط هامان تعیین شده بود به روز آزادی یهودیان تبدیل گشت. 
این روز آزادی به نام عید پوریم توسط یهودیان جهان جشن گرفته می‌شود. 
مقدمه و زمینه
در سال‌های گذشته مباحث بسیاری در مورد پذیرش کتاب استر در میان کتب قانونی کتاب‌مقدس وجود داشته است.
مهمترین عللی که به بروز چنین مباحثاتی دامن زده عبارت است از عدم اشاره مستقیم به خدا و همچنین عدم ذکر مفاهیمی از جمله دعا، پرستش، نبوت، یا ایمان در این کتاب بوده است.
در آن زمان عرف این بود که نام بردگان را عوض می‌کردند و نام خدایان محلی را بر آنها می‌نهادند، بنابراین این احتمال وجود دارد که نام استر و مردخای برگرفته از خدایان پارسی باشد به نام‌های مردوک و ایشتار که در قلمرو پارسیان شهره بودند.
اما نام دیگری برای مردخای در متن کتاب وجود ندارد، تنها اطلاعی که از او داریم این است که او از بستگان دختری یتیم به نام هدسه بوده که اینک به استر معروف گشته است.
کمبود اطلاعات ما نویسنده کتاب را نیز در برمی‌گیرد.
 اما برخی بر این اعتقادند که بخشی از کتاب توسط مردخای نوشته شده که در باب ۹ آیه ۲۰ بدان اشاره شده است: «و مردخای این مطالب را نوشته، مکتوبات را نزد تمامی یهودیانی که در همه ولایت‌های اخشورش پادشاه بودند، از نزدیک و دور فرستاد».
اگر این فرض درست باشد، نوشتجات مردخای پایۀ کتاب استر را تشکیل می‌دهد.
اما به احتمال زیاد جزئیات دیگری بعدها به این کتاب اضافه شده است.
داستان استر گویی به ما عهد خدا با ابراهیم را یادآوری می‌کند؛ وعده‌ای که در آن خدا آنانی را که اسرائیل را برکت دهند مبارک می‌سازد و آنانی که او را لعنت کنند، ملعون خواهند بود.
 حفظ و دوام اسرائیل تضمینی است بر این حقیقت که انتظارات اسرائیل برای ظهور پادشاهی که در انتظارش بودند، زنده نگاه داشته شده است.
انتقادات دیگر وارد بر این کتاب مربوط به برخی اظهاراتِ آن است. اشاره به ۱۲۷ ایالت، ضیافت شش ماهه، و آمادگی یک ساله استر، همگی بر سؤالات وارده بر این کتاب می‌افزایند.
اما آنچه در نگاه اول اغراق‌آمیز به‌نظر می‌رسد با نگاهی دقیق‌تر به شخصیت‌های داستان، به واقعیت‌هایی قابل قبول تبدیل می‌گردد. حال به بررسی شخصیت‌های اصلی این کتاب می‌پردازیم. 
شخصیت‌های اصلی کتاب
اخشورش
عقاید مختلفی در مورد اخشورش که در تاریخ ایران به نام خشایارشاه معروف است وجود دارد. او پادشاه بزرگی در امپراطوری پارس بود که به احتمال زیاد پسر داریوش یکی از بزرگترین پادشاهان هخامنشی بوده است.
وسعت امپراطوری او از هند تا اتیوپی بوده که ۲۵ ساتراپ را شامل می‌شده است.[1] وقتی ساتراپ‌ها را به مراکز کوچک‌تری تقسیم کنیم به مجموعه‌ای مرکب از ۱۲۷ ایالت می‌رسیم که در آیه اول کتاب استر بدان اشاره شده است.
در زمان این پادشاه جنگ‌های زیادی بین ایران و یونان درگرفت و در این جنگ‌ها سپاه پارسیان متحمل شکست‌های سنگینی شد.
 بسیاری از مورخین عظمت هخامنشیان را که با کوروش کبیر شروع شده بود در زمان خشایارشاه رو به افول دیدند.
خشایارشاه مردی خوش‌مشرب و محبوب زنان بود که در امور مملکتی درایت و کاردانی پادشاهان بزرگی چون کوروش و داریوش را نداشت.
ارتش پارسیان در زمان او به‌علت جنگ‌های زیادی که با یونان داشت فرسوده شد تا اینکه چند سال بعد توسط حملۀ اسکندر مقدونی سرنگون گردید. 
مُردخای
چنین به‌نظر می‌رسد که مردخای دارای مقامی نه چندان رفیع در کاخ شوشن بوده است،
 او یا یکی از مسئولین کاخ بوده و یا به یکی از مسئولین هفت خاندان اصیل پارسی تعلق داشته است.
مردخای بود که توطئه‌ قتل پادشاه را گزارش داد و پس از تحقیقات لازم، توطئه‌گران به اعدام محکوم ‌شدند (۲:‏۲۲).
ولی مردخای پاداشی دریافت نمی‌کند و عمل مهم او به وادی فراموشی سپرده می‌شود.
او یکی از یهودیان متدینی بود که از سجده کردن به هامان امتناع کرد و این کار مردخای، هامان را نسبت به یهودیان بدبین کرد به‌طوری که پادشاه را به قتل تمامی یهودیان تحت امپراطوری خود راضی نمود. 
او به یاری استر به مقام والایی در امپراطوری پارس رسید. 
هامان
برملا شدن توطئۀ قتل پادشاه به نوعی به سود هامان تمام شد، چرا که او به درجۀ نخست‌وزیری ارتقا یافت (۳:‏۱). پیرامون اصل و نسب هامان روایات مختلفی وجود دارد. برخی او را از نسل اجاج پادشاه عمالیق دانسته‌اند که توسط شائول شکست خورد و سموئیل او را کشت.
 ولی این امکان هم وجود دارد که اجاج، اشاره به شهری در امپراطوری پارس باشد که هامان در آنجا متولد شده است.
شاید مردخای به نوعی نسبت به همدستی هامان در این توطئه مظنون شده بود، ولی هیچ مدرکی در این زمینه نداشت.
در هر صورت، حالت مردخای نسبت به هامان نشان‌دهنده عدم پذیرش است چرا که او احترام مورد نظر هامان را بجا نمی‌آورد (۳:‏۵).
تمامی این موارد به‌علاوۀ ارج و قرب رو به فزونی استر و مردخای نزد پادشاه، هامان را بر آن داشت که دشمنان خود را به یکباره از صحنه خارج کند. از این رو به پادشاه گفت که یهودیان از قوانین پادشاه اطاعت نمی‌کنند و تحمل آنها می‌تواند بس خطرناک باشد. بدین طریق با یک تیر تمامی مخالفانش را از سر راه برمی‌داشت. 
استر
استر مطمئناً در تبعید به دنیا آمده بود. نام اصلی او هَدَسه بود که به استر تغییر یافت که شاید اشاره‌ای به "ستاره" و یا نامی بر اساس الاهه معروفی به نام ایشتار باشد. او دخترعموی مردخای بوده که می‌تواند دختر برادر او نیز باشد.
بعد از اینکه وشتی از اخشورش جدا شد، زنان جوان از همه نقاط امپراطوری جمع شدند تا از بین آنان زیباترین زنان برای حرم پادشاه انتخاب شوند.
استر در میان برگزیدگان بود و از طرف مردخای دستور داشت که ملیّت خود را فاش نکند تا بتواند در مراحل بعد توسط پادشاه انتخاب شود.
آماده شدن دختران جوان زیر نظر خواجه‌سرایان محتاج زمانی طولانی بود. در ترجمه‌های یهودی چنین آمده که روغن‌های مخصوص بر روی پوست دختران نهاده می‌شد که موهای پوست را از بین می‌برد و پوست را بسیار نرم و لطیف می‌کرد. این مراحل از آرایش به زمان زیاد احتیاج داشت تا تأثیر لازم را بگذارد.
 همچنین زمان تطهیر و شستشو نیز طولانی بود تا اطمینان حاصل نمایند که دختر حامله نیست.
رسم آن روزگار این بود که هر شب یکی از دختران جوان نزد پادشاه می‌ماند و روز بعد به بخش دیگری از حرم فرستاده می‌شد.
دختر هرگز نمی‌توانست حرم را ترک کند و یا با مرد دیگری ملاقات نماید. وقتی نوبت به استر رسید در دل پادشاه جای گرفت و بدین ترتیب بر سر او تاج ملوکانه نهادند و پادشاه به این مناسبت ضیافت عظیمی برقرار نمود و هدایای بسیاری را به ایالات تحت پادشاهی خود بخشید.
هنگامی که هامان از طرف پادشاه مأموریت یافت که تمامی یهودیان را از بین ببرد، مردخای از استر خواست که نزد پادشاه برود و برای یهودیان شفاعت کند.
اما استر از بیان چنین خواسته‌ای ترس داشت زیرا هنوز از طرف پادشاه خوانده نشده بود.
او هنوز نمی‌دانست که مورد لطف پادشاه قرار گرفته است یا خیر؟
اگر استر بدون اجازه پادشاه به حضور او می‌رفت، حکم مرگ او را به دنبال داشت.
اما مردخای به استر خاطرنشان ساخت که موقعیت کنونی او تصادفی نیست.
استر باید کاری انجام می‌داد. شاید تمامی این وقایع برای چنین زمان خاصی بود. استر برای رفتن به حضور پادشاه و شفاعت نزد او سه شبانه روز روزه گرفت و حاضر بود برای انجام این کار حتی جان خود را فدا کند.
گویی سه روز و سه شبی که درخواست روزه از مردخای کرده بود، حکم مرگ او را داشت؛ او خود را داوطلبانه برای قوم قربانی می‌کرد.
اما در کمال تعجب، پادشاه نه تنها او را به حضور خود پذیرفت بلکه از او پرسید که چه تقاضایی دارد؟ پادشاه به استر قول داد که هر چه می‌خواهد به او ارزانی دارد، حتی اگر نیمی از ممکلت او باشد. ولی استر حکیمانه برای ابراز خواسته‌اش تقاضای زمان بیشتری کرد.
استر آگاهانه در پی بهترین زمان ممکن برای ارائۀ خواسته‌اش بود. او پادشاه و هامان را به جشنی در همان روز دعوت کرد.
 در این جشن باز پادشاه از او درخواست نمود که خواسته خود را اعلام کند و همچنین وعدۀ بخشیدن نیمی از ممکلت را به او یادآوری کرد.
اما استر به‌جای مطرح نمودن مشکل، آنان را به حضور در جشن و ضیافتی دیگر در فردای آن روز دعوت نمود.
صبر و شکیبایی استر مفید واقع شد، زیرا هامان احساس می‌کرد که نزد پادشاه از مقامی والا برخوردار است و می‌تواند هر زمان که بخواهد با اعتماد به‌نفس در مورد حذف مردخای اظهار نظر کند. ولی آن شب پادشاه نتوانست بخوابد و دستور داد که وقایع تواریخ ایام را برایش بخوانند.
در هنگام قرائت کتاب از نقش مردخای در افشای توطئه قتل علیه پادشاه آگاهی یافت.
 پادشاه پرسید که آیا پاداشی به مردخای تعلق گرفته است؟ در پاسخ شنید که هیچ کاری در این مورد انجام نشده است.
صبح روز بعد هامان در صدد طلب به دار آویختن مردخای از جانب پادشاه بود.
پادشاه که از نیّات او خبر نداشت از هامان خواست که مردخای را به‌خاطر کاری که در حق او کرده است عزّت و احترام بخشد.
هامان که انتظار داشت خود مورد تمجید پادشاه واقع شود حال می‌باید دشمنش را حرمت نهد.
به هامان پس از این واقعه نیز اخطارهایی از جانب خویشانش داده شد تا دست از آزار یهودیان بردارد، اما دیگر زمان بازگشت سپری شده بود (۶:‏۱۳)، چرا که خواجه‌سرایان پادشاه سررسیدند تا او را به ضیافتی که استر تدارک دیده بود همراهی کنند.
در آن ضیافت، پادشاه برای بار سوم از استر خواست که تقاضایش را مطرح کند. استر خواسته‌اش را با ذکر مقدمه‌ای برای حفظ جان خود و قومش شروع کرد و بیان داشت که رهایی از اسارت را برای خود و قومش نمی‌طلبد بلکه حفظ جان آنان را از پادشاه می‌خواهد.
پادشاه گفت مگر چه کسی جرأت کرده به جان آنان تعرض کند؟ و استر نام هامان را به‌عنوان مجرم به زبان آورد.
پادشاه خشمگینانه اتاق را ترک کرد تا موضوع را بررسی کند.
او نمی‌توانست با استر یا هامان روبرو شود. گویی تمام دنیای او واژگون شده بود. از یک سو، دریافت زنی را که به تازگی ملکه کرده بود، از تبار یهود است و از سوی دیگر، اتهامی سهمگین علیه نخست‌وزیر مورد اعتمادش مطرح بود.
آنچه که شاید او را بیشتر از هر موضوع دیگری خشمگین می‌ساخت، تفویض اختیاری بود که به هامان بخشیده بود.
به یک معنا، اگر حکم هامان اجرا می‌شد، این فاجعه به حساب پادشاه گذاشته می‌شد.
 وضعیت جدید پادشاه را در موقعیت دشواری قرار داده بود، اما او اینک واقعه را در نور جدیدی می‌دید. وسعت توطئه برای او آشکار شده بود.
شک پادشاه به هامان در بازگشت به اتاق به یقین تبدیل شد. او هامان را التماس‌کنان بر بستر استر یافت. پادشاه این عمل را توهینی بزرگ بر خود قلمداد کرد.
 همین کافی بود تا در تصمیم خود راسخ شود. پادشاه دریافت که استر و یهودیان در واقع محافظان اویند و هامان جزو متجاوزین به تاج و تخت اوست. پادشاه عمل هامان را که برای نابودی یهودیان بود، باطل کرد و تصمیم به حفاظت از یهودیان گرفت.
 حکم نابودی به جای یهودیان برای هامان و خاندان او صادر شد. تبدیل حکم پادشاه برای یهودیان سبب شد که بسیاری از اقوام به دلیل حفاظت و حرمتی که نسبت به یهودیان روا شده بود به یهودیت بگروند.
نتیجه‌گیری
یهودیان استر را در نقش نبی‌ای می‌بینند که با عمل خود آنان را نجات داد.
استر همچون مسیح جان خود را داوطلبانه برای نجات دیگران به خطر انداخت.
 او همچو مسیح سه روز، مرگ را بر خود پذیرفت و پس از آن در نتیجۀ پذیرفته شدنِ قربانی‌اش، برای حیات قیام کرد. او برای قوم یهود نزد خدا واسطه شد و از قومش در برابر مدعیان دفاع کرد.
شفاعت استر سبب شد که به جای قوم، مدعیان داوری شوند. امروز نیز ایمانداران بر شیطان و قدرت‌های تاریکی اقتدار دارند. برای استر، رهایی یهودیان منجر به تأسیس عید پوریم شد. اما برای مسیحیان جشن رهایی در شام خداوند تدارک دیده شده است.
کتاب استر روایت حضور پنهان خدایی است که در پسِ وقایع تاریخ را به نقطه مورد نظرش انتقال می‌دهد.
اما برای این انتقال، حضور وفادارانی که از خدا می‌ترسند و ارادۀ او را می‌جویند، امری ضروری و غیرقابل جایگزین است.
 پادشاه در شبی بسیار مهم بی‌خواب می‌شود و از درباریان می‌خواهد که شرح وقایع پادشاهی‌اش را برایش ذکر کنند.
در این شب بود که پادشاه پس از مدت‌ها خبر خدمت مهم مردخای برای خودش را باز شنید. اگر حتی این واقعه را تصادفی بیش ننگاریم، باز باید تصدیق کنیم که این تصادف در بهترین زمان ممکن رخ داده است.
اما هر چه به پایان این کتاب نزدیک می‌شویم بر تعداد به ظاهر این تصادفات افزوده می‌شود.
**در واقع خدا عامل رخدادِ تمامی این تصادفات است. مشیّت الاهی گرچه فراتر و مستقل از عملکرد انسان، مسیر تاریخ را به پیش می‌برد اما عمل انسان در تحقق خواست الاهی امری حتمی است. استر و مردخای با عمل وفادارانۀ خود، خواست الاهی را به تحقق رساندند.**
نوشته از منبع مرکز پژوهشهای مسیحی * امیر نهروان

کتاب مقدس * فصل استر *
 استر   فصل ۱    
  سرپیچی ملکه وشتی از فرمان پادشاه  
 ۲-۱  خشایارشاه شاهنشاه پارس، از تخت ملوکانه در پایتخت خود یعنی شهر شوش، بر قلمرویی شامل صد و بیست و هفت استان، از هندوستان تا حبشه فرمانروایی می‌کرد.  ۳ او در سومین سال سلطنت خود به افتخار افسران ارشد و وزرایش مهمانی بزرگی برپا کرد. سرکردگان نظامی پارس و ماد و همچنین والیان و نُجبای استانها در آن جشن حضور داشتند.  ۴ و پادشاه تمام غنایم دربار و شکوه و جلال آن را به مدّت شش ماه تمام به معرض تماشا گذاشت.  ۵ سپس پادشاه مهمانی بزرگی برای تمام اهالی پایتخت، از فقیر و غنی ترتیب داد. محل این مهمانی در باغهای کاخ سلطنتی بود و مدّت یک هفته تمام ادامه داشت. ۶ حیاط کاخ با پرده‌های کتانی، آبی و سفید تزئین شده بود. این پرده‌ها به وسیله ریسمانهای کتانی بنفش به حلقه‌های نقره‌ای ستونهای مرمر متّصل بودند. تختهای طلا و نقره در حیاط کاخ بر روی سنگ فرشهایی از مرمر سفید، دُر، مرمر سیاه و فیروزه قرار داشت.  ۷ شراب در جامهای طلایی که به اشکال مختلف ساخته شده بود صرف می‌شد و پادشاه در دادن شراب سلطنتی به مردم سخاوت فراوان داشت.  ۸ در نوشیدن شراب محدودیتی وجود نداشت؛ زیرا پادشاه به خادمان دربار امر کرده بود که هر کس هر قدر بخواهد، می‌تواند بنوشد.  ۹ در همان موقع، ملکه وشتی در داخل کاخ خشایارشاه مهمانی برای زنان ترتیب داده بود. ۱۰ در هفتمین روز مهمانی، شاهنشاه که از نوشیدن شراب سرمست بود، هفت خواجه سرای دربار را که مهومان، بِزتا، حربونا، بغتا، ابغتا، زاتر، و کارکاس نام داشتند و خادمان شخصی او بودند، فرا خواند ۱۱ و به آنها امر کرد که ملکه وشتی را، با تاج سلطنتی بر سر، به حضور او بیاورند. ملکه زن زیبایی بود و پادشاه می‌خواست افسران و تمام مهمانان او ببینند که ملکه چقدر زیباست.  ۱۲ امّا وقتی خادمان فرمان پادشاه را به ملکه وشتی ابلاغ کردند، او از آمدن خودداری کرد. پادشاه از این موضوع بسیار خشمگین شد.  ۱۳ پادشاه عادت داشت که نظر مشاوران خود را در مورد اجرای قانون جویا شود. بنابراین، مشاوران خود را که می‌دانستند چه باید کرد فرا خواند.  ۱۴ نام این هفت نفر از بزرگان پارس و ماد کرشنا، شیتار، ادماتا، ترشیش، مرسنا، و مموکان بود. این اشخاص بیش از سایر افسران مورد اعتماد پادشاه بودند و در کشور دارای مقام بالایی بودند. ۱۵ پادشاه به این افراد گفت: «من، خشایارشاه، خادمان خود را با فرمانی به نزد وشتی ملکه فرستادم، ولی او از فرمان من سرپیچی کرد. مجازات او طبق قانون چیست؟» ۱۶ آنگاه مموکان به پادشاه و افسران او گفت: «ملکه وشتی نه تنها به پادشاه بلکه به مأموران و تمام مردان در سراسر مملکت اهانت کرده است.  ۱۷ وقتی زنان در تمام حکومت بشنوند که ملکه چه کرده است، با تحقیر به شوهران خود می‌نگرند. آنها خواهند گفت: خشایارشاه فرمان داد که ملکه وشتی به حضور او برود، امّا ملکه از فرمان او اطاعت نکرد.  ۱۸ وقتی زنان افسران دربار پارس و ماد از رفتار ملکه آگاه شوند، قبل از آن که روز به پایان برسد، آن را برای شوهران خود تعریف می‌کنند. دیگر زنان احترامی برای شوهران خود قایل نمی‌شوند و این موضوع موجب خشم شوهران می‌گردد.  ۱۹ اگر اعلیحضرت صلاح بدانند فرمانی صادر کنند که ملکه وشتی دیگر هیچ گاه اجازه شرفیابی به حضور پادشاه را نداشته باشد. همچنین امر فرمایند که این مطلب در قوانین پارس و ماد ثبت گردد تا هرگز قابل تغییر نباشد. سپس زنی که بهتر از او باشد به عنوان ملکه انتخاب شود.  ۲۰ وقتی این فرمان شما در سراسر این شاهنشاهی وسیع اعلام شود، آنگاه تمام زنها با شوهران خود چه فقیر و چه ثروتمند، با احترام رفتار خواهند کرد.» ۲۱ پادشاه و مأمورانش این پیشنهاد را پسندیدند و پادشاه مطابق پیشنهاد مموکان عمل کرد ۲۲ و به هر یک از استانهای شاهنشاهی پیامی به خط و زبان محلی آن استان فرستاد که مطابق آن شوهران رئیس خانواده خود باشند و امرشان باید اطاعت شود.
 استر   فصل ۲    
  استر ملکه می‌شود  
 ۱ بعدها، حتّی وقتی آتش خشم پادشاه فرو نشست، باز هم درباره کردار وشتی و فرمانی که بر ضد او صادر شده بود، فکر می‌کرد.  ۲ پس مشاوران نزدیک پادشاه به او گفتند: «چرا نمی‌خواهید چند دختر باکره زیبا برایتان پیدا کنیم؟  ۳ شما می‌توانید مأمورانی را در تمام ایالات بفرستید و امر کنید که تمام دختران زیبا را به حرمسرای پادشاه در شوش بیاورند. و هیجای خواجه، رئیس حرمسرا به آنها لوازم آرایش بدهد.  ۴ آنگاه دختری را که از همه بیشتر می‌پسندید، به جای وشتی، به عنوان ملکه خود انتخاب کنید.» پادشاه این پیشنهاد را پسندید و طبق آن عمل کرد.  ۵ در شهر شوش یک نفر یهودی به نام مردخای پسر یائیر زندگی می‌کرد. او از طایفه بنیامین و فرزند قیس و شمعی بود.  ۶ وقتی نبوکدنصر پادشاه بابل، یهویاکین پادشاه یهودا را همراه با عده‌ای از یهودیان به اسارت برد، مردخای نیز در بین اسیران بود.  ۷ دختر عموی او استر نام داشت که نام عبری او هَدَسه و دختری بسیار زیبا و خوش اندام بود. بعد از مرگ والدینش، مردخای او را به فرزندی قبول کرده و مثل دختر خود وی را بزرگ کرده بود.  ۸ وقتی پادشاه فرمان جدید خود را صادر کرد و دختران بسیاری را به شوش آوردند، استر نیز در بین آنان بود. او نیز در کاخ سلطنتی تحت مراقبت هیجای، خواجه سرای دربار قرار گرفت.  ۹ استر مورد توجّه و لطف هیجای واقع شد. پس بلافاصله برنامه غذایی مخصوصی برای او ترتیب داد و لوازم آرایش نیز در اختیارش گذاشت. او بهترین مکان را در حرمسرا به استر اختصاص داد و هفت دختر را از کاخ سلطنتی به خدمت او گماشت.  ۱۰ طبق مشورت مردخای، استر به هیچ کس نگفت که یهودی است.  ۱۱ مردخای هر روز در مقابل حیاط حرمسرا قدم می‌زد تا از وضع استر باخبر شود و بداند که چه اتّفاقی برای او رخ می‌دهد.  ۱۲ مدّت زمان آرایش دختران یک سال طول می‌کشید. شش ماه از این مدّت صرف مالیدن روغن مُر بر بدن آنها و شش ماه دیگر هم با مصرف عطریّات و لوازم آرایش سپری می‌شد. بعد از آن هر یک از دختران را به نوبت به حضور خشایارشاه می‌بردند.  ۱۳ وقتی دختری از حرمسرا به کاخ پادشاه می‌رفت، می‌توانست به دلخواه خود لباس بپوشد. ۱۴ هر دختری که شب را در کاخ با پادشاه می‌گذراند، روز بعد به حرمسرای دیگر منتقل می‌شد تا تحت مراقبت شعشغاز خواجه سرا و سرپرست صیغه‌های پادشاه قرار گیرد. او دیگر نمی‌توانست به حضور پادشاه برود، مگر اینکه مورد پسند پادشاه قرار می‌گرفت و او را به نام فرا می‌خواند.  ۱۵ سرانجام، نوبت استر فرا رسید که نزد پادشاه برود. او فرزند ابیحایل، دختر عموی مردخای بود و مردخای او را به فرزندی قبول کرده بود. او طبق هدایت هیجای لباس پوشید و هر که او را می‌دید، تحسینش می‌کرد.  ۱۶ به این ترتیب، در هفتمین سال پادشاهی خشایارشاه، در ماه دهم، یعنی ماه طیبت، استر را به کاخ پادشاه بردند.  ۱۷ پادشاه او را بیش از هر دختر دیگری دوست داشت و او زیادتر از سایر دختران مورد توجّه و عنایت پادشاه قرار گرفت. پادشاه تاج سلطنتی را بر سر او گذاشت و او را به جای وشتی، ملکه خود ساخت.  ۱۸ آنگاه مهمانی بزرگی به افتخار استر ترتیب داد و تمام مأموران عالیرتبه و وزرای خود را دعوت کرد. آن روز را در تمام شاهنشاهی تعطیل اعلام نمود و هدایای شاهانه بین مردم توزیع کرد.
  نجات پادشاه توسط مردخای  
 ۱۹ در همان روزها، مردخای هم از طرف پادشاه به مقام مهمی منصوب شد.  ۲۰ استر هنوز به کسی نگفته بود که یهودی است، چون مردخای به او گفته بود که این راز را به کسی فاش نکند و استر هم مانند زمان کودکی از مردخای اطاعت می‌کرد. ۲۱ در یکی از روزهایی که مردخای در کاخ پادشاه خدمت می‌کرد، دو نفر از خواجه سرایان به نامهای بغتان و ترش که مسئول پرده داری کاخ بودند، کینه پادشاه را در دل خود گرفتند و نقشه‌ای طرح کردند که او را به قتل برسانند.  ۲۲ مردخای از نقشه آنها باخبر شد و ماجرا را به استر ملکه گفت. استر هم آن خبر را از جانب مردخای به اطّلاع پادشاه رساند.  ۲۳ وقتی راجع به این امر تحقیق کردند معلوم شد که حقیقت دارد، و پادشاه هر دو خواجه سرا را به دار آویخت و امر کرد که شرح این واقعه در اسناد رسمی ثبت گردد.
استر   فصل ۳   
  دسیسه هامان برای نابودی یهودیان  
 ۱ مدّتی بعد، خشایارشاه شخصی به نام هامان را به مقام صدارت منصوب کرد. هامان پسر همداتا و از خاندان اجاج بود.  ۲ پادشاه امر کرد که تمام مأموران و خادمان دربار در مقابل هامان تعظیم کرده زانو بزنند. همه این افراد از امر پادشاه اطاعت کردند غیر از مردخای که از این کار امتناع ورزید.  ۳ سایر مأموران و خادمان دربار، از او پرسیدند: «چرا از امر پادشاه اطاعت نمی‌کنی؟» ۴ آنها هر روز اصرار کرده و از او می‌خواستند که مانند دیگران به هامان احترام بگذارد، ولی مردخای به سخن آنها گوش نمی‌داد و به آنها گفته بود که: «من یهودی هستم و نمی‌توانم در برابر هامان تعظیم کنم.» پس آنها جریان را به اطّلاع هامان رسانیدند و نمی‌دانستند آیا هامان رفتار مردخای را تحمل خواهد کرد یا نه.  ۵ هامان وقتی فهمید مردخای حاضر نیست در برابر او تعظیم کند، بسیار غضبناک شد ۶ و وقتی پی برد او یهودی است تصمیم گرفت نه تنها مردخای، بلکه تمام یهودیان شاهنشاهی پارس را به قتل برساند.  ۷ در ماه نیسان یعنی اولین ماه از دوازدهمین سال سلطنت خشایارشاه، هامان دستور داد با پوریم فال بگیرند تا روز و ماه مناسب را برای انجام نقشه‌اش بیابند. روز سیزدهم از ماه اَدار که دوازدهمین ماه سال بود برای اجرای این کار مناسب تشخیص داده شد.  ۸ پس هامان به پادشاه گفت: «ملّتی از نژاد متفاوت در سراسر حکومت تو و در هر استان پراکنده شده‌اند. آداب و رسوم آنها برخلاف آداب و رسوم سایر مردم می‌باشد. از آن گذشته آنها قوانین این مملکت را رعایت نمی‌کنند. از این رو به نفع شما نیست که متحمّل آنها شوید.  ۹ اگر اعلیحضرت صلاح بدانند، دستوری صادر شود تا مطابق آن همه آنان کشته شوند. اگر چنین دستوری صادر فرمایید، من تعهّد می‌کنم سیصد و چهل و پنج تُن نقره برای اداره امور شاهنشاهی به خزانه داری سلطنتی پرداخت کنم.» ۱۰ پادشاه انگشتری خود را که با آن فرامین رسمی سلطنتی را مُهر می‌زد، از انگشت خود در آورد و به هامان پسر همداتای اجاجی، دشمن قوم یهود داد.  ۱۱ پادشاه به او گفت: «این قوم و ثروت آنها متعلّق به توست، هر طور که می‌خواهی با آنها رفتار کن.» ۱۲ پس در روز سیزدهم ماه اول هامان منشیان پادشاه را فرا خواند و متن فرمان را برای آنها انشاء نمود و از آنان خواست تا آن را به تمامی زبانها و خطهای متداول در حکومت ترجمه کنند و سپس فرمان مذکور را به تمامی امیران، فرمانداران و صاحب منصبان بفرستند. این فرمان با نام و مهر خشایار شاه صادر و ممهور گردید.  ۱۳ مأموران مخصوص این فرمان را به کلّیه نواحی شاهنشاهی رساندند. طبق آن فرمان تمام یهودیان، از پیر و جوان، مرد و زن می‌بایست در یک روز، یعنی در روز سیزدهم ماه اَدار، کشته شوند. آنها می‌بایست بدون ترحّم کشته شده و اموالشان ضبط گردد.  ۱۴ متن فرمان می‌بایست در هر استان به اطّلاع عموم می‌رسید تا همه برای آن روز آماده باشند.  ۱۵ به دستور پادشاه این فرمان در شهر شوش، پایتخت کشور به اطّلاع عموم رسانیده شد و مأموران مخصوص این اخبار را به سایر استان نیز رسانیدند. درحالی که شهر شوش در اضطراب بود، پادشاه و هامان نشسته با هم شراب می‌نوشیدند.
 استر   فصل ۴    
  مردخای از استر تقاضای کمک می‌کند  
 ۱ وقتی مردخای از این امر اطّلاع یافت، از شدّت ناراحتی لباس خود را درید و پلاس بر تن کرد. خاکستر بر سر خود ریخت و در کوچه‌های شهر راه می‌رفت و با صدای بلند گریه و زاری می‌کرد،  ۲ تا اینکه به در ورودی کاخ رسید. او داخل نشد، چون هیچ کس با پلاس اجازه ورود به کاخ را نداشت.  ۳ در تمام استان، در هر جا فرمان پادشاه به اطّلاع مردم می‌رسید، یهودیان با صدای بلند می‌گریستند. آنها روزه می‌گرفتند، گریه و ناله می‌کردند و بسیاری از آنان پلاس پوشیده بر خاکستر می‌نشستند.  ۴ وقتی ندیمه‌ها و خواجه سرایان استر از آنچه مردخای می‌کرد به او خبر دادند، استر بسیار ناراحت شد. او برای مردخای لباس فرستاد تا آن را به جای پلاس بپوشد، ولی مردخای نپذیرفت.  ۵ آنگاه او، هتاک یکی از خواجه سرایانی را که پادشاه به خدمتش گماشته بود، فرا خواند و از او خواست پیش مردخای برود و ببیند چه شده و چرا مردخای چنین می‌کند.  ۶ هتاک نزد مردخای که در میدان شهر در جلوی ورودی کاخ بود، رفت.  ۷ مردخای همه چیز را درباره خود و مقدار پولی که هامان حاضر بود در مقابل کشتن تمام یهودیان به خزانه دربار بپردازد، به او گفت.  ۸ و یک نسخه از فرمانی را که در شهر شوش منتشر شده بود که به موجب آن باید همه یهودیان کشته شوند به هتاک داد. مردخای از او خواهش کرد که آن را به استر برساند و اوضاع را برای او شرح دهد و او را وادار کند نزد پادشاه رفته، از او تقاضا کند بر قومش ترحّم شود.  ۹ هتاک رفته پیغام مردخای را به اطّلاع استر رسانید.  ۱۰ و استر از او خواست این پیغام را به مردخای بازگرداند:  ۱۱ «اگر کسی، چه مرد و چه زن، بدون اینکه فرا خوانده شده باشد، برای دیدن پادشاه وارد قسمت اندرونی کاخ شود، جزایش مرگ است. این قانون است. همه، از مشاوران مخصوص گرفته تا مردم عادی استان، این را می‌دانند. فقط در یک صورت این قانون اجرا نخواهد شد و آن هم زمانی است که پادشاه عصای سلطنتی خود را به طرف آن شخص دراز کند. در آن صورت جان او در امان خواهد بود. اما الان یک ماه است که پادشاه مرا به حضور خود نخوانده است.» ۱۲ وقتی مردخای پیام استر را دریافت کرد ۱۳ در پاسخ به او اخطار کرده گفت: «تصوّر نکن چون در کاخ سلطنتی هستی جان تو نسبت به سایر یهودیان در امنیّت بیشتری قرار دارد.  ۱۴ اگر تو در زمان خطیری مثل امروز ساکت بمانی، کمک و نجات از جای دیگری برای یهودیان خواهد رسید. امّا تو خواهی مرد و خاندان پدری‌ات از بین خواهد رفت. کسی نمی‌داند، شاید به خاطر چنین روزی تو به این مقام رسیدی و ملکه پادشاه پارس شدی.» ۱۵ استر در پاسخ، این پیغام را برای مردخای فرستاد:  ۱۶ «برو و تمام یهودیان مقیم شهر شوش را جمع کن. همگی روزه بگیرید تا سه روز و سه شب چیزی نخورید و نیاشامید. من نیز به اتّفاق ندیمه‌هایم همین کار را انجام خواهیم داد. بعد از آن من به حضور پادشاه خواهم رفت، هر چند این عمل برخلاف قانون است. حتّی اگر لازم باشد در این راه بمیرم، خواهم مرد.» ۱۷ پس مردخای رفت و آنچه را که استر به او گفته بود، انجام داد.
 استر   فصل ۵    
  دعوت استر از پادشاه و هامان به مهمانی  
 ۱ استر سه روز پس از شروع روزه لباس سلطنتی خود را پوشید و به قسمت اندرونی کاخ رفت و در آنجا رو به روی اتاق سلطنتی ایستاد. پادشاه داخل اتاق در مقابل در ورودی، برتخت نشسته بود.  ۲ وقتی پادشاه استر ملکه را در آنجا ایستاده دید، او را مورد توجّه قرار داد و چوگان طلای خود را به سویش دراز کرد. آنگاه استر جلو رفته نوک چوگان را لمس کرد.  ۳ پادشاه پرسید: «ای استر ملکه، چه شده است؟ هر چه بخواهی به تو خواهم داد، حتّی نیمی از حکومت خود را.» ۴ استر در پاسخ گفت: «اگر اعلیحضرت مایل باشند، می‌خواهم شما و هامان در مهمانی‌ای که امشب برای شما ترتیب می‌دهم، مهمان من باشید.» ۵ پادشاه دستور داد هامان فوراً بیاید تا به اتّفاق هم به مهمانی استر بروند. پس پادشاه و هامان به مهمانی‌ای که استر ترتیب داده بود رفتند. ۶ در موقع نوشیدن شراب پادشاه به استر گفت: «به من بگو، چه می‌خواهی؟ حتّی اگر نیمی از حکومت مرا بخواهی، آن را به تو خواهم داد.» ۷ استر در پاسخ گفت:  ۸ «در خواست و تقاضای من این است: اگر اعلیحضرت محبّت فرمایند، مایلم از شما و هامان دعوت نمایم فردا هم مجدداً مهمان من باشید. آن وقت تقاضای خود را به عرض خواهم رسانید.»
  نقشه کشتن مردخای توسط هامان  
 ۹ وقتی هامان مهمانی استر را ترک کرد خوشحال و سرخوش بود. امّا وقتی مردخای را در جلوی در ورودی کاخ دید، از اینکه مردخای به احترام او از جایش بلند نشد و تعظیم نکرد، نسبت به او بسیار خشمگین شد.  ۱۰ با این حال خونسردی خود را حفظ کرد و به منزل رفت. سپس از دوستان خود دعوت کرد به منزلش بیایند و از زن خود، زرش، نیز خواست در جمع آنها شرکت کند. ۱۱ آنگاه هامان با غرور از تعداد پسرانش، ارتقاء مقامش به وسیله پادشاه و از برتری خود بر سایر افسران پادشاه با آنها سخن گفت.  ۱۲ همچنین هامان ادامه داده گفت: «استر ملکه از هیچ کس جز پادشاه و من برای شرکت در مهمانی خودش دعوت نکرد. او باز هم ما را فردا برای یک مهمانی دیگر دعوت کرده است.  ۱۳ امّا وقتی آن مردخای یهودی را می‌بینم که نزد در ورودی کاخ می‌نشیند، تمامی این چیزها برایم بی ارزش می‌شود.» ۱۴ پس زن و دوستانش به او گفتند: «چرا دستور نمی‌دهی چوبه داری به ارتفاع بیست و سه متر بسازند؟ فردا صبح از پادشاه درخواست کن تا مردخای را بر آن به دار بکشند. سپس می‌توانی با خوشحالی به مهمانی ملکه بروی.» هامان این نقشه را پسندید و دستور داد که چوبه دار را بسازند.
استر   فصل ۶    
  پادشاه مردخای را تکریم می‌کند  
 ۱ آن شب پادشاه نتوانست بخوابد. از این رو امر کرد که اسناد تاریخی سلطنتش را برایش بخوانند.  ۲ قسمتی را خواندند مربوط به نقشه قتل پادشاه از جانب بغتان و ترش و چگونگی آشکار شدن آن توسط مردخای بود؛ بغتان و ترش دو نفر از خواجه سرایان و از پرده‌داران کاخ پادشاه بودند.  ۳ پادشاه پرسید: «در مقابل این خدمت چه پاداش و افتخاری به مردخای داده شده است؟» خادمان در جواب گفتند: «هیچ پاداشی به او داده نشده است.» ۴ پادشاه پرسید: «آیا از صاحب منصبان من کسی در اینجا هست؟» درست در همان لحظه هامان وارد کاخ شد تا از پادشاه بخواهد که مردخای را دار بزند.  ۵ پس خادمان جواب دادند: «هامان اینجاست و می‌خواهد شما را ببیند.» پادشاه گفت: «بگویید وارد شود.» ۶ وقتی هامان وارد شد، پادشاه به او گفت: «من بسیار مایلم که یک نفر را احترام نمایم. به نظر تو برای چنین شخصی چه باید کرد؟» هامان با خود گفت: «به غیر از من چه کسی می‌تواند مورد عزّت و احترام پادشاه باشد.» ۷-۸  پس در جواب پادشاه گفت: «امر فرمایید جامه شاهانه را که پادشاه در بر می‌کنند و اسبی را که اعلی حضرت سوار می‌شوند با جواهرات سلطنتی تزئین کرده، برای او بیاورند.  ۹ آنگاه یکی از امرای عالیرتبه خود را بگمارید تا آن لباس مخصوص را به او بپوشاند، او را سوار اسب کرده در اطراف شهر بگرداند و ندا کند: بنگرید، کسی که پادشاه بخواهد او را احترام کند، این گونه پاداش می‌گیرد.» ۱۰ پس پادشاه به هامان گفت: «برو هر چه زودتر لباسها و اسب را برای مردخای یهودی آماده کن. هر چه گفتی در مورد او انجام بده. او در کنار دروازه ورودی کاخ نشسته است.» ۱۱ پس هامان لباس و اسب را آماده کرد و لباس شاهانه را به مردخای پوشانید. مردخای سوار بر اسب شد و هامان او را به میدان شهر برد و ندا می‌کرد: «بنگرید، کسی که پادشاه بخواهد او را احترام کند، این گونه پاداش می‌گیرد.» ۱۲ بعد مردخای به طرف دروازه ورودی کاخ رفت، امّا هامان با اندوه فراوان درحالی که روی خود را از خجالت پوشانیده بود با عجله به خانه خود برگشت.  ۱۳ او هر آنچه را واقع شده بود، به همسر و دوستان خود گفت. آنگاه همسر و دوستان حکیم وی به او گفتند: «قدرت تو به نفع مردخای کاسته شده. او یهودی است و تو نمی‌توانی بر وی غالب آیی. او به طور قطع تو را شکست می‌دهد.»
  هامان اعدام می‌شود  
 ۱۴ درحالی که آنها هنوز مشغول صحبت بودند، خواجه سرایان پادشاه با عجله وارد خانه هامان شدند تا او را به مهمانی استر ببرند.
استر   فصل ۷    
 ۱ پس پادشاه و هامان برای صرف غذا به مهمانی استر رفتند.  ۲ در موقع نوشیدن شراب، پادشاه باز از استر پرسید: «استر ملکه، بگو درخواست تو چیست؟ حتّی اگر نیمی از حکومت را بخواهی، به تو می‌دهم.» ۳ ملکه استر در جواب گفت: «خواهش من این است که اگر اعلیحضرت همایونی به من التفات دارند و صلاح بدانند، جان من و ملّتم را نجات بدهند؛ ۴ زیرا من و قومم برای کشتار فروخته شده‌ایم. اگر تنها مثل غلام فروخته می‌شدیم، ساکت می‌ماندم و هرگز مزاحم شما نمی‌شدم. امّا حالا خطر مرگ و نابودی ما را تهدید می‌کند.» ۵ خشایارشاه از استر ملکه پرسید: «چه کسی جرأت چنین کاری را دارد؟ آن شخص کجاست؟» ۶ استر جواب داد: «دشمن و آزاردهنده ما، همین هامان شریر است!» هامان با ترس به پادشاه و ملکه خیره شد. ۷ پادشاه خشمگین شد و برخاسته به باغ کاخ رفت. هامان فهمید که پادشاه تصمیم به مجازات او گرفته است. بنابراین در اتاق ماند تا برای جان خود از ملکه استر التماس نماید.  ۸ او بر روی تخت استر افتاد تا از او رحمت بطلبد. وقتی پادشاه به اتاق برگشت و او را در آن حال دید، با فریاد گفت: «آیا این شخص می‌خواهد در حضور من و در کاخ من از ملکه هتک ناموس کند!» به محض اینکه پادشاه این را گفت خواجه سرایان روی هامان را پوشاندند.  ۹ آنگاه یکی از خواجه سرایان که حربونا نام داشت گفت: «هامان به اندازه‌ای گستاخ شده است که برای کشتن مردخای که جان اعلیحضرت را از خطر نجات داد، داری به ارتفاع بیست و سه متر در خانه خود ساخته است.» پادشاه گفت: «هامان را بر همان دار بیاویزید.» ۱۰ بنابراین، هامان بر همان داری که برای کشتن مردخای آماده کرده بود، آویخته شد و خشم پادشاه فرو نشست.
استر   فصل ۸    
  یهودیان مقابله به مثل می‌کنند  
 ۱ در همان روز پادشاه تمام دارایی و اموال هامان، دشمن یهودیان را به استر ملکه بخشید. استر به پادشاه گفت که مردخای از خویشاوندان اوست. از آن به بعد مردخای اجازه یافت به حضور پادشاه برود.  ۲ پادشاه انگشتر خود را که مُهرش نیز بر آن قرار داشت (که از هامان پس گرفته بود) از انگشت خود بیرون آورد و به مردخای داد. استر مردخای را مسئول اموال هامان نمود. ۳ استر برای بار دوم بر پاهای پادشاه افتاد و با گریه و زاری از پادشاه درخواست کرد تا نقشه شوم هامان اجاجی علیه یهودیان را متوقّف سازد.  ۴ پادشاه عصای طلای خود را به طرف او دراز کرد، و او برخاست و گفت:  ۵ «اگر اعلیحضرت صلاح می‌دانند و اگر من مورد لطفشان واقع شده‌ام، خواهش می‌کنم فرمانی صادر فرمایند تا از اجرای نقشه هامان پسر همداتای اجاجی، برای نابودی یهودیان در تمام استانها، جلوگیری شود ۶ چطور می‌توانم شاهد مرگ و نابودی اقوام و خویشاوندان خود باشم؟» ۷ خشایارشاه به استر ملکه و مردخای یهودی گفت: «دیدید که من هامان را به خاطر توطئه‌اش به ضد یهودیان دار زدم و اموال و دارایی او را به استر بخشیدم.  ۸ امّا فرمانی که به نام پادشاه و مُهر سلطنتی صادر شده باشد، لغو شدنی نیست. در هر حال، شما می‌توانید هر چه که بخواهید به یهودیان در همه جا بنویسید و می‌توانید حکمی به نام من و با مُهر سلطنتی ممهور کرده بفرستید.» ۹ پس مردخای در روز بیست و سومِ ماه سوم، یعنی ماه سیوان، مُنشیان پادشاه را احضار کرد و حکمی را که خودش نوشته بود، برای یهودیان، حاکمان، والیان و مأموران دولتی در تمام یکصد و بیست و هفت استان از هندوستان تا حبشه فرستاد. آن حکم به خط و زبان محلی هر استان، و همچنین به خط و زبان خود یهودیان نوشته شد.  ۱۰ مردخای فرمان را به اسم خشایارشاه نوشت و با انگشتر سلطنتی مُهر کرد و آن را به وسیله قاصدانی که بر سریعترین اسبها سوار بودند، فرستاد.  ۱۱ طبق این فرمان یهودیان از جانب پادشاه اجازه داشتند در هر شهری برای دفاع از خود متّحد شوند. اگر افراد مسلّح از هر ملّتی یا هر ناحیه‌ای به یهودیان و زن و فرزندانشان حمله نمایند، آنها حق دارند دشمنان خود را بکشند و اموالشان را تصاحب کنند.  ۱۲ روزی که برای این کار تعیین شد، همان روزی بود که برای کشتار یهودیان در نظر گرفته شده بود، یعنی روز سیزدهم ماه ادار که دوازدهمین ماه سال است.  ۱۳ قرار بر این شد که این فرمان به صورت یک اعلامیه در تمام نواحی به اطّلاع همه برسد تا یهودیان بتوانند برای انتقام از دشمنان خود در آن روز آماده باشند.  ۱۴ به فرمان پادشاه قاصدان سوار بر اسب شدند و با سرعت تمام حرکت کردند. این فرمان در پایتخت، یعنی در شهر شوش نیز به اطّلاع عموم رسانده شد.  ۱۵ مردخای در حالی کاخ را ترک کرد که ردایی شاهانه به رنگ سفید و آبی و با ردایی کتانی با سفید و بنفش زیبا در بر داشت و تاج طلای باشکوهی بر سر نهاده بود. آنگاه فریادهای شادی مردم در تمام جاده‌های شهر شوش بلند بود.  ۱۶ یهودیان به خاطر این موفقیّت احساس خوشی و آرامش می‌کردند.  ۱۷ در هر شهر و استانی که فرمان پادشاه قرائت می‌شد، یهودیان با خوشی و سرور آن روز را جشن می‌گرفتند. در این موقع بسیاری از مردم از ترسِ یهودیان، به آیین آنان گرویدند.
استر   فصل ۹    
  یهودیان دشمنان خود را نابود می‌کنند  
 ۱ روز سیزدهم ادار، روزی که باید نخستین فرمان پادشاه اجرا می‌شد و دشمنان یهودیان در آرزوی شکست کامل آنها بودند، فرا رسید. امّا اوضاع تغییر یافت و یهودیان بر دشمنان خود غالب شدند.  ۲ در تمام شهرها و استانها، یهودیان برای حمله به کسانی که در صدد آزار آنها بودند جمع شدند و هیچ کس جرأت نداشت در برابر آنان بایستد، چون در همه جا مردم از آنها می‌ترسیدند.  ۳ تمام افسران ایالتی، حاکمان، والیان، و اهل دربار، همه به یهودیان کمک می‌کردند، چون آنها از مردخای می‌ترسیدند.  ۴ مردخای در سرتاسر مملکت مشهور شد، زیرا شخص مقتدری در دربار پادشاه بود و قدرت او روزبه روز بیشتر می‌شد.  ۵ پس یهودیان می‌توانستند هر طوری که بخواهند با دشمنان خود رفتار کنند. آنها با شمشیر بر دشمنان خود حمله می‌کردند و همه آنان را می‌کشتند.  ۶ تنها در پایتخت، یعنی در شهر شوش، یهودیان پانصد نفر را کشتند.  ۷-۱۰  و ده پسر هامان پسر همداتا دشمن یهودیان به نام‌های فرشنداطا، دلفون، اسفانا، فوراتا، ادلیا، اریداتا، فرمشتا، اریسای، اریدای، یزاتا در بین کشته شدگان بودند. ولی اموال کسی را غارت نکردند.  ۱۱ تعداد کشته شدگان در شهر شوش همان روز به اطّلاع پادشاه رسید. ۱۲ سپس پادشاه به استر ملکه گفت: «تنها در شهر شوش یهودیان پانصد نفر از جمله ده پسر هامان را کشته‌اند. معلوم نیست در سایر استانها چند نفر را کشته‌اند. آیا خواهش دیگری هم داری؟ هر چه بخواهی به تو می‌دهم. حالا بگو که چه می‌خواهی تا به تو بدهم.» ۱۳ استر در پاسخ گفت: «اگر اعلیحضرت موافق باشند به یهودیان در شهر شوش اجازه داده شود فردا هم همین کار را انجام دهند و ده پسر هامان را به دار بیاویزند.» ۱۴ پادشاه امر کرد که درخواست او عملی شود و فرمان لازم در شهر شوش اعلام شد. اجساد پسران هامان به تماشای عموم گذاشته شد.  ۱۵ در روز چهاردهم ادار باز یهودیان جمع شدند و سیصد نفر دیگر را نیز در آن شهر کشتند. امّا بازهم اموال کسی را تاراج نکردند.  ۱۶ یهودیان در سایر استانها نیز خود را سازماندهی کرده از خویشتن دفاع نمودند. آنها هفتاد و پنج هزار نفر از دشمنان خود را کشتند و خود را از دست آنان خلاص کردند. ولی مال هیچ کس را غارت نکردند.  ۱۷ این کشتار در روز سیزدهم ادار رخ داد. روز بعد، یعنی روز چهاردهم هیچ کس کشته نشد و آنان آن روز را به جشن و شادی اختصاص دادند.  ۱۸ یهودیان شوش، روز پانزدهم را جشن گرفتند، چون آنها روزهای سیزدهم و چهاردهم مشغول کشتن دشمنان خود بودند. روز پانزدهم از کشتن دست کشیدند.  ۱۹ به این دلیل است که یهودیان ساکن مناطق روستایی روزِ چهاردهم ماه ادار را جشن می‌گیرند و به یکدیگر غذا هدیه می‌دهند.
  جشن پوریم  
 ۲۰ مردخای این وقایع را ثبت نمود و نامه‌هایی به تمام یهودیان در سرتاسر استانهای پارس فرستاد ۲۱ که به آنان می‌گفت هر ساله روزهای چهاردهم و پانزدهم ادار را جشن بگیرند.  ۲۲ اینها روزهایی هستند که یهودیان از دست دشمنان خود رهایی یافتند و در این ماه بود که غم و غصه آنان به خوشی و سوگواری آنها به جشن تبدیل شد. پس آنها باید این روز را جشن بگیرند و به یکدیگر و به فقرا غذا هدیه بدهند.  ۲۳ یهودیان از امر مردخای اطاعت کردند و از آن به بعد، همه ساله این روز را جشن گرفتند.  ۲۴ هامان پسر همداتای اجاجی و دشمن قوم یهود برای نابودی یهودیان قرعه (که آن را «پوریم» می‌گفتند) انداخته بود که در کدام روز کشته شوند.  ۲۵ امّا استر به حضور پادشاه رفت و پادشاه فرمانی صادر کرد که به موجب آن هامان گرفتار همان سرنوشتی شد که برای یهودیان در نظر گرفته بود، یعنی او و پسرانش به دار آویخته شدند.  ۲۶ به این دلیل آن ایّام را پوریم می‌نامند که معنی آن «فال یا قرعه» است. یهودیان به خاطر نامه‌هایی که مردخای نوشته بود و همچنین به دلیل آنچه که برای خودشان اتّفاق افتاده بود،  ۲۷ این را رسم خود قرار دادند که خود و فرزندانشان و همچنین کسانی که به دین یهودی می‌گروند، همه ساله این دو روز را طبق امر مردخای جشن بگیرند.  ۲۸ بنابراین، قرار بر این شد که تمام خانواده‌های یهودی، نسل در نسل، در هر شهر و دیاری که باشند این روزها را به یاد آورده، جشن بگیرند.  ۲۹ آنگاه ملکه استر، دختر ابیحایل، با استفاده از اختیارات و قدرتی که به عنوان ملکه داشت، نامه مردخای را مبنی بر برگزاری دایمی مراسم پوریم تأیید کرد. ۳۰ نامه خطاب به همه یهودیان بود و نسخه‌های آن به یکصد و بیست و هفت استان در شاهنشاهی پارس فرستاده شد که خواهان صلح و آرامش برای یهودیان بود.  ۳۱ و از آنها و فرزندانشان درخواست شده بود همان طور که مراسم روزه و سوگواری را رعایت می‌کنند، ایّام پوریم را نیز برگزار نمایند. این از جانب مردخای و استر امر شده بود.  ۳۲ دستور استر در مورد تثبیت قوانین مربوط به پوریم بر روی طومار نوشته شده بود.
استر   فصل ۱۰    
  عظمت خشایار شاه و مردخای  
 ۱ خشایارشاه از تمام مردم نواحی ساحل دریا و همچنین مردم داخلی بیگاری می‌گرفت.  ۲ تمام کارهای بزرگ و باشکوه او و همچنین شرح اینکه چگونه مردخای به این مقام عالی ارتقاء یافت، در کتاب تاریخ پادشاهان پارس و ماد ثبت شده است.  ۳ مردخای یهودی بعد از خشایارشاه، بالاترین مقام را داشت. او مورد احترام قوم خود بود و همه آنها او را دوست می‌داشتند. او برای سعادت قوم خود و برای امنیّت فرزندان آنها کوشش فراوان کرد.