Translate

۱۳۹۴ دی ۸, سه‌شنبه

مریم با شادمانی می‌سراید * نویسنده: دیتریش بونهوفر*



انجیل لوقا۱:
"سرود مریم" قدیمیترین سرود ایام کریسمس است. این سرود همچنین پرشورترین، و بلکه انقلابیترین سرودی است که تابحال در وصف میلاد عیسی مسیح سراییده شده است. مریمِ سرایندۀ این سرود، مریمِ رؤیایی و آرام و ملایمی که معمولاً در تصاویر میبینیم نیست، بلکه مریمی است پرشور و حرارت، پر غیرت، پرغرور و پر هیجان. در این سرود از لحنِ شیرین و رؤیایی و یا حتی لحن شادیآفرینِ بسیاری از سرودهای کریسمسی خبری نیست، بلکه سرودی که در اینجا با آن مواجهایم سرودی است محکم و قاطع دربارۀ سرنگونی تخت پادشاهان و پست شدنِ بزرگان این جهان، و نیز درباره قدرت خدا و عجز و ناتوانیِ بشر. این همان صدای زنان نبی عهدعتیق نظیر دبوره، جودیت و مریم است که اکنون از دهان مریم برمیخیزد. مریم، که تحت قدرت روحالقدس است و فروتنانه و مطیعانه اجازه میدهد هر چه روحالقدس فرمان میدهد با او بشود، مریمی که اجازه میدهد روح هر جا میخواهد بوزد (یوحنا ۳: ۸)، آری همین مریم به قدرت این روح درباره آمدن خدا به این جهان، یعنی ظهور عیسی مسیح، سخن میگوید.
مریم البته بهتر از هر کس دیگر میداند که انتظار کشیدن برای آمدن مسیح به چه معناست. انتظار کشیدن او با انتظارِ تمام دیگر ابناء بشر فرق دارد. مریم بهعنوان مادر عیسی برای او انتظار میکشد. او بیش از هر کس دیگر به عیسی نزدیک است. مریم از رازِ آمدن عیسی، از کار روحالقدس که در این امر نقش دارد، و از خدای قادرمطلق که چنین معجزۀ حیرتانگیزی را بهعمل آورده است، آگاه است. او در پیکر خود، راههای عجیب خدا با آدمیان را تجربه میکند: اینکه خدا وقایع را به فراخورِ دیدگاهها و نظرات ما آدمیان تغییر نمیدهد و از راهِ تجویزیِ انسانها پیروی نمیکند. راه خدا آزاد و مبتکرانه است، و ورای درک و فهم و اثباتپذیریِ ما انسانها قرار دارد.
آنجا که درک ما منزجر میشود و طبیعتمان طغیان میکند، آنجا که حسِ پارسایی‌‌ ما عجولانه "استغفرالله" میگوید، دقیقاً در همانجاست که خدا دوست دارد حضور داشته باشد. خواست و ارادۀ خدا ولو آنکه با عقل و منطقِ سلیم بشر جور در نیاید، ولو آنکه طبیعت بشری و حسِ پارسایی ما را بیازارَد، کماکان خواست و اراده خداست و هیچ یک از ما نمیتوانیم مانع آن شویم. تنها فروتنان این واقعیت را باور میکنند و بهخاطرش شادی مینمایند که خدا بهطرزی پرجلال، آزاد است و در جایی که انسان نومید میشود، معجزات حیرتانگیز انجام میدهد و آنچه را حقیر و بیمقدار است، بلند و سرافراز میسازد. برای عادلان، این واقعیت که خدا حقیران را دوست دارد، گلِ سرسبدِ تمام معجزات است. خدا "بر حقارتِ کنیز خود نظر افکنده است." این است پیام پرشور و انقلابیِ میلاد مسیح: خدا در میان حقیران.
همه چیز با خود مریم شروع میشود: زنِ یک نجار. بهقول معروف، زنِ یک کارگرِ فقیر؛ زنی گمنام که مردم چندان اهمیتی برایش قائل نیستند. و بااینحال خدا او را درست همانطور که هست، یعنی خوار و حقیر در نظر دیگران، برمیگزیند و بر او نظر لطف میافکنَد، تا مادر نجاتدهندۀ دنیا باشد. خدا مریم را به این خاطر که انسانی شایسته یا پارسا و باتقوا بود برنگزید، هرچند او بیتردید زنی باتقوا بود. خدا حتی او را به این خاطر که فروتن بود نیز برنگزید، و یا به خاطر هر فضیلت دیگری، بلکه دلیل اینکه خدا مریم را برگزید فقط و فقط این بود که اراده پرفیضِ او این است که آنچه را خوار و حقیر و پست و بیمقدار محسوب میشود، برافرازد، دوست بدارد و عظیم بسازد.
اینگونه است که مریم، این زنِ زمخت و معمولی اما پارسا که همسر مردی نجار است، زنی که مطابق ایمانِ عهدعتیقیِ خود زیست میکند و برای ظهور نجاتدهنده موعود انتظار میکشد، بهناگاه مادرِ خداوند میشود. و اینگونه است که عیسی، پسرِ عملهای فقیر...در آخوری محقّر به این جهان میآید.
خدا از حقارتِ انسان شرمسار نیست، بلکه یکراست به میان آن میرود و کسی را بهعنوان ابزار خود برگزیده، معجزات حیرتانگیز خود را درست در جایی که ابداً انتظارش را نداریم، به ظهور میرساند. خدا خود را به حقیران و افتادگان نزدیک میسازد، و گمشدگان و ناتوانان و کسانی را که دنیا به حاشیه رانده و برایشان اهمیتی قائل نیست، دوست میدارد. آنچه را که دنیا میگوید گمشده است، خدا میگوید پیدا شده است. آنچه را که مردم "محکوم" مینامند، خدا "نجاتیافته" میخوانَد؛ آنجا که مردم میگویند ’نه!‘، خدا میگوید ’آری!‘
در جایی که مردم نگاهشان را با بیتفاوتی و غرور برمیگردانند، خدا با چنان محبتی مینگرد که گرمای آن را با هیچ چیز قیاس نتوان کرد. آنچه را که مردم مشمئزکننده میخوانند، خدا متبارک مینامد. آنگاه که در زندگی به مرحلهای میرسیم که کاملاً از خودمان و از روی خدا شرمساریم، آنگاه که میپنداریم خدا بویژه هماکنون باید از ما شرمنده باشد، آنگاه که بیش از هر زمان دیگر در زندگی احساس میکنیم از خدا دور افتادهایم، دقیقاً در چنین لحظهای است که خدا از هر زمان دیگر به ما نزدیکتر است و میخواهد وارد زندگیهایمان شود تا حضور قدوس او را احساس کنیم و معجزۀ محبت، نزدیک بودن و فیض او را درک نماییم.
مریم با شادمانی میسراید: "زین پس، همه نسلها خجستهام خواهند خواند." براستی خجسته و متبارک خواندن مریم، این کنیز حقیر، به چه معناست؟ معنایش صرفاً این است که با حیرت زبان به ستایش معجزهای میگشاییم که در مریم بهوقوع پیوسته، و از طریق او میبینیم که چطور خدا بر حقیران نظر میافکند و آنان را بلند میسازد. درمییابیم که خدایی که پا به این جهان گذاشت نه بلندیها، بلکه اعماق درهها را میجوید؛ آنگاه که خدا کوچک و حقیر را بزرگ میسازد، جلال و قوت او را آشکارا میبینیم. متبارک و خجسته خواندن مریم بدین معنا نیست که برایش مذبحها بسازیم، بلکه بدین معناست که همصدا با او خدایی را که بر حقیران نظر میافکند و آنان را برمیگزیند میپرستیم، خدایی که "کارهای عظیم برایم کرده است، و نامش قدوس است." خجسته خواندنِ مریم بدین معناست که مانند او می‌‌دانیم که "رحمت خدا نسل اندر نسل همۀ ترسندگانش را در بر میگیرد"، یعنی همه آنانی را که از مشاهدۀ راههای خدا در حیرتند، اجازه میدهند روح به هر کجا میخواهد بوَزد، و از آن اطاعت کرده، همصدا با مریم فروتنانه میگویند: "آنچه درباره من گفتی، بشود" (لوقا ۱: ۳۸).
وقتی خدا مریم را بهعنوان ابزاری در دست خود انتخاب میکند، وقتی خدا تصمیم میگیرد شخصاً وارد این جهان شود و در آخوری در بیتلحم به میان ما آید، آنچه با آن سر و کار داریم نه یک گردهماییِ مسرتبخشِ خانوادگی، بلکه نقطۀ آغازِ تغییری صد و هشتاد درجهای است! نقطه آغاز ترتیبی است کاملاً تازه برای هر آنچه بر زمین است! و اگر میخواهیم جزئی از این واقعه میلاد مسیح باشیم، نمیتوانیم صرفاً مثل یک تماشاچی بنشینیم و از تصاویر زیبای کریسمسی لذت ببریم! لازم است که خود ما نیز در این تغییر اساسیِ تمام عالم، نقش داشته باشیم و بهجای تماشاچی، بازیگرِ صحنه باشیم. چراکه این نمایشنامهای است که هر تماشاچی در آن نقشی برعهده دارد، و نمیتوانیم از ایفای نقش خود شانه خالی کنیم. نقش ما چیست؟ آیا باید نقش شبانانی را بازی کنیم که به پرستش عیسی میآیند، یا مجوسیانی را که برای او هدیه میآورند؟ آنگاه که مریم مادرِ خداوند میشود و خدا در آخوری محقر به این جهان میآید، چه داستانی در حال اجراست؟
موضوع داستانی که در حال اجراست، داوری و نجات دنیاست. این است آنچه دارد بر روی صحنه رخ میدهد. زیرا خودِ عیسی، این طفلِ آرمیده در آخور، داوری و نجاتِ جهان را بدست دارد. اوست که بزرگان و قدرتمندان دنیا را به کنار میراند، فرمانروایان را از تخت به زیر میکشاند، و متکبران را فروتن میسازد. اوست که دست نیرومند خود را بر ضد تمام کسانی که خود را رفیع و قدرتمند میدانند برمیافرازد، و رحمتش آنچه را حقیر و بیارزش است بلند میکند و آن را بزرگ و پرجلال میسازد. بنابراین نمیتوانیم طوری به نزد این آخور بیاییم که نزد گهواره هر نوزاد دیگری میرویم. در زندگی هر کدام از ما که تصمیم میگیریم به نزد آخور عیسی برویم، اتفاقی مهم رخ میدهد: پیش از آنکه به پیشگاه این آخور برویم، یا خود را زیر داوری قرار میدهیم و یا نجات مییابیم. هر یک از ما یا در برابر آخور مسیح خُرد میشویم، و یا طعم رحمت خدا را میچشیم.
منظور در اینجا چیست؟ آیا آنچه میگوییم صرفاً یک صنعت ادبی زیباست؟ نظیر داستانهای زیبا و اخلاقی اما مبالغهآمیزی که واعظان از پشت منبر میگویند؟ گفتن اینگونه چیزها درمورد عیسای طفل به چه معناست؟ اگر این امر برایتان صرفاً سخنانی زیباست، شما نیز واقعه کریسمس را مثل بیایمانان جشن خواهید گرفت، یعنی صرفاً بهعنوان یک تماشاچی. اما این امر برای ما ایمانداران صرفاً سخنانی زیبا نیست، بلکه بدین معناست که خدا، یعنی آفریدگار تمام هستی، خود را بهغایت کوچک ساخته و به دنیای محقر ما آمده است تا ما را ملاقات کند و بصورت طفلی ضعیف و بیدفاع، در میان ما باشد. هدف خدا از این کار اجرای یک نمایش سرگرمکننده برای ما نیست تا از این طریق ما را شیفته خود سازد، بلکه خدا با اینکار جایگاه و هویت خود را بر ما آشکار میسازد، و از این مَنظر به داوری احساس بزرگخواهیِ بشر میپردازد و آن را پست ساخته، از تخت به زیر میکشانَد.
تخت خدا در دنیا نه بر تخت پادشاهان، بلکه در پایینترین نقطۀ بشریت یعنی در یک آخور قرار دارد. پیرامونش نیز نه ندیمههایی در حال باد زدن، بلکه افرادی گمنام ایستادهاند که با کنجکاوی و حیرت آمدهاند تا ببینند معجزۀ خدا برای بشریت چیست.
بزرگان و قدرتمندان این دنیا در دو نقطه به بنبست میرسند و عظمت و توانشان به کاری نمیآید: یکی در آخور و دیگری در پای صلیب عیسی. هیچ یک از قدرتمندان جهان جرأت نزدیک شدن به آخور را ندارد. هیرودیس پادشاه به هیچ وجه خودش جرأت نمیکرد نزد آخور عیسی برود. دلیلش این است که نزد آخور، تخت شاهان فرو میریزد، قدرتمندان سقوط میکنند، و بلندمرتبگان به زیر آورده میشوند، زیرا خدا در آنجا با حقیران است. در کنار آخور، ثروتمندان مأیوس میشوند زیرا میبینند که خدا با فقیران و گرسنگان است. خدا به گرسنگان خوراک میدهد اما ثروتمندان را دست خالی پس میفرستد. زورمندان جهان در برابر کنیزی به اسم مریم، در برابر آخور عیسی، و در برابر خدایی که در میان حقیران است، احساس عجز و درماندگی میکنند زیرا میبینند چیزی جز داوری در انتظارشان نیست. ممکن است تصور کنند امروز اتفاقی برایشان نخواهد افتاد، اما به یقین داوری خدا را در آینده نزدیک تجربه خواهند کرد. خدا مستکبران را از تختهایشان به زیر میآورد، و در عوض حقیران را سرافراز میسازد. به همین خاطر است که عیسای مسیح بهصورت طفلی ناچیز، بهصورت پسر مریم، به این جهان آمد.
اکنون که تا فرا رسیدن کریسمس چند روزی بیش باقی نمانده است، بیایید امسال کریسمس را بهراستی بهعنوان جشن آمدن عیسای مسیح به این جهان گرامی بداریم. اما پیش از آنکه چنین کنیم، لازم است نخست چیزی را برای خودمان روشن سازیم: اینکه با توجه به آنچه در مورد آخور مسیح آموختیم، از این پس در مورد آنچه در زندگی بزرگ یا پست است چه تصوری خواهیم داشت. البته اکثر ما افراد قدرتمندی نیستیم، ولی خیلی از ما از اندکْ قدرتی برخورداریم و تنها هدفمان این است که هر روز مدارج ترقی را طی کنیم و بالا و بالاتر رویم! حال آنکه نگرش خدا طور دیگری است: میخواهد هر روز پایین و پایینتر رویم، به میانِ حقیران و افتادگان. او میخواهد منیّت خود را از یاد برده، در پی تعریف و تمجیدِ دیگران نباشیم و خود را بزرگتر از همگان نپنداریم. اگر حاضر باشیم در این مسیری که خدا میخواهد گام برداریم، با خدا ملاقات خواهیم کرد. هر یک از ما در پیرامون خود هم کسانی را میشناسیم که در ظاهر بزرگ و قدرتمند هستند و هم کسانی را که ظاهراً خوار و حقیر. هر کدام از ما بدون شک کسی را میشناسیم که در مقایسه با ما در مرتبه نازلتری قرار دارد. بیایید کریسمس امسال از خدا بخواهیم کمکمان کند تا به واقعه میلاد مسیح با نگاهی کاملاً متفاوت بنگریم و دریابیم که اگر میخواهیم با خدا ارتباط ایجاد کنیم، راه رسیدن به او نه در بالاها، بلکه در قعرِ پایینترینها و در میانِ کوچکترین و حقیرترینهاست، و هر که بخواهد در آن بالاها بماند، قطعاً سرانجامی هولناک خواهد داشت. 
ترجمه: عیسی دیباج

۱۳۹۴ دی ۷, دوشنبه

سرویس های اطلاعات و امنیتی جمهوری اسلامی ، سرکوب کلیساهای خانگی (نوکیشان مسیحی) را در ایام کریسمس

در حالی که سرویس های اطلاعات و امنیتی جمهوری اسلامی ، سرکوب کلیساهای خانگی (نوکیشان مسیحی) را در ایام کریسمس افزایش می دهند منابع خبری از بازداشت یک تن از نوکیشان مسیحی در شهر اصفهان خبر می دهند.


به گزارش آژانس خبری مسیحیان ایران «محبت نیوز» همزمان با آغاز ایام جشن های کریسمس و سال نو مسیحی، خبرهای رسیده از شهر اصفهان حاکی است ماموران امنیتی اقدام به بازداشت یک تن از نوکیشان مسیحی نمودند.
 عصر روز چهارشنبه ۲ دی ماه ۱۳۹۴( برابر با ۲۳ دسامبر ۲۰۱۵ ) چهار تن از ماموران لباس شخصی طی اقدامی، نوکیش مسیحی « میثم حجتی » که در نزد برخی دوستان با نام (سروش ) شناخته می شود را در منزل پدری اش بازداشت نمودند.
این منبع آگاه به محبت نیوز گفت ؛ این افراد لباس شخصی که خود را از ماموران اداره اطلاعات اصفهان معرفی کرده اند، با نشان دادن برگه ایی  به پدر “میثم حجتی” به او گفته اندکه این برگه حکم تنفیتش و بازرسی از خانه می باشد که پس از آن ماموران وارد خانه شدند.
ماموران لباس شخصی که چهار نفر بودند در بدو ورود اقدام به بازداشت نوکیش مسیحی «میثم حجتی»  نمودند . ماموران پس از اینکه به دستان میثم دستبند زدند در همان جا و در برابر چشمان نگران پدر و مادرش چند سیلی به صورتش زدند.
ماموران اطلاعات اصفهان همچنین بطور کامل اقدام به تفتیش و بازرسی از خانه نمودند.
این منبع آگاه در ادامه افزود؛  ماموران پس از بازرسی، برخی از وسایل شخصی میثم ، اعم از تعداد چند جلد کتاب مقدس ، سرودنامه مسیحی ، برگه هایی از جزوات تعلیمی الهیات مسیحی ، و همچنین کامپیوتر و تلفن همراهش را نیز ضبط  و با خود بردند .
ماموران همچنین حتی درخت کریسمس  را که بمناسبت این ایام، زاد روز تولد عیسای مسیح، آراسته و تزئیین شده بود را نیز ضبط کردند. در حالی که در بسیاری از نقاط ایران در چنین ایامی خرید و فروش درخت کریسمس امری بسیار متداول و جا افتاده است.
لباس شخصی ها همچنین ضمن تهدید پدر و مادر میثم ، خواهان عدم خبر و اطلاع رسانی درباره این موضوع توسط آنها شدند و در پی آن اقدام به ضبط تلفن های همراه آنان نمودند.
ماموران اطلاعات همچنین  در مقابل پرسش پدر و مادر میثم که وی را به کجا خواهند برد جوابی نداده و فقط به این پاسخ اکتفا نمودند که  میثم خود با شما تماس خواهد گرفت !
علیرغم گذشت شش روز از بازداشت این نوکیش مسیحی هنوز از مکان نگهداری و سلامت «میثم حجتی» خبری تاکنون در دسترس نیست.
لازم به یاد آوری است «میثم حجتی» از جمله فعالان نوکیش مسیحی است که پیش از این نیز سابقه بازداشت و دستگیری در کارنامه خود دارد.
وی پیش از این نیز یک بار در اسفند ماه  سال ۱۳۹۰ شمسی ( برابر با فوریه  ۲۰۱۲ میلادی ) در پی رخداد موج بازداشت جمعی از مسیحیان بشارتی در اصفهان، هم زمان با دستگیری کشیش “حکمت سلیمی” بازداشت شده بود. این نوکیش مسیحی نیز مانند سایرین پس از گذراندن حدود دو ماه در بازداشت، در مورخ ۱۱ اردیبهشت ماه ۱۳۹۱ (۳۰ اپریل ۲۰۱۲ ) با قرار وثیقه بطور موقت آزاد شد.
جمله نوکیشان مسیحی که در آن زمان تعداد آنان حداقل  به ۱۳ تن می رسید ، این افراد به اتهام ایمان و باورهای مسیحی ، حضور در کلیساهای خانگی ، تبلیغ و ترویج مسیحت ، نگهداری کتاب مقدس و ارتباط با سازمانهای مسیحی در خارج از کشور، بارها مورد بازجویی قرار گرفتند.
لازم به یاد آوری است که ماه دسامبر و ایام کریسمس برای مسیحیان سراسر دنیا یاد آور یک رویداد بزرگ است ، کریسمس زاد روز تولد عیسی مسیح است که همه ساله مسیحیان در سراسر دنیا خود را آماده می کنند تا این روز را در کلیساها با دیگر ایمانداران به جشن و شادی و شکرگزاری بپردازند، اما برای مسیحیان بویژه نوکیشان مسیحی در ایران در سایه تهدیدات دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی، کریسمس وسال نو، رنگ و معنای دیگری دارد.
در طول سی سال گذشته، کلیسای فارسی زبان و مسیحیان ایران بهای سنگینی برای ایمانشان پرداخته اند. مسیحیان بشارتی در ایران همواره بطور فزاینده ای در معرض دستگیری و بازداشت های خودسرانه می باشند.
حکومت جمهوری اسلامی و سرویس های اطلاعات و امنیتی، سرکوب کلیساهای خانگی( نوکیشان مسیحی) را بویژه در این ایام (کریسمس) افزایش می دهند.


۱۳۹۴ دی ۵, شنبه

و این خنجرهای بی عدالتی تا به کی؟؟!!!!!!!!!!!

قاضی بابایی خطاب به گلرخ اعلام میکند:اگر دست من باز بود قطعا به اتهام توهین به مقدسات ، به تو حکم اعدام میدادم نه توهین به مقدسات.

آرش صادقی دانشجو بوده که سال 88 دستگیر میشه و در جریان حمله ی مامورین به خانه شان برای دستگیری آرش، مادر عزیزش دچار خونریزی داخلی شده و از دنیا میرود . حال خود این عزیز باید 19 سال در زندان بماند.! به همراه همسرش گلرخ ایرایی و دوستان دیگر بهنام موسیوند ونوید کامران..
ولی جالب اینجاست که هیچ خبری از این عزیزان در سایت ها وخبرگزاری های سیاسی و حقوق بشری نیست درحالی که برای دستگیری وبازداشت های یک هفته ای وحتی مرخصی آمدن برخی از زندانیان بارها وبارها خبررسانی میکنند وگزارش های متنوع تهیه میکنند، من به درستی نمیدانم این سایتها وخبرگزاریهای حقوق بشری چه سیاست گذاری هایی برای روند کارشون دارند ولی به عنوان یک شهروند انتظارداشتم ودارم ازاین عزیزان هم که حکم سنگینی گرفتند خبرهایی منتشر بشه،خبرهایی درحد 19سال حکم به همراه همسرو دوستانش.






شرح مختصری از دادگاه تجدید نظر یک دی
شعبه 54 دادگاه تجدید نظر استان تهران
ساعت 11 دادگاه آغاز میشود
نماینده دادستان کیفرخواست را قرائت میکند
اکثر اتهامات کلی گویی و شبیه ستون ویژه روزنامه کیهان میباشد.
شاید طنز آمیز ترین قسمت کیفرخواست اتهامات عجیب و غریب بهنام موسیوند و نوید کامران باشد.
بهنام بابت پست توهین به سید محمد خاتمی ((نقل صحبتهای آقای منتظری در مورد خاتمی))محاکمه و
نوید کامران از باب نامه به احمد شهید (( نامه ای که وجود خارجی ندارد)) محاکمه میشوند
بیشتر وقت دادگاه به نقل خاطرات آقای قاضی ((بابایی)) زمانی که قاضی شرع دادگاه انقلاب در دهه شصت بوده میگذرد.
آقای قاضی در تمام مدت دادگاه در مورد اتهامات کلی گویی میکند و از نظر مصداقی چیزی بیان نمیکند.
امیر رئیسیان و خانم زهرا مینویی دفاع جانانه از هر چهار نفر ما انجام میدهند.
قاضی بابایی خطاب به گلرخ اعلام میکند:اگر دست من باز بود قطعا به اتهام توهین به مقدسات ، به تو حکم اعدام میدادم نه توهین به مقدسات.
بیانات آقای قاضی با اعتراض امیر رئیسیان مواجه میشود
در قسمتی از دفاعیه شفاهی وقتی اشاره به کشته شدن مادرم میکنم آقای بابایی اعلام میکنند مادر شما احتمالا مریض بوده و حسب اتفاقی فوت کرده است، این اتفاق ارتباطی به نظام ندارد و قطعا در صورت تکرار این ادعا، مدعی العموم میتوانند علیه شما به خاطر اینکه نظام را متهم به کشتن مادرتان میکنید اعلام جرم کند.
بابایی و نماینده دادستان برای خواندن نماز اول وقت شور و شعف زیادی دارند و از همین باب پایان جلسه دادگاه را اعلام میکنند.
پی نوشت:به آقای رئیسیان اجازه مطالعه کامل پرونده در مرحله تجدید نظر هم داده نشد.صرفا ((گردش پرونده آخر کارشناس))برای مطالعه در اختیار ایشان قرار گرفت

به امید آزادی این کبوتران آزادی

چرا باید در مقابل این بی عدالتی سکوت کنم !!!!!!

ابراهیم فیروزی، نوکیش مسیحی محبوس در زندان رجائی شهر کرج، با بی توجهی و عدم رسیدگی کادر پزشکی مواجه شده است.

ابراهیم فیروزی نوکیش مسیحی و زندانی عقیدتی رجایی شهر، بیش از مدت یک سال می باشد که در ناحیه ی سمت چپ قفسه ی سینه با درد دست و پنجه نرم می کند و با وجود تشدید بیماری در سه ماه اخیر، با بی توجهی مسئولین و کادر پزشکی مواجه شده است.
در طول این مدت تنها زندانی یک بار آزمایش خون داده است و مجددا بهداری وی را جهت آزمایش مجدد احضار کرده است که افسر نگهبان از اعزام زندانی به بهداری امتناع می ورزد.
ابراهیم فیروزی در جدیدترین حکم، از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه به پنج سال زندان محکوم شد.
وی ١٧ اسفندماه ۱۳۹۳ به اتهام “اقدام علیه امنیت ملى از طریق اجتماع و تبانى”، از سوى شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب به ریاست قاضى مقیسه محاکمه شد و وى براى اولین بار در جلسه دادگاه با وکیلش ملاقات کرد.
این نوکیش مسیحی که ۳ شهریور ماه سال ۹۲ بازداشت شد، سابقه بازداشت های متعددی را دارد و پیش‌تر نیز از سوی دادگاه انقلاب رباط کریم به یک سال زندان و دو سال تبعید به شهرستان سرباز محکوم شده بود، اما باوجود اینکه از ۲۳ دی ماه سال گذشته محکومیتش به پایان رسید، همچنان در زندان بسر می‌برد تا حکم پرونده جدیدی که برایش تشکیل شده قطعی شود.

ابراهیم فیروزی هم اینک بر خلاف اصل تفکیک جرائم، در بند ده زندان رجایی‌شهر تحمل حبس می کند.   

                             



۱۳۹۴ دی ۴, جمعه

پیغام کریسمس: حقایق خاص دربارۀ مسیح

کلمه جسم گردید

کلمه جسم گردید


یوحنا 1؛1...18

در ابتدا کلمه بود؛ و کلمه نزد خدا بود؛ و کلمه، خدا بود. همان در ابتدا نزد خدا بود. همه‌چیز به واسطۀ او آفریده شد؛ و به غیر از او، چیزی از موجودات وجود نیافت. در او حیات بود؛ و حیات، نور انسان بود؛ و نور در تاریکی می‌درخشد؛ و تاریکی آن را درنیافت. شخصی از جانب خدا فرستاده شد، که اسمش یحیی بود. او برای شهادت آمد، تا بر نور شهادت دهد، تا همه به وسیلۀ او ایمان آورند. او آن نور نبود.، بلکه آمد تا بر نور شهادت دهد. آن نورِ حقیقی بود که هر انسان را منوّر می‌گرداند؛ و در جهان، آمدنی بود. او در جهان بود؛ و جهان به واسطۀ او آفریده شد؛ و جهان او را نشناخت. به نزد خاصّان خود آمد؛ و خاصّانش او را نپذیرفتند.؛ و اما به آن کسانی که او را قبول کردند، قدرت داد، تا فرزندان خدا گردند؛ یعنی به هر که به اسم او ایمان آورد، که نه از خون، و نه از خواهش جسد، و نه از خواهش مردم، بلکه از خدا تولد یافتند؛ و کلمه جسم گردید؛ و میان ما ساکن شد، پر از فیض و راستی؛ و جلال او را دیدیم، جلالی شایستۀ پسرِ یگانۀ پدر؛ و یحیی بر او شهادت داد و ندا کرده، می‌گفت: «این است آن که دربارۀ او گفتم، آن که بعد از من می‌آید، پیش از من شده است، زیرا که بر من مقدم بود.» و از پُریِ او، جمیع ما بهره یافتیم؛ و فیض به عوض فیض، زیرا شریعت به وسیلۀ موسی عطا شد، اما فیض و راستی به وسیلۀ عیسی مسیح رسید. خدا را هرگز کسی ندیده است؛ پسر یگانه‌ای که در آغوش پدر است، همان او را ظاهر کرد.
در بهار سال ۱۹۷۴، که تحصیلاتم را در کشور آلمان به پایان می‌رساندم، استاد اصلی‌ام از دنیا رفت؛ و یکی از برجسته‌ترین محققان عهد‌جدید، به نام اُسکار کالمن از شهر بازل به مونیخ آمد، تا تدریس در یکی از کلاسهای او را به عهده گیرد. او انجیل یوحنا را تدریس می‌نمود؛ و تا آنجا که یادم می‌آید، در سیزده هفتۀ اول از کل هجده هفته، تنها توانستیم چهارده آیۀ اولِ این انجیل را مطالعه نماییم. این آیات، چنین غنی و پربارند.

پیغام کریسمس: حقایق خاص دربارۀ مسیح

حال من با ترس و لرز به سراغ این آیات آمده‌ام، ترس و لرز از اینکه مبادا بی‌انصافی باشد که تنها یک موعظه را به این آیات اختصاص دهم. ولی به دو دلیل آنها را انتخاب کردم. یکی اینکه این متن، یکی از بهترین پیغامهایی است که می‌توان برای کریسمس آماده نمود. آیۀ ۱۴، آن آیۀ اصلی است که کریسمس را می‌شناساند: «و کلمه جسم گردید؛ و میان ما ساکن شد.» این معنای کریسمس است. خدا در شخص عیسی مسیح، از باکره متولد شده و به جهان آمده است. دومین دلیل انتخابم، این است که متن نامبرده، مملو از حقایقی خاص دربارۀ عیسی مسیح است، حقایقی که ما به شدت نیازمند دانستن و پذیرفتن آنها هستیم.
امروز این پیغام از اهمیت خاصی برخوردار است، چرا که همان‌طور که هفتۀ گذشته در ابتدای صحبتم اشاره کردم، حتی مذاهب اصلی دنیا، که مسیحی نیستند، این روزها چنین صحبت می‌کنند که گویی عیسی را احترام و حرمت نهاده، و انگار که به او ایمان دارند. به خصوص این روزها از رهبران مسلمانان چنین می‌شنوید که قصد دارند این باور را بپرورانند که حتی بیشتر از ما، عیسی را حرمت می‌دهند؛ چرا که آنها چنین نمی‌اندیشند که خدا اجازه می‌داده عیسی آن‌چنان ننگ‌آور، و چون یک مجرم، مرگ بر صلیب را متحمل گردد. از این‌رو، بسیار لازم و حیاتی است که مسیحیان، عیسی مسیح را به خوبی بشناسند؛ و قادر باشند تا تفاوت میان مسیحی که در کتاب‌مقدس معرفی می‌شود، و مسیحی که دیگر مذاهب مدعی احترام به او هستند را بیان کنند.
پس آنچه مایلم در خصوص این پاراگرافِ عالی مطرح کنم، پاراگرافی که دربارۀ عیسی مسیح است؛ و به قلم یوحنای رسول؛ یعنی، آن کسی نگاشته شده که او را بیش از هر شخص دیگری در این دنیا، صمیمانه می‌شناخت، این است که در خصوص «کلمه جسم گردید»، به پنج حقیقت اشاره نموده، و در خصوص آن توضیح داده و در آن وجد و شادی نمایم؛ و سپس، دو واکنش کاملاً متفاوتی که ممکن است امروز صبح نسبت به او از خود نشان دهید را با یکدیگر مقایسه کنم. هدف من این است که او را آن کسی که هست ببینید؛ و به آن جهت روید که او را چون خداوند و خدایتان، و بالاترین گنجینه‌تان پذیرا باشید؛ و اگر پیش از این، او را پذیرفته‌اید، دعای من این است که به او بچسبید و او را عزیز شمارید و در او شادی کنید و او را پیروی نمایید و بیش از همیشه، او را عیان سازید.
بیایید در این پیغام، به آن پنج حقیقت دربارۀ «کلمه جسم گردید» اشاره نماییم.
نامِ کلمه جسم گردید در این دنیا، عیسی مسیح است.
آیۀ ۱۷: «شریعت به وسیلۀ موسی عطا شد، اما فیض و راستی به وسیلۀ عیسی مسیح رسید».
فرشتۀ خداوند به یوسف گفت که آن کودک را «عیسی» نام گذار، زیرا که معنایش «نجات‌دهنده» می‌باشد. فرشتۀ خداوند در رویا به وی ظاهر شد و گفت: «ای یوسف؛ پسر داوود، از گرفتن زن خویش؛ مریم، مترس، زیرا که آنچه در وی قرار گرفته است، از روح‌القدس است؛ و او پسری خواهد زایید؛ و نام او را عیسی خواهی نهاد، زیرا که او امت خویش را از گناهانشان خواهد رهانید».
«مسیح» لقبی بود که به آن پادشاهی اشاره می‌نمود که یهودیان زمانی طولانی چشم‌انتظارش بودند، تا قوم خویش را پیروزی بخشد و حکومت جهان را بر دوش خود گیرد. وقتی آندریاس؛ برادر پطرس، به او گفت که عیسی را یافته است، در انجیل یوحنا ۱:‏۴۱ چنین می‌گوید: «ماشیح را یافتیم.» [و یوحنا می‌افزاید که] ماشیح به معنای مسیح است.
بنابراین، شخصی که ما در این آیات، درباره‌اش صحبت می‌کنیم، در کتاب‌مقدس، و در سراسر دنیا، به «عیسی مسیح» معروف است؛ و هر یک از این دو نام، از معنایی عالی برخوردارند: او نجات‌د‌هنده و پادشاه است.
«کلمه جسم گردید»، پیش از اینکه چون یک انسان متولد شده و به جهان بیاید، خدا بود و نزد خدا بود.
آیۀ ۱: «در ابتدا کلمه بود؛ و کلمه نزد خدا بود؛ و کلمه، خدا بود».
همواره فرقه‌هایی وجود داشته‌اند که با سرّی که در این دو عبارت نهفته است، سر ناسازگاری گذاشته و با آنها مخالفت ورزیده‌اند: «کلمه نزد خدا بود»، و «کلمه، خدا بود.» ایشان که صرفاً در تفکر انسانی‌شان اسیرند، می‌گویند که «نمی‌تواند هر دو حالت وجود داشته باشد؛ او یا خدا بود، یا نزد خدا بود. اگر او نزد خدا بود، پس او خدا نبود؛ و اگر او خدا بود، نزد خدا نبود.» این افراد برای فرار از حقیقتِ این دو جمله، گاهی ترجمه را نیز تغییر می‌دهند (همان‌گونه که شاهدان یهوه چنین می‌کنند)؛ و در نتیجه این‌طور می‌خوانند: «کلمه نزد خدا بود؛ و کلمه، یکی از خدایان بود.» اما هم از نظر دستور زبان، و هم از نظر محتوا، می‌توان از سایر آیاتِ انجیل یوحنا، و کتابهای دیگر از کتاب‌مقدس به خوبی دلیل آورد که چرا کلیسای مسیحی، هرگز چنین تعالیمی را صحیح و راستین ندانسته است.
چیزی که آیۀ اول تعلیم می‌دهد، این است که آن کسی را که ما عیسی مسیح می‌دانیم، پیش از اینکه جسم گردد، خدا بود؛ و پدر نیز خدا بود. یک خدا در دو شخصیت. این جزیی از حقیقتی است که ما آن را تثلیث می‌خوانیم. به این دلیل است که ما عیسی مسیح را می‌پرستیم؛ و همراه با توما در انجیل یوحنا ۲۰:‏۲۸ می‌گوییم: «ای خداوند من، و ای خدای من».
پیش از اینکه جسم گردد، یوحنا او را «کلمه» نامید.
یوحنا ۱:۱: «در ابتدا کلمه بود؛ و کلمه نزد خدا بود؛ و کلمه، خدا بود».
چرا او را «کلمه» نامید؟ یک پاسخ این است: به این بیندیشیم که او می‌توانسته عیسی را چه بنامد؛ و چرا هرچه که می‌نامیده، در مقایسه با «کلمه»، واژه‌ای نابسنده می‌بوده است؟ برای نمونه، یوحنا می‌توانسته او را «کردار» بنامد: «در ابتدا کردار بود؛ و کردار نزد خدا بود؛ و کردار، خدا بود.» یکی از تفاوتهای کردار و کلمه این است که کردار، چندان واضح و روشن نیست. اگر فکر می‌کنیم که گاهی اوقات، کلاممان مبهم بوده، و چیزهای مختلفی را می‌توان از آن برداشت کرد، چقدر بیشتر، کردار ما مبهم و غیر شفاف می‌باشد. به این دلیل است که اغلب خودمان را با کلمات توضیح می‌دهیم. کلمات، واضح‌تر از رفتار و کردار، مفهوم کارمان را می‌رسانند. خدا اعمال بس قدرتمندی را در تاریخ به ظهور رساند، اما ارجحیت را به کلام بخشید. فکر می‌کنم یک دلیلش این است که خدا برای گفتاری که واضح و شفاف و رسانگر است، ارزش والایی قائل می‌باشد.
مثال دیگر اینکه یوحنا می‌توانسته عیسی را «پندار» بنامد. «در ابتدا پندار بود؛ و پندار نزد خدا بود؛ و پندار، خدا بود.» اما یکی از تفاوتهای پندار و کلمه این است که کلمه به طور معمول، وسیله‌ای است که به منظور ایجاد ارتباط، از سوی پندارنده، ابراز می‌گردد. من فکر می‌کنم یوحنا می‌خواسته ما به این درک برسیم که پسر خدا با پدر در ارتباط بوده، و در تاریخ نیز ظهور نمود تا وسیلۀ ارتباط خدا با ما باشد.
و سومین مثال اینکه بگوییم یوحنا می‌توانسته او را «احساس» بنامد. «در ابتدا احساس بود؛ و احساس نزد خدا بود؛ و احساس، خدا بود.» اما همچنان بر این باورم که احساسات، هیچ بار معنایی، یا ادراکی، و یا مقصود روشن و شفافی را در بر ندارند. احساسات نیز مانند کردار، مبهم بوده، و لازم است که با کلمات توضیح داده شوند. پس به نظرم، یوحنا با «کلمه» نامیدنِ عیسی قصد داشته بر این نکته تأکید ورزد که پسر خدا عامل ارتباط می‌باشد. او نخست، و پیش از همه‌چیز وجود دارد؛ و از ازل، همواره وجود داشته، تا با پدر در ارتباط باشد؛ و دلیل دوم، اما بی‌نهایت مهم برای ما این است که پسر خدا، وسیلۀ ارتباط خدا با ما گشت. کسی شاید این مهم را در این خلاصه کند و چنین گوید که «کلمه» نامیده شدنِ عیسی، یعنی که «خدا خود را عیان نموده است».
هر چیزی جز خدا، به وسیلۀ «کلمه» آفریده شد.
یوحنا ۱:‏۳: «همه‌چیز به واسطۀ او آفریده شد؛ و به غیر از او، چیزی از موجودات وجود نیافت».
یوحنا در اینجا دست‌کم به دو دلیل، دربارۀ کلمه چنین می‌گوید. یک دلیلش این است که بر خدا بودن عیسی تأکید ورزد. وقتی به خدا فکر می‌کنیم، بی‌درنگ، خالق بودنِ او به ذهنمان می‌آید. خدا مبدأ و شرح هر چیزی است که وجود دارد، جز خودش. پس وقتی یوحنا می‌گوید: «همه‌چیز به واسطۀ او آفریده شد؛ و به غیر از او، چیزی از موجودات وجود نیافت»، منظور این است که عیسی خداست؛ و آفریده نشده است.
دلیل دیگر در آیۀ ۱۰ بیان شده است: «او در جهان بود؛ و جهان به واسطۀ او آفریده شد؛ و جهان او را نشناخت.» به نظر می‌رسد در اینجا نکته این می‌باشد که بر جدی بودنِ کوری جهان، که به خاطرش مقصرند، تأکید شود؛ و اینکه شرارت جهان در رد کردن عیسی، تا چه اندازه عظیم است. او چون خالقِ ما به نزد ما آمد، ولی باز هم دنیا او را نمی‌پذیرد.
پس تا اینجا دربارۀ «کلمه جسم گردید»، چه چیزهایی را بررسی نموده‌ایم؟ ۱) او عیسی مسیح است؛ نجات‌دهنده و پادشاهِ مسح شده. ۲) او خداست؛ شخصِ دوم تثلیث. ۳) او کلمه است – خدا تکلّم می‌کند؛ و خدا خود را عیان نموده است. ۴) او خالق همه‌چیز است.
«کلمه جسم گردید»، در خود حیات دارد؛ و آن حیات، نورِ آدمیان می‌گردد.
یوحنا ۱:‏۴: «در او حیات بود؛ و حیات، نور انسان بود».
کل حیات، در کلمه آغاز شد. این یک امر بدیهی است، چرا که همان‌گونه که پیش از این مشاهده نمودیم، عیسی خالق همه‌چیز است. اما در اینجا احتمالاً تمرکز بر حیات روحانی است. به بیان دیگر، ما انسانها با دو مشکل کوبنده رو‌به‌رو هستیم: ما از نظر روحانی، مرده‌ایم؛ و از این‌رو، از نظر روحانی، کوریم. آنچه یوحنا در اینجا می‌گوید، این است: عیسی چارۀ هر دو مشکل است: او آن حیاتی را که محتاجش هستیم، داراست؛ و این حیات، نوری می‌شود که نیازمند آنیم.
یوحنا ۵:‏۲۱ می‌فرماید: «پسر، هر که را می‌خواهد، زنده می‌کند.» به عبارت دیگر، او از نظر روحانی، همان کاری را برای ما انجام می‌دهد که برای ایلعازر انجام داد، وقتی که در مقابل قبر او ایستاد و به آن انسان مرده فرمود: «ای ایلعازر، بیرون بیا!» (یوحنا ۱۱:‏۴۳).
و چطور آن حیاتی که عیسی عطا می‌نماید، به نور ربط دارد؟ به دو شکل. یکی اینکه آن حیات، ما را قادر می‌سازد تا ببینیم. وقتی مردگان جان می‌گیرند، می‌توانند ببینند. یا بگذارید تصویر دیگری ارائه دهم: وقتی متولد می‌شوید، می‌توانید ببینید. به همین شکل نیز، دیدنِ روحانی صورت می‌گیرد. عیسی به نیقودیموس فرمود: «آمین آمین به تو می‌گویم، اگر کسی از سرِ نو مولود نشود، ملکوت خدا را نمی‌تواند دید» (یوحنا ۳:۳). بنابراین، عیسی ابتدا حیات می‌بخشد؛ و سپس، آن حیات، نور می‌گردد؛ یعنی توانایی برای دیدنِ واقعیتهای روحانی.
طریق دیگری که آن حیاتی که عیسی عطا می‌نماید، به نور ربط دارد، این نیست که فقط شما را قادر به دیدن می‌سازد، بلکه عیسی خود، آن نورِ عیان است. حال پس از همۀ اینها، باید پرسید که وقتی هنوز ایمان نیاورده‌ایم، نسبت به چه چیزی کور هستیم؟ ما به حقیقت و زیبایی و ارزش؛ یعنی، به جلال عیسی کور هستیم. پس وقتی یوحنا می‌گوید: «در او حیات بود؛ و حیات، نور انسان بود»، به احتمال بسیار، منظورش این است که عیسی مسیح؛ آن کلمه جسم گردید، هم قدرت برای دیدن شکوه روحانی است؛ و هم خودْ آن شکوهِ عیان است.
آیۀ ۱۴ همین را می‌گوید: «کلمه جسم گردید؛ و میان ما ساکن شد؛ و جلال او را دیدیم.» در انجیل یوحنا ۱۷:‏۲۴ نیز عیسی برای همین دعا کرد: «ای پدر می‌خواهم آنانی که به من داده‌ای، با من باشند در جایی که من می‌باشم، تا جلال مرا ببینند.» و زمانی که این عبارت را دو مرتبه تکرار نمود، همین واقعیت را مدعی بود: «من نور جهانم» (یوحنا ۸:‏۱۲؛ ۹:‏۵). پس «کلمه جسم گردید»، در خود حیات دارد؛ و آن حیات، نور آدمیان می‌گردد. او قدرت برای دیدن است؛ و خود، آن شکوهِ عیان است.
حال اگر بخواهیم جمع‌بندی کنیم، آن پنج حقیقت بررسی شده دربارۀ «کلمه جسم گردید»، کدامند؟
۱. کلمه پس از اینکه جسم گردید، عیسی مسیح است: نجات‌دهنده، و پادشاهِ مسح شده از جانب خدا، که پادشاهِ همگان است.
۲. او خداست: او نزد خدا بود؛ و او خدا بود.
۳. او کلمه نامیده شد: خدا تکلّم می‌کند. خدا خود را عیان می‌سازد.
۴. او خالق است: همه‌چیز به واسطۀ او آفریده شد، ولی خودِ او آفریده نشد.
۵. او حیات و نور است: قدرت زنده، برای دیدن؛ و آن شکوهِ عیان، و سیراب کننده.
و سرانجام، شما به همۀ این مکاشفه دربارۀ عیسی مسیح؛ کلمه جسم گردید، چه واکنشی نشان می‌دهید؟

یک واکنش: او را نمی‌شناسم؛ و او را نمی‌پذیرم.

این واکنش، در آیات ۱۰-‏۱۱ توصیف گشته است: «او در جهان بود؛ و جهان به واسطۀ او آفریده شد؛ و جهان او را نشناخت. به نزد خاصّان خود آمد؛ و خاصّانش او را نپذیرفتند.» شما این حقایق را می‌شنوید و می‌گویید: «او را نمی‌شناسم؛ و او را نمی‌پذیرم.» بسیار ترسناک است که دربارۀ خالق و حیات و نورتان چنین بگویید. کمترین خواهش و تمنایی که از شما دارم این است که در این ایام کریسمس، به این آسانی، این جمله را بر زبان نیاورید.

واکنش دیگر: او را می‌شناسم؛ و او را می‌پذیرم.

آیات ۱۲-‏۱۳، توصیف این واکنشند: «و اما به آن کسانی که او را قبول کردند، قدرت داد، تا فرزندان خدا گردند؛ یعنی به هر که به اسم او ایمان آورد؛ که نه از خون، و نه از خواهش جسد، و نه از خواهش مردم، بلکه از خدا تولد یافتند.» من امروز صبح برای این واکنش دعا می‌کنم. این «کلمه جسم گردیدِ» عظیم را بپذیرید. او را چون نجات‌دهنده و پادشاه، و خدا و کلمه، و خالق و حیات و نور، و همۀ آنچه خدا در او برای شماست، بپذیرید.
کریسمس به این می‌ماند که خدا پسرش را به جهان بفرستد تا همۀ «بن لادنهای» جهان را بیابد، که در غارهای ظلمت و مرگ پنهان شده‌اند. ولی به جای اینکه به درون غارها آتش بیندازد، خود در دهانۀ غارها می‌ایستد و می‌گوید: به سوی نور بیایید، زیرا که من برای گناهکاران، بر روی صلیب جان داده‌ام. اگر مرا چون خدای خود، و گنجینۀ خود، و به جانشینی از خود بپذیرید، مرگ من به حساب مرگ شما، و عدالتم به حساب عدالت شما گذاشته می‌شود؛ و صاحب حیات جاویدان خواهید گشت».
john piper










۱۳۹۴ دی ۱, سه‌شنبه

آنجا که مسیح را نمی‌شناسند، او را بشارت دهیم

رویای مقدس

Bildresultat för helig dröm

رومـیـان   فصل ۱۵

۱۸ زیرا من جرأت نمی‌کنم دربارۀ چیزی جز آنچه مسیح به توسط من به عمل آورده است سخن بگویم، سخن من فقط درباره این است که او چگونه ملل غیر یهود را به وسیلۀ گفتار، رفتار ۱۹ و نیروی آیات و معجزات و با قدرت روح‌القدس تحت فرمان خود در آورده است‌. به طوری که من سراسر اورشلیم را تا «الیریکوم» پیموده‌‌ام و انجیل مسیح را همه جا منتشر کرده‌‌ام‌.  ۲۰ هدف من همیشه این بوده است که در جاهایی که نام مسیح به گوش مردم نرسیده است بشارت دهم، مبادا بر شالوده‌ای که کسی دیگر نهاده بنا نمایم‌.  ۲۱ چنانکه کتاب مقدّس می‌فرماید: «کسانی که دربارۀ او چیزی نشنیدند، او را خواهند دید و آنانی که از او بی خبرند، خواهند فهمید‌‌.»

  نقشۀ پولس برای دیدن مسیحیان روم  
 ۲۲ همین موضوع بارها مانع آمدن من به نزد شما شد‌.  ۲۳ اما حال چون دیگر کار من در این نواحی تمام شده و هم چنین سالها مشتاق ملاقات شما بوده‌ام ۲۴ امیدوارم در وقت سفر خود به اسپانیا از شما دیدن نمایم و پس از آنکه از شما دیدن کردم در نظر دارم با کمک شما به سفر خود ادامه دهم‌. 

در این آیات، سه موضوع مطرح شده، که فکر می‌کنم لازم باشد بر آنها تأمل نماییم، چرا که هر سه موضوع، زندگی شما را کاملاً تحت تأثیر قرار داده (حتی اگر اکنون از آن آگاه نباشید)، و همگی آنها، مستقیماً به خدا، و مقاصدش در قرن بیست و یکم مربوط می‌باشند. آن نکاتی که در این آیات به نظرم می‌آیند، از این قرارند: نخست، رویایی مقدس؛ دوم، نیازی بی‌حد و اندازه؛ و سوم، تدبیری برای کل جهان. پس هر یک از این سه موارد را به ترتیب بررسی نموده، تا ببینیم که هر یک، به چه شکلی به یکدیگر، و به ما، و به جهان امروزِ ما ربط دارند.

۱. رویایی مقدس

آیۀ ۲۰: «اما حریص بودم که بشارت چنان بدهم، نه در جایی که اسم مسیح، شهرت یافته بود، مبادا بر بنیاد غیری بنا نمایم».
رویایی مقدس، پولس را در اختیار داشت. به این دلیل می‌گویم «پولس را در اختیار داشت»، چرا که خود در آیۀ ۲۲ می‌گوید: «بنابراین بارها از آمدن نزد شما ممنوع شدم.» و در انتهای آیۀ ۲۳ می‌گوید: «سالهای بسیار است که مشتاق آمدن نزد شما بوده‌ام.» وقتی سالیان سال، آرزومند انجام کاری هستید، اما آن را به انجام نمی‌رسانید، بدین معنی است که شما در اختیار چیزی هستید؛ و چیزی که پولس را در اختیار داشت؛ و او را از رفتن به روم بازمی‌داشت، این بود که رویایش در مناطق اورشلیم تا اَلیرِکُون، هنوز پایان نیافته بود. اما سرانجام، در آیۀ ۲۳ چنین می‌گوید: «مرا در این ممالک، دیگر جایی نیست.» و سپس در آیۀ ۲۴ می‌گوید: «هرگاه به اسپانیا سفر کنم، به نزد شما خواهم آمد. زیرا امیدوار هستم که شما را در عبور، ملاقات کنم».
به بیان دیگر، او در اختیار یک رویا بود، تا از اورشلیم تا اَلیرِکُون (کشور آلبانی امروز)، انجیل را به آنانی که تا به حال، نام عیسی را نشنیده بودند، بشارت دهد؛ و تا تحقق این رویا، از آن روی نمی‌گرداند. اما حال، کارش در آن مناطق پایان یافته بود؛ و رویایش او را رهسپار اسپانیا می‌نمود؛ و این پایان یافتن، فرصتی را برایش فراهم می‌نمود، تا سرانجام آنچه سالها آرزومندش بود؛ یعنی دیدار از کلیسای روم، و لذت بردن از مشارکتی کوتاه‌مدت با ایمانداران را به انجام رساند.
خوب است که رویایی مقدس، انسان را در اختیار داشته باشد. آیا شما نیز در اختیار چنین رویای مقدسی هستید؟ من آن را «مقدس» می‌نامم، زیرا هدفش مقدس است؛ و هدفش چیزی جز این نیست که شاهد باشد تا از هر قوم و ملیتی که هرگز نام عیسی را نشنیده‌اند، به او ایمان آورند؛ و مطیع او گردند؛ و او ایشان را از گناهشان، و از غضب خدا نجات بخشد. من این رویا را «مقدس» می‌نامم، زیرا همان‌طور که تا چند دقیقۀ دیگر بررسی خواهیم کرد، این رویا، از خدا، و از کلام مقدسش سرچشمه می‌گیرد. پس هم بجا، و هم پسندیده است که رویایی مقدس، ما را در اختیار داشته باشد.
آیا رویای مقدسی را در خود سراغ دارید؟ رویای همه نباید از جنس رویای پولس باشد. یکی می‌کارد، دیگری آبیاری می‌کند (اول قرنتیان ۳:‏۶-‏۸). هر شخص، عطیۀ خود را داراست (اول قرنتیان ۷:۷). هر شخص در مقابل آقای خودش استوار می‌ماند، یا فرو می‌افتد (رومیان ۱۴:‏۴). اما فکر می‌کنم خدا خشنود خواهد بود، اگر هر یک از فرزندانش، رویایی مقدس داشته باشند.

رویای مقدس برای دختران و پسران

کودکان و خردسالان، یک لحظه با دقت به من گوش دهید! می‌دانم که عبارت «رویای مقدس»، عبارتی غیر معمول بوده، و چیزی نیست که آن را هر روزه به کار برید. «رویای مقدس»، به این معناست که واقعاً بخواهید کاری را انجام دهید که خدا می‌خواهد انجامش دهید. چیزی که آن‌قدر طالب انجامش باشید، که شما را از انجام کارهای دیگری که واقعاً دوست دارید، بازدارد. سالها بود که پولس می‌خواست به روم برود، اما او به روم نرفت، زیرا چیز دیگری را بیش از رفتن به روم، دوست می‌داشت. او می‌خواست که در آسیا، و در یونان، که مردم دربارۀ عیسی چیزی نشنیده بودند، انجیل را بشارت دهد. او خیلی خیلی خیلی می‌خواست که آن کار را به انجام رساند.
 ما چنین اشتیاقی را «رویا» می‌نامیم؛ و آن را «رویای مقدس» می‌نامیم، چرا که چیزی است که خدا می‌خواهد آن را به انجام رسانید.
آیا شما چنین رویایی دارید؟ شاید هنوز نداشته باشید. شما هنوز خردسالید؛ و قرار است که خردسال باشید. ولی روزی خواهد آمد که دیگر خردسال نخواهید بود؛ و یکی از تفاوتهای کودک بودن، و بزرگ شدن، این است که وقتی چون یک مسیحی، بزرگ می‌شوید، یعنی که از رویایی مقدس برخوردار می‌گردید. بیشتر دختران خردسال، از جمله طلیتای من، خیلی دوست دارند که عروسک داشته باشند و با عروسک بازی کنند. بازی با عروسک خوب است، اما دختران کوچک! روزی خواهد آمد که بازی با عروسکها را که خیلی هم دلپذیر است، کنار گذاشته، و به بلوغ می‌رسید؛ و با مراقبت از کودکان واقعی در مهدکودک کلیسا، شادی بس عظیم‌تر و بهتری را تجربه خواهید کرد؛ و شاید روزی فرا رسد که حتی خدمت رسیدگی به کودکان گرسنه را در مناطقی دور به عهده گیرید؛ یا شاید مراقبت از کودکان تنهایی را که از نعمت داشتن پدر و مادر محرومند. این برای برخی از شما، به رویایی مقدس تبدیل خواهد شد؛ و برای برخی دیگر از شما، چیز دیگری رویای مقدس خواهد بود.
حال، شما پسران گوش دهید! اگر دوران کودکیِ شما مثل دوران کودکیِ من است، این چیزها را خیلی دوست دارید: توپ، ماشین، تفنگ، و یک نفر را که با او بازی کنید! من هیچ‌گاه تفنگی واقعی نداشتم (به جز تفنگ ساچمه‌ای). اما با هفت‌تیرم که مثل هفت‌تیر مَت دیلون بود؛ و تفنگم که مثل تفنگ لوکاس مک کِین، دستگیرۀ حلقه‌ای داشت، به خیلی از آدمهای بد شلیک می‌کردم. من عاشق این بودم که با دوستانم فوتبال بازی کنم؛ و جادۀ آن طرف خیابان را بکنم، تا کامیونم را از خاک پر کنم. من آن‌قدر سریع هفت‌تیر می‌کشیدم که حتی نمی‌توانستید به چشم ببینید! همۀ اینها خوب و سرگرم کننده بود.
اما روزی خواهد آمد که دیگر پسر خردسالی نخواهید بود؛ و یکی از تفاوتهای کودک بودن، و بزرگ شدن، این است که وقتی چون یک مسیحی، بزرگ می‌شوید، یعنی که از رویایی مقدس برخوردار می‌گردید؛ و این بدان معناست که خوشیِ تفنگ و کامیون و توپ، کمرنگ شده، و جای خود را به شادی عظیم‌ترِ نبرد برای عدالت، و نبرد برای نجات ابدی می‌دهد. بزرگ شدن، به این معناست که از رویای مقدسی برخوردار شوید، که با قوت، شمشیر روح را به کار گیرید؛ و خروارها محبت را به نزد نیازمندان ببرید؛ و در نام عیسی، به شیطان اُردنگی بزنید.
پدران و مادران، مجردان، پیران و جوانان، و مسیحیان باید که رویایی مقدس داشته باشید. چیزی که خیلی خیلی طالبش باشید تا آن را برای جلال خدا به انجام رسانید. چیزی که شما را در اختیار گیرد. آن رویا، شما را یاری می‌رساند تا بتوانید همچنان از رفتن به روم خودداری نمایید. آن رویا، به زندگی شما شور و شوق بخشیده، و باعث می‌شود که بر ابدیت تمرکز نمایید.

سرچشمۀ رویای مقدس

این رویای مقدس، از کجا سرچشمه می‌گیرد؟ بخش مهمی از پاسخ به این پرسش، در آیات ۲۰ و ۲۱ یافت می‌شود. «اما حریص بودم که بشارت چنان بدهم، نه در جایی که اسم مسیح، شهرت یافته بود، مبادا بر بنیاد غیری بنا نمایم. بلکه چنان که مکتوب است [پولس از اشعیا ۵۲:‏۱۵ نقل قول می‌کند]: آنانی که خبر او را نیافتند، خواهند دید؛ و کسانی که نشنیدند، خواهند فهمید».
این همان امر شگفت‌انگیزی است که به ما ربط می‌یابد. با توجه به اعمال رسولان فصلهای ۹، و ۲۲، و ۲۶، می‌دانیم که مسیح پس از رستاخیزش از مردگان، پولس را در راه دمشق فرا خواند؛ و در اعمال رسولان ۲۶:‏۱۸، مأموریتش را مشخص نمود: «تو را به نزد آنها [غیر یهودیان، امتها] خواهم فرستاد، تا چشمان ایشان را باز کنی، تا از ظلمت به سوی نور، و از قدرت شیطان، به جانب خدا برگردند، تا آمرزش گناهان، و میراثی در میان مقدسین، به وسیلۀ ایمانی که بر من است، بیابند.» بنابراین، عیسی مسیحی که از مردگان قیام نمود؛ و زنده و حاکم مطلق است، مستقیماً پولس را می‌خواند، تا نوری برای غیر یهودیان گردد.
اما در رومیان ۱۵:‏۲۱، منظور پولس این نیست. او نمی‌گوید «من رویا دارم تا برای امتهایی که مسیح را نمی‌شناسند، نور باشم، چرا که عیسی مرا در راه دمشق فرا خواند.» او می‌گوید: «من این رویا را دارم؛ یعنی شور و اشتیاقی مرا پیش می‌برد، تا در جایی که مسیح را نمی‌شناسند، او را بشارت دهم، چرا که اشعیا ۵۲:‏۱۵ می‌فرماید: آنانی که خبر او را نیافتند، خواهند دید؛ و کسانی که نشنیدند، خواهند فهمید».
از این حقیقت، چه چیزی را برداشت می‌کنید؟ برداشت من این است که وقتی عیسی در راه دمشق، پولس را خواند، تا انجیل را به غیر یهودیانی بشارت دهد که از آن بی‌خبر بودند، پولس به عهد‌عتیق مراجعه کرد؛ و در پی تأیید و توضیحی برای این خواندگی بود، تا ببیند که این خواندگی، به چه شکلی با نقشۀ کلیِ خدا مطابقت دارد. او به آن تأیید و توضیح رسید؛ و به خاطر ما چنین نوشت. او به تجربه‌اش در راه دمشق اشاره نمی‌کند، چرا که ما هرگز چنین تجربه‌ای نخواهیم داشت. در عوض، به کلام مکتوب خدا که در دسترس ماست، اشاره نموده، و اصل و اساس رویایش را در کلام خدا مستقر می‌نماید.
حال، به پرسشی که مطرح کردم، بازگردیم: رویای مقدسِ شما از کجا سرچشمه می‌گیرد؟ پاسخ اینجاست که آن رویا، از ملاقات شخصی با مسیح زنده سرچشمه می‌گیرد (نه اینکه الزاماً ملاقاتی شگرف چون ملاقات در راه دمشق باشد.) رویایی که کلام مکتوب خدا، آن را شکل داده، قوت می‌بخشد؛ و منشأ بینش و آگاهی‌اش است. وقتی شب و روز در شریعت خداوند تأمل می‌کنید (مزمور ۱:‏۲)، وقتی خود را در کلام خدا غوطه‌ور می‌سازید، آن‌گاه خدا حقیقتی را از کلامش گرفته، و دلتان را با آن حقیقت آتش زده، و آن را به رویایی مقدس تبدیل می‌سازد. اگر هنوز دلتان برای چنین رویایی آتش نگرفته، خود را با کلام خدا لبریز سازید؛ و از او بخواهید تا آتشی را در دلتان بیفروزد.

۲. نیازی بی‌حد و اندازه

خدا ما را به رویایی بی‌نتیجه، رویایی که در پایان زندگی‌تان، حسرت بر جای گذارد، هدایت نمی‌کند. رویای مقدس، همواره نیازی را برطرف خواهد کرد، نه اینکه خدا نیازمند باشد، بلکه دنیا نیازمند است. رویای مقدس، برای خودستایی نیست. رویای مقدس، شکلی از محبت است. رویای مقدس، همواره نیاز کسی را برطرف خواهد کرد.
آن نیازِ بی‌حد و اندازه چیست که پولس در این آیات، بدان اشاره می‌کند؟ آیۀ ۲۰: «اما حریص بودم که بشارت چنان بدهم، نه در جایی که اسم مسیح، شهرت یافته بود.» این بدان معناست که پولس صورتش را چون سنگ خارا نموده بود، تا انجیل را به مردمی بشارت دهد که هرگز دربارۀ مسیح نشنیده بودند. ایشان حتی نام مسیح را هم نشنیده بودند.

امتها هیچ عذر و بهانه‌ای ندارند

حال، این پرسش مطرح است: اگر آن مردمان، حتی نام عیسی را هم نشنیده‌اند، در قبال ایمان آوردن به او، پاسخگویند؟ اگر پاسخگو نیستند، آیا برایشان بهتر نمی‌بود که آنها را در جهالتشان باقی گذاشت؛ و بر این باور بود که از آنجایی که نام عیسی را نشنیده‌اند، خدا به ایشان رحم خواهد کرد؛ و از نجات ابدی، بی‌بهره نخواهند ماند؟ پولس، چرا این‌همه به خود زحمت می‌دهی که انجیل را به مردمی بشارت دهی، که هرگز نام عیسی را نشنیده‌اند؟
پولس در رومیان ۱:‏۱۸-‏۲۳، به این پرسش، پاسخ می‌دهد. این آیات را به آرامی، و با هشیاری بخوانید؛ و مانند پولس، اهمیتشان را احساس کنید. این آیات، دربارۀ جمیع مردمان و امتهایی نوشته شده، که هرگز نام عیسی را نشنیده‌اند؛ و رویای مقدس پولس، به نزد ایشان پیش می‌رود.
غضب خدا از آسمان مکشوف می‌شود بر هر بی‌دینی و ناراستیِ مردمانی که راستی را در ناراستی بازمی‌دارند. چون که آنچه از خدا می‌توان شناخت، در ایشان ظاهر است، زیرا خدا آن را بر ایشان ظاهر کرده است. زیرا که چیزهای نادیدۀ او؛ یعنی قوت سرمدی و الوهیتش، از حین آفرینش عالم، به وسیلۀ کارهای او، فهمیده و دیده می‌شود، تا ایشان را عذری نباشد. زیرا هرچند خدا را شناختند ولی او را چون خدا تمجید و شکر نکردند، بلکه در خیالاتِ خود، باطل گردیده، دلِ بی‌فهم ایشان تاریک گشت. ادعای حکمت می‌کردند؛ و احمق گردیدند؛ و جلال خدای غیر فانی را به شبیهِ صورتِ انسان فانی، و طیور و بهایم و حشرات، تبدیل نمودند.
پولس در رومیان ۲:‏۱۲ می‌گوید: «آنانی که بدون شریعت، گناه کنند، بی‌شریعت نیز هلاک شوند؛ و آنانی که با شریعت گناه کنند، از شریعت بر ایشان حکم خواهد شد.» هر کسی بنا بر آنچه که به آن متهم است، داوری خواهد شد؛ و هر که پیغام انجیل را نمی‌شنود، هلاک خواهد شد، چرا که حقیقت را که در دسترسش است، سرکوب نموده، و زندگی‌اش را در سرکشی و نافرمانی از خدا سپری می‌کند. تنها یک امید وجود دارد و بس: شنیدن انجیل عیسی مسیح، و ایمان آوردن به او.
نیاز امتهایی که نام عیسی را نشنیده‌اند، نیازی بی‌حد و اندازه، نیازی بیکران است. بیشترین نیازی که می‌توان تصورش را نمود، نیاز امتها به شنیدن انجیل عیسی مسیح، و ایمان آوردن به اوست. زیرا انجیل عیسی، «قوت خداست برای نجات هر کس که ایمان آورد، اول یهود، و پس یونانی» (رومیان ۱:‏۱۶). بدون انجیل، هیچ‌کس نجات نمی‌یابد.
اگرچه همگان خوانده نشده‌اند که مثل پولس رفته، و بشارت دهند، اما شما نمی‌توانید شخص با محبتی باشید و نخواهید که زندگی‌تان برای برطرف نمودن این نیاز، به حساب آید.

۳. تدبیری برای کل جهان

ولی خدا برخی از شما را خوانده، تا به پولس بپیوندید؛ و شخصاً در این تدبیر جهانی و خاص، سهیم گردید و آن را پیشه و کسب و کار خود سازید. آن تدبیر حیرت‌آور، از این قرار است؛ و اگر به تازگی به کلیسای بیت‌لحم پیوسته‌اید، با دقت گوش فرا دهید، تا به درک و بینش ما از خدمات بشارتی پی ببرید. گفتار حیرت‌آور پولس بدین شرح است:
نخست، آیۀ ۱۹: «از اورشلیم دور زده، تا به اَلیرِکُون بشارت مسیح را تکمیل نمودم.» یعنی پولس از اورشلیم به سوریه رفته، سپس از آسیای صغیر (ترکیه) می‌گذرد؛ و در مسیرش به سمت مشرق، به یونان می‌رسد؛ و سپس به سمت مغرب، و به شمالِ ایتالیا، آنجایی که کشور آلبانیِ امروز قرار دارد، پا می‌نهد. پولس می‌گوید که بشارت انجیل را در این مناطق به انجام رسانده است؛ و سپس با این جمله در آیۀ ۲۳، بر گفتۀ مبهوت کننده‌اش تأکید می‌نماید: «مرا در این ممالک، دیگر جایی نیست.» و آن‌گاه در آیۀ ۲۴ می‌گوید: «به اسپانیا سفر می‌کنم».
منظور پولس چیست که می‌گوید برای او در اورشلیم تا اَلیرِکُون دیگر جایی نیست؟ گزافه‌گویی نیست که بگوییم هنوز ده‌ها هزار نفر در آن مناطق وجود داشتند که می‌بایست بدیشان بشارت داده می‌شد. نیاز به بشارت در آن مناطق مشهود بود، چرا که پولس خطاب به تیموتائوس در افسس (که یکی از همین مناطق است)، نوشته، و به او حکم می‌کند که «عمل مبشر را به‌جا آور» (دوم تیموتائوس ۴:‏۵). به بیان دیگر، کسانی وجود داشتند که می‌بایست به آنها بشارت داده می‌شد، ولی پولس می‌گوید که کارش در این منطقه، پایان یافته است.
برداشت ما این است که پولس، مبشری محلی نبود. او مبشری برون‌مرزی بود. او مبشری پیشگام بود. یعنی خواندگی و رویای او این نبود که در جایی که کلیسایی وجود داشت، بشارت دهد. این کلیسا بود که می‌بایست بشارت می‌داد. خواندگی و رویای پولس این بود که در جایی که کلیسای بشارتی وجود نداشت، در جایی که مسیحیان حضور نداشتند، در جایی که حتی نام عیسی را نشنیده بودند، انجیل را بشارت دهد.

خدمات بشارتی، بشارت دادن، و رویای مقدس

نکته آن نیست که این واژگان را چه می‌نامیم، بلکه معنا و عملکردشان از اهمیت برخوردار است. برخی مبشران، که به خدمات بشارتی مشغولند، پیشگام بوده، و برون‌مرزی خدمت می‌کنند؛ و برخی دیگر، صرفاً بشارت دهنده هستند. آنان که به خدمات بشارتی مشغولند، از فرهنگها گذشته، و زبانهای تازه می‌آموزند. مبشران برون‌مرزی، «در قول و فعل، به قوت آیات و معجزات، و به قوت روح خدا»، زندگی‌شان را وقف می‌نمایند، تا هزاران سال ظلمت و حکمرانی شیطان بر مردمانی که شاه شاهان، و منجی جهان را نمی‌شناسند، در هم بشکنند.
این رویای پولس بود؛ و از آنجایی که آن مأموریت عظیمِ شاگرد ساختنِ جمیع امتها، هنوز به قوت خود باقی است؛ و امروز نیز مردمانی وجود دارند که از انجیل بی‌خبرند، پس دعای هر کلیسایی باید این باشد که خدا بسی مبشران برون‌مرزی برخیزاند؛ و همۀ ما را بشارت دهنده گرداند.
من می‌توانم تصور کنم؛ و در واقع دعا می‌کنم که ده سال بعد، یک نفر، و شاید ده نفر از شما، از نقطه‌ای در این دنیا که مردمانش پیغام انجیل را نشنیده‌اند، نامه فرستاده، و بگویید: «من اینجا هستم تا انجیل را به کسانی بشارت دهم که هرگز آن را نشنیده‌اند. زیرا همان‌طور که در رومیان ۱۵:‏۲۰ مکتوب است: (حریص بودم که بشارت چنان بدهم، نه در جایی که اسم مسیح، شهرت یافته بود، مبادا بر بنیاد غیری بنا نمایم.) خدا با این آیات، در ماه اوت سال ۲۰۰۶، در کلیسای تعمیدیِ بیت‌لحم، آتشی در دلم افروخت؛ و آن را به رویایی مقدس تبدیل نمود».
ای خداوند! خواهشم این است که این تصور را به حقیقت تبدیل نمایی. آمین.

john piper

Thumb john piper



۱۳۹۴ آذر ۲۱, شنبه

شهامت مسیحی

شهامت مسیحی

شهامت مسیحی یعنی آماده بودن به گفتن حقیقت و انجام آن، باوجود عواقب زمینی اش. زیراکه خدا وعده داده تا ما را درمورد زندگی با مسیح، یاری و حفظ کند. عملی احتیاج به شهامت دارد که یقیناً عواقبش دردناک است. این درد ممکن است فیزیکی باشد، مثل جنگ و یا عملیات نجات و یا ممکن است روحی باشد، مثل جدال و رویارویی.
وجود درد برای گسترش و حفظ حقیقت مسیح، ناگزیر است. عیسی قبلاً پیش بینی کرده بود که گسترش پیام انجیل با مقاومت همراه خواهد بود: " شما را به مصیبت سپرده، خواهند کشت و جمیع امّتها بجهت اسم من از شما نفرت کنند." ( متی 24 : 9 ). پولس نیز هشدار داده بود که حتی در کلیسا، با وفاداری به حقیقت مقاوت خواهد شد: " من می دانم که بعد از رحلت من، گرگان درنده به میان شما درخواهند آمد که بر گله ترحّم نخواهند نمود. و از میان خود شما مردمانی خواهند برخاست که سخنان کج خواهند گفت تا شاگردان را در عقب خود بکشند." (اعمال 20 : 29 ـ 30 و دوم تیموتاؤس 4 : 3 ـ 4 را نیز ببینید).

بنابراین بشارت و تعلیم حقیقی جسارت و شهامت می طلبد. فرار در هنگام مخالفت با بشارت و تعلیم، بی احترامی به مسیح است. نوعی بزدلی است که تنها حقایقی را بگوئیم که گفتنشان امن است. مارتین لوتر این موضوع را اینطور مطرح می کند:
" وقتی دنیا و شریر حمله ورند و من با بلندترین صدا و واضحترین بیان، تمام سهم حقیقت مسیح را اعلام می نمایم؛ بجزء مشخصاً یک نکته از آن، اگرچه با شهامت به مسیح اعتراف می کنم، امّا درحقیت من به مسیح اعتراف نمی کنم. جائیکه جنگ به شدّت می خروشد، آنجا وفاداری یک سرباز ثابت می شود. جائیکه باوجود جنگ مطلق، سرباز با پایداری تمام در صحنۀ میدان جنگ می ایستد، آنجا وفاداریش مشخص می شود. امّا اگر درهمان زمان، شانه خالی کند، برای او خفت خواهد بود." (نقل شده از کتاب «استوار بایستیم: اعلان ایمان مسیحی در هنگام جنجال» نوشتۀ پارکر تی ویلیامسون، چاپ Springfield سال 1996 ، صفحۀ 5 ).
حالا بایستی از کجا این شهامت را بدست آوریم؟ این نکات را بیاد داشته باشید:
از بخشوده شدن و عادل (پارسا) شدن:
" شریران می گریزند جایی که تعاقب کننده ای نیست، امّا عادلان مثل شیر شجاعند." ( امثال 28 : 1 )، "...عیسی ایمان آنان را دیده به آن مرد گفت: «پسرم، دل قوی دار، گناهانت آمرزیده شد.»" ( متی 9 : 2 از ترجمۀ مژده).
از اعتماد کردن به خدا و امید داشتن به او:
" ای کسانیکه امیدتان به خداست، شجاع و قوی باشید." ( مزمور 31 : 24 از ترجمۀ مژده، دوم قرنتیان 3 : 12 را نیز ببینید).
از پر شدن از روح خدا:
"...همه به روح القدس پرشده، کلام خدا را به دلیری می گفتند." ( اعمال 4 : 31 ).
از بودن وعده های خدا با شما:
"...قوی و دلیر باش، مترس و هراسان مباش، زیرا در هر جا که بروی یهوه خدای تو، با توست." ( یوشع 1 : 9 ).
از دانستن این حقیقت که آن کسی که با شماست، بزرگتر از دشمن شماست:
" دلیر و قوی باشید...زیرا آنکه با ماست از آنکه با وی است قوی تر می باشد. او بازوی بشری است و با ما یهوه خدای ماست تا ما را نصرت دهد و درجنگهای ما جنگ کند." ( دوم تواریخ 32 : 7 ـ 8 ).
از مطمئن شدن از اینکه خدا بر جنگهای ما تسلط دارد:
" دلیر باش و به جهت قوم خویش و به جهت شهرهای خدای خود مردانه بکوشیم، و خداوند آنچه را که در نظرش پسند آید بکند." ( دوم سموئیل 10 : 12 ).
از طریق دعا:
" در روزی که تو را خواندم مرا اجابت فرمودی و مرا به قوّت در جانم شجاع ساختی." ( مزمور 138 : 3 و افسسیان 6 : 18 ـ 20 را نیز ببینید).
از سرمشق گرفتن از دیگران:
" اکثر از برادران در خداوند از زنجیرهای من اعتماد به هم رسانیده، بیشتر جرأت می کنند که کلام خدا را بی ترس بگویند." ( فیلپیان 1 : 14 ).
مشتاقانه با پایداری و همراهی شما، مایلم تا به آخر بایستم.
جان پایپر