Translate

۱۳۹۴ مرداد ۹, جمعه

بیماری نرگس محمدی جدی است



تقی رحمانی:
بیماری نرگس محمدی جدی است، مسئول جان او قوه قضاییه است
تقی رحمانی، همسر نرگس محمدی از برخورد دادستانی تهران و مسئولان زندان اوین با همسرش که به بیماری آمبولی ریه و فلج عضلانی مبتلا است، انتقاد کرد.
به گزارش سایت کانون مدافعان حقوق بشر، آقای رحمانی با اعلام این‌که جریان تنفس خانم محمدی در روزهای گذشته نامناسب بوده و به ورم ریه نیز دچار شده است، از ادامه وجود اختلال در دادن داروهای مناسب و تخصصی به همسرش خبر داد.
آقای رحمانی در ادامه گفت که در پی تشدید بیماری خانم محمدی و براساس موافقت دادستان تهران با درخواست خانواده همسرش برای گرفتن وقت از پزشک متخصص و اعزام خانم محمدی به مطب پزشک متخصص، مقام‌های مسئول زندان اوین از انجام این عمل در زمان مقرر خودداری کرده‌اند.
خانواده خانم محمدی برای روز سه شنبه، ششم مرداد ماه 1394 از پزشک متخصص مغز و اعصاب وقت گرفته بودند. پیش از این، معاون دادستان تهران در مخالفت با اعزام خانم محمدی به مطب پزشک متخصص، گفته بود که در جریان اعزام، از او عکس و فیلم می‌گیرند و رسانه‌ای می‌کنند.
براین اساس آقای رحمانی با مخاطب قرار دادن مقام‌های دادستانی از آنان پرسید که این دلیل برای اعزام نکردن بیماران به بیمارستان چقدر موجه است؟ آن‌هم بیماری خطرناکی که می‌تواند با اندکی بی‌احتیاطی، به فاجعه‌ای تبدیل شود.
خانم محمدی که به علت بیماری آمبولی ریه، باید داروهایی متناسب با وضعیتش مصرف کند اما رییس بهداری زندان اوین بنابر تشخیص فردی‌اش از دادن آن داروهای تخصصی امتناع کرده‌است. این در حالی است که لزوم مصرف این داروها به تأیید پزشک‌های متخصص، حتی پزشک متخصص زندان که هر 15 روز یک بار در درمانگاه زندان اوین، بیماران را ویزیت می کند نیز قرار گرفته است.
براساس نظر پزشک‌های متخصص، دو بیماری آمبولی ریه و فلج عضلانی درشرایطی که مورد رسیدگی قرا ر نگیرند و داروهای مناسب تجویز نشوند، می توانند جان بیمار را به خطر بیاندازند. از همین‌رو آقای رحمانی با ابراز نگرانی از خطراتی که بیماری آمبولی ریه برای همسرش دارد، گفت که خطر لخته شدن خون در بدن او در پی این بیماری در فضای عصبی تشدید می شود.
آقای رحمانی در این خصوص گفت: «تجویر پزشکان در سال 1391 این بود که فضای زندان برای نرگس، او را برای فلج عضلانی مستعد می کند. بنابراین مخالف نگهداری او در زندان بودند؛ تشخیصی که به تأیید پزشکی قانونی نیز رسیده است.»
او در ادامه این تشخیص را دلیلی دانست که آزادی خانم محمدی در سال 1391 را تسهیل کرد.
نرگس محمدی، نائب رییس کانون مدافعان حقوق بشر در دورانی که برای ادامه درمان، در مرخصی استعلاجی و بیرون از زندان بود، به‌دلیل فعالیت‌های حقوق بشری‌اش با اتهام‌های جدیدی مواجه و پرونده دیگری برای او گشوده شد. خانم محمدی پس از مدتی باوجود ناتمام ماندن مراحل درمان، باردیگر بازداشت شد.
آقای رحمانی همچنین به نظر پزشک متخصص زندان اوین در دوره جدید بازداشت خانم محمدی اشاره کرد که نظر پزشکی‌اش این بوده‌ ‌است که او به بیمارستان اعزام و در آنجا بستری و معالجه شود.
آقای رحمانی با بیان این‌که بیماری نرگس محمدی جدی است و او به مراقبت پزشکان متخصص خود، نیاز فوری دارد، گفت که قوه قضاییه و دادستانی در این مورد نمی‌توانند از مسئولیت خود شانه خالی کنند، بنابراین مسئول جان و تمام عواقبی خواهند بود که در صورت پیشرفت بیماری نرگس، برای او به‌وجود خواهد آمد.

به امید آزادی مدافعین حقوق بشر که در بند زندانهای زجر آور حکومت اسلامی هستند

۱۳۹۴ مرداد ۵, دوشنبه

دانشکده الاهیات پارس ( آموزش الهیات مسیحی توسط ایرانیان برای ایرانیان)

عرضۀ یک برنامۀ آموزشی جامع، مشتمل بر سطوح مختلف، جهت آموزش عمیق و جدی کتاب‌مقدس، الهیات و خدمات شبانی
تلاش متحد شمار قابل ملاحظه‌ای از سرشناس‌ترین و صاحب صلاحیت‌ترین رهبران کلیسا، معلمان کتاب‌مقدس و آموزگاران الهیات ایرانی از فرقه‌ها و مواضع الهیاتی گوناگون.

آموزش جدی و عمیق الهیات؛ تدارک و در دسترس قرار دادن منابع الهیاتی با کیفیت بالا

http://www.parstheology.com/fa/project100/


۱۳۹۴ مرداد ۱, پنجشنبه

از پدرتان در آسمان درخواست کنید

متی 7؛7ـــ12 ( ترجمه هزاره نو)

۷«بخواهید، که به شما داده خواهد شد؛ بجویید، که خواهید یافت؛ بکوبید، که در به رویتان گشوده خواهد شد.۸زیرا هر‌که بخواهد، به‌دست آوَرَد و هر‌که بجوید، یابد و هر‌که بکوبد، در به رویش گشوده شود.۹کدامیک از شما اگر پسرش از او نان بخواهد، سنگی به او می‌دهد؟۱۰یا اگر ماهی بخواهد، ماری به او می‌بخشد؟۱۱حال اگر شما با همۀ بدسیرتی‌تان، می‌دانید که باید به فرزندان خود هدایای نیکو بدهید، چقدر بیشتر پدر شما که در آسمان است به آنان که از او بخواهند، هدایای نیکو خواهد بخشید.۱۲پس با مردم همانگونه رفتار کنید که می‌خواهید با شما رفتار کنند. این است خلاصۀ تورات و نوشته‌های انبیا.

((ترجمه عبری

سوال کنید، که به شما داده خواهد شد. بطلبید، که خواهید یافت. بکوبید، که برای شما باز کرده خواهد شد. زیرا هر که سوال کند، یابد؛ و کسی که بطلبد، دریافت کند؛ و هر که بکوبد، برای او گشاده خواهد شد؛ و کدام آدمی است از شما، که پسرش نانی از او خواهد؛ و سنگی بدو دهد؟ یا اگر ماهی خواهد، ماری بدو بخشد؟ پس هرگاه شما که شریر هستید، دادن بخششهای نیکو را به اولاد خود می‌دانید، چقدر زیاده، پدر شما که در آسمان است، چیزهای نیکو را به آنانی که از او سوال می‌کنند، خواهد بخشید! لهذا آنچه خواهید که مردم به شما کنند، شما نیز بدیشان همچنان کنید، زیرا این است تورات و صُحف انبیا.))



وقتی بازمی‌ایستید و می‌نگرید که خدا بی‌نهایت قدرتمند، و آن‌قدر تواناست که هر کاری را که خشنودش سازد، به‌جا می‌آورد؛ وقتی بازمی‌ایستید و می‌نگرید که او بی‌نهایت عادل است، که تنها راستی به‌جا می‌آورد؛ وقتی بازمی‌ایستید و می‌نگرید که او بی‌نهایت نیکوست، و هرچه انجام می‌دهد، کاملاً نیکوست؛ وقتی بازمی‌ایستید و می‌نگرید که او بی‌نهایت حکیم است، و همواره بدون هیچ کم و کاستی می‌داند که چه چیزی درست و پسندیده است؛ وقتی بازمی‌ایستید و می‌نگرید که او بی‌نهایت سرشار از محبت است؛ و در قدرت و عدالت و نیکویی و حکمتش، تا جایی که ممکن باشد، شادی جاودانۀ محبوبانش را افزون می‌سازد؛ وقتی بازمی‌ایستید و همۀ اینها را می‌نگرید، آن‌گاه، دعوت سخاوتمندانۀ چنین خدایی که ما را می‌خواند تا چیزهای نیکو را از او درخواست کنیم؛ و وعده می‌دهد که آنها را عطا خواهد نمود، آن‌قدر شگفت‌انگیز خواهد بود، که نمی‌توانید تصورش را کنید.



فاجعه‌ای به نام دعا نکردن

یکی از فاجعه‌ها در کلیسا، که اگرچه عمر کوتاهی خواهد داشت، اما در جای خود، فاجعه‌ای عظیم و چشمگیر به حساب می‌آید، این است که ما چندان تمایلی به دعا کردن نداریم. عالی‌ترین دعوت عالم، به ما ارزانی شده، اما قابل درک نیست که چرا پیوسته از آن رویگردان بوده، و به سوی چیزهای دیگر می‌رویم! همان‌طور که خدا ما را به بزرگ‌ترین ضیافت دعوت نمود؛ و ما در پاسخ، چنین گفتیم: «مزرعه‌ای خریده‌ام؛ و ناچار باید بروم آن را ببینم.» و یا «پنج جفت گاو خریده‌ام، می‌روم تا آنها را بیازمایم.» و یا «زنی گرفته‌ام؛ و از این سبب، نمی‌توانم بیایم» (لوقا ۱۴:‏۱۸-‏۲۰).

تمایلی تازه برای دعا کردن

پیش از این، چنین بود. اما اکنون دعای من این است که خدا از این پیغام، و از کلام عیسی در متی فصل ۷، و از دیگر چیزهای موثر در زندگی‌تان استفاده کند، تا در سال ۲۰۰۷، تمایلی تازه در شما ایجاد نماید، تمایلی که یارای مقاومت در برابرش را نداشته باشید؛ و امیدوارم وقتی آیات امروز را بررسی می‌کنیم، از خدا بخواهید تا این تمایل به دعا را در شما به ثمر رساند.
ما بررسی خود را در دو مرحله انجام می‌دهیم. در مرحلۀ نخست، به متی ۷:‏۷-‏۱۱ مراجعه کرده، تا هشت مورد تشویق به دعا را که در آن آیات عنوان شده، بررسی نماییم؛ و در مرحلۀ دوم، سعی می‌کنیم به این پرسش پاسخ دهیم که چگونه باید این وعده‌ها که وقتی درخواست کنیم، به ما داده خواهد شد؛ و وقتی بطلبیم، خواهیم یافت؛ و وقتی بکوبیم، در به رویمان گشوده خواهد شد را درک نماییم؟

هشت کلام تشویق کننده دربارۀ دعا، از زبان عیسی

از این هشت وعده، شش موردش، صریح و روشن بوده، ولی دو موردش، مفهومشان را در خود نهفته دارند. برای من واضح و بدیهی است که هدف اصلی عیسی در این آیات، این است که ما را تشویق نموده، و انگیزه بخشد تا دعا کنیم. او می‌خواهد ما دعا کنیم. پس در این راستا، چگونه ما را تشویق می‌کند؟

۱. او ما را به دعا کردن دعوت می‌کند

او سه مرتبه ما را دعوت می‌کند که دعا کنیم. یا به عبارتی، اگر با دیدۀ محبت بنگریم، سه مرتبه به ما حکم می‌کند که دعا کنیم؛ یعنی آنچه نیاز داریم را از او درخواست نماییم. این تعدادِ دعوتهاست که توجه ما را به خود جلب می‌کند. آیات ۷-‏۸: «سوال کنید، که به شما داده خواهد شد. بطلبید، که خواهید یافت. بکوبید، که برای شما باز کرده خواهد شد. زیرا هر که سوال کند، یابد؛ و کسی که بطلبد، دریافت کند؛ و هر که بکوبد، برای او گشاده خواهد شد.» او این دعوت را تکرار می‌کند، تا به ما بگوید: «من مقرر کرده و منظور داشتم که دعا کنید.» من می‌خواهم که شما چنین کنید. آنچه نیاز دارید را از پدرتان درخواست نمایید. برای کمکهایی که نیاز دارید، از پدرتان یاری بجویید. درِ خانۀ پدرتان را بکوبید، تا در را بگشاید؛ و آنچه نیاز دارید را به شما ببخشد. سوال کنید، بطلبید، بکوبید. من سه مرتبه شما را دعوت می‌کنم، چرا که واقعاً می‌خواهم از یاری پدرتان بهره‌مند گردید.

۲. او ما را وعده می‌دهد، اگر دعا کنیم

حتی بهتر، و حیرت‌آورتر از آن سه دعوت، این هفت وعده می‌باشند. آیات ۷-‏۸: «سوال کنید، که به شما داده خواهد شد [شماره ۱]. بطلبید، که خواهید یافت [شماره ۲]. بکوبید، که برای شما باز کرده خواهد شد [شماره ۳]. زیرا هر که سوال کند، یابد [شماره ۴]؛ و کسی که بطلبد، دریافت کند [شماره ۵]؛ و هر که بکوبد، برای او گشاده خواهد شد [شماره ۶].» و سپس در انتهای آیۀ ۱۱ (شماره ۷): «چقدر زیاده، پدر شما که در آسمان است، چیزهای نیکو را به آنانی که از او سوال می‌کنند، خواهد بخشید!»
هفت وعده: به شما داده خواهد شد. خواهید یافت. برایتان گشوده خواهد شد. آن که سوال کند، به او داده خواهد شد. آن که بطلبد، یابد. آن که بکوبد، در به رویش گشوده خواهد شد. پدرتان شما را چیزهای نیکو خواهد بخشید. شکی نیست که منظور از این ترتیب سخاوتمندانۀ وعده‌ها، آن است که به ما بگوید: تشویق شوید که بیایید. به درگاه او دعا کنید. دعای شما بیهوده نیست. خدا با شما بازی نمی‌کند. او اجابت می‌کند. وقتی دعا می‌کنید، او شما را چیزهای نیکو می‌بخشد. دلگرم باشید. در سال جدید، اغلب دعا کنید، پیوسته دعا کنید، با اطمینان دعا کنید.

۳. خدا در سطوح مختلف، خود را در دسترس قرار می‌دهد

عیسی نه تنها با شماری دعوت و وعده، بلکه با سه گونه دعوت مختلف، ما را تشویق می‌نماید. به بیان دیگر، حتی اگر همیشه حضور خدا را به یک شکل احساس نمی‌کنید، اما او در دسترس بوده، و حاضر است به شما پاسخ مثبت دهد.
سوال کنید. بطلبید. بکوبید. اگر پدری در کنار فرزندش حضور داشته باشد، آن فرزند آنچه را که نیاز دارد، از پدرش درخواست می‌کند. اگر پدر در جایی از خانه حضور داشته باشد، که دیده نشود، فرزندش او را می‌جوید تا نیازش را با او در میان بگذارد. اگر فرزند، پدرش را بجوید؛ و او را در اتاقی در حال مطالعه، و پشت درِ بسته بیابد، در را می‌کوبد، تا به نیازش رسیدگی شود. به نظر می‌رسد نکته این باشد که خواه، خدا آن‌قدر نزدیک باشد که در یک آن، او را بیابید، خواه تا حدودی نزدیک باشد؛ و خواه آن‌قدر دور باشد که دیده نشود؛ و حتی موانعی هم بر سر راه باشد، اما او خواهد شنید؛ و شما را چیزهای نیکو خواهد بخشید، چرا که فقط به درگاه او آمدید، نه کسی دیگر.

۴. هر که سوال کند، به او داده خواهد شد

عیسی این نکته را روشن می‌سازد که هر که سوال کند، به او داده خواهد شد، نه اینکه فقط به برخی داده خواهد شد. این حقیقتی است که عیسی به وسیلۀ آن، ما را تشویق به دعا می‌کند. آیۀ ۸: «زیرا هر که سوال کند، یابد؛ و کسی که بطلبد، دریافت کند؛ و هر که بکوبد، برای او گشاده خواهد شد.» وقتی او در آیۀ ۸، واژۀ «هر که» را می‌افزاید، قصد دارد بر شک و تردید ما غلبه کند، چرا که ما فکر می‌کنیم دعا برای دیگران کارساز است، نه برای ما؛ و البته عیسی در اینجا روی سخنش با فرزندان خداست، نه با همۀ انسانها. اگر عیسی منجی ما، و خدا پدر ما نباشد، این وعده‌ها از آنِ ما نخواهند بود.
انجیل یوحنا ۱:‏۱۲ می‌فرماید: «به آن کسانی که او را قبول کردند، قدرت داد تا فرزندان خدا گردند؛ یعنی به هر که به اسم او ایمان آورد.» برای اینکه فرزند خدا گردیم، باید به پسر خدا؛ عیسی مسیح؛ یعنی کسی که این صلاحیت را به ما می‌بخشد که فرزندخوانده شویم، ایمان آوریم. این وعده‌ها برای فرزندان خدا است.
اگر هر یک از کسانی که به عیسی ایمان می‌آورد، از پدرش درخواست کند، چیزهای نیکو را از او خواهد یافت. منظور این است که در مورد هیچ‌یک از فرزندانش، استثنایی وجود ندارد. عیسی به همۀ فرزندان خوش‌آمد می‌گوید؛ و از همه می‌خواهد که بیایند. مارتین لوتر، انگیزه بخشیدنِ عیسی در این آیات را این‌گونه می‌دید:
او می‌داند که ما دودل و کمرو هستیم؛ و خود را لایق و درخور نمی‌دانیم که نیازهایمان را به حضور خدا ببریم . . . ما فکر می‌کنیم خدا آن‌قدر عظیم، و ما آن‌قدر کوچکیم، که این جرأت را به خود نمی‌دهیم که دعا کنیم . . . به همین دلیل است که عیسی می‌خواهد چنین پندارهای سرشار از تردید را از ما بزداید؛ و شکهایمان را برطرف سازد، تا با دلیری و اطمینان پیش رویم» (موعظۀ سر کوه، ترجمه‌ای از یاروسلاو پلیکان. جلد بیست و یکم از کتاب «کارهای لوتر» [کُنکوردیا، ۱۹۵۶]، صفحۀ ۲۳۴).

۵. ما نزد پدرمان می‌آییم

ما در لفافه به این موضوع اشاره کرده‌ایم، حال بیایید صریح و روشن، و با قدرتی که در بیان این مهم وجود دارد، آن را مطرح سازیم: وقتی به واسطۀ عیسی، به نزد خدا می‌آییم، در واقع، به نزد پدرمان می‌آییم. آیۀ ۱۱: «پس هرگاه شما که شریر هستید، دادن بخششهای نیکو را به اولاد خود می‌دانید، چقدر زیاده، پدر شما که در آسمان است، چیزهای نیکو را به آنانی که از او سوال می‌کنند، خواهد بخشید!» واژۀ «پدر»، برای عیسی عنوانی سطحی و معمولی نبود. این یکی از عظیم‌ترین حقایق است. خدا پدر ماست؛ و پیامد پدر بودنش این است که او هرگز و هرگز، چیزی را به ما نمی‌دهد که به ضرر ما باشد. او هرگز چنین نمی‌کند. او پدر ماست.

۶. پدر آسمانیِ ما بهتر از پدر زمینیِ ماست

سپس عیسی با نشان دادن این حقیقت که پدر آسمانیِ ما بهتر از پدر زمینیِ ماست؛ و به یقین که بسی فراتر از آنها، چیزهای نیکو می‌بخشد، ما را به دعا کردن تشویق می‌کند. در پدر آسمانی‌مان، بر خلاف پدر زمینی‌مان، هیچ شرارتی وجود ندارد.
و باز هم آیۀ ۱۱: «پس هرگاه شما که شریر هستید، دادن بخششهای نیکو را به اولاد خود می‌دانید، چقدر زیاده، پدر شما که در آسمان است، چیزهای نیکو را به آنانی که از او سوال می‌کنند، خواهد بخشید!»
من می‌دانم؛ و چقدر بیشتر، عیسی می‌دانست که پدران زمینیِ ما گناهکارند. به همین دلیل است که کتاب‌مقدس، بارها و بارها نه فقط توجه را به شباهتهای پدران زمینی، و پدر آسمانی جلب می‌کند، بلکه تفاوتها را نیز در نظر می‌گیرد (عبرانیان ۱۲:‏۹-‏۱۱؛ متی ۵:‏۴۸).
پس عیسی برای تشویق ما، تنها به این بسنده نمی‌کند که بگوید خدا پدر شماست، بلکه این را هم می‌افزاید که خدا همواره بهتر از پدر زمینیِ شماست، چرا که همۀ پدرهای زمینی، شریرند، ولی خدا شریر نیست. عیسی به صراحت، و به دور از هر گونه تملّق و چاپلوسی سخن می‌گوید؛ و این آیه، نمونۀ آشکاری است که نشان می‌دهد عیسی گناهکار بودن همۀ انسانها را تأیید می‌نماید. او فرض را بر این می‌گذارد که همۀ شاگردانش شریرند؛ و از واژه‌ای ملایم‌تر، (مثل گناهکار، یا ضعیف) استفاده نمی‌کند. او به روشنی می‌گوید که شاگردانش شریرند.
هرگز درکتان را از پدر بودن خدا، به تجربه‌ای که از پدر خودتان دارید، محدود نکنید. در عوض، قوت قلب بگیرید که هیچ‌یک از گناهان، یا محدودیتها، یا ضعفها، یا دلمشغولیهای پدرتان، در خدا یافت نمی‌شود.
و نکتۀ مورد نظر عیسی این است: حتی پدران سقوط کرده و گناهکار نیز معمولاً آن‌قدر از فیض عام برخوردارند که فرزندانشان را چیزهای نیکو بخشند. البته پدرانی هم وجود دارند که بسیار خشونتگر، و آزار دهنده هستند. اما در بیشتر نقاط جهان، پدران برای خیریت فرزندانشان غیرت داشته، و صلاح آنها را خواستارند، حتی وقتی نمی‌دانند که خیر و صلاح فرزندانشان به راستی در چیست. اما خدا همیشه بهتر است. در او هیچ شرارتی وجود ندارد. بنابراین، این دلیل و برهانی محکم است: اگر پدر زمینی‌تان شما را چیزهای نیکو بخشیده (یا حتی اگر نبخشیده!)، چقدر بیشتر، پدر آسمانی‌تان، شما را چیزهای نیکو خواهد بخشید؛ و به عبارتی، به آنان که درخواست کنند، همواره چیزهای نیکو خواهد بخشید.
در اینجا نکته‌ای وجود دارد که معنایش در متن نهفته است؛ و تشویق شماره چهار، و واژۀ «هر که» را برجسته می‌سازد: «هر که سوال کند، یابد.» اگر عیسی شاگردانش را «شریر» خطاب می‌کند، پس تنها افرادی که می‌توانند در دعا به حضور خدا آیند، فرزندانِ شریرِ خدایند. شما فرزندان خدایید؛ و شما شریرید. به بیان دیگر، حتی پس از اینکه خدا شما را در خانواده‌اش به فرزندی می‌پذیرد، هنوز باقیماندۀ گناه در شما وجود دارد. اما عیسی می‌فرماید، هر کسی خواهد یافت؛ یعنی هر یک از فرزندان شریر خدا که درخواست کند، خواهد یافت! تا چند لحظۀ دیگر، دلیل آن را بررسی خواهیم کرد.

۷. ما می‌توانیم به نیکویی خدا اعتماد کنیم، زیرا او از قبل، ما را به فرزندی پذیرفته است

اکنون به تشویقی دیگر برای دعا کردن می‌رسیم، که مفهوم آن نیز در متن نهفته است: خدا به ما فرزندانش چیزهای نیکو خواهد بخشید، زیرا از قبل، این هدیه را به ما بخشیده که فرزندش گردیم.
آگوستین قدیس در این خصوص به چنین بینشی رسیده بود: «وقتی از قبل، این چیزِ نیکو؛ یعنی فرزند بودن را به آنها عطا کرده، پس وقتی درخواست کنند، چه چیزی را می‌خواهد از آنها دریغ کند؟» ما پیش از این بررسی کردیم که فرزند خدا شدن، هدیه‌ای است که وقتی به عیسی ایمان می‌آوریم، به ما عطا می‌گردد (یوحنا ۱:‏۱۲). عیسی در یوحنا ۸:‏۴۲ به فریسیان فرمود: «اگر خدا پدر شما می‌بود، مرا دوست می‌داشتید.» اما خدا پدر آنها نبود. آنها عیسی را رد کردند. پس همۀ انسانها فرزند خدا نیستند. ولی اگر خدا ما را بدون اینکه برایمان بهایی داشته باشد، فرزند خود نموده، چقدر بیشتر آنچه نیاز داریم را به ما خواهد بخشید؟

۸. صلیب، شالوده و زیربنای دعاست

سرانجام، آنچه از این گفتار می‌توان برداشت کرد، آن است که صلیب مسیح، شالوده و زیربنای اجابت همۀ دعاهای ماست. دلیل گفته‌ام این است که عیسی ما را شریر می‌خواند، ولی می‌گوید که ما فرزندان خدا هستیم. چگونه می‌شود که خدای کاملاً قدوس، انسانهای شریر را به فرزندی بپذیرد؟ ما چگونه می‌توانیم به خود اجازه دهیم که فرزند خدا باشیم، چه برسد به آنکه درخواست کنیم؛ و انتظار داشته باشیم که به ما داده شود؛ و بطلبیم؛ و انتظار داشته باشیم که بیابیم؛ و بکوبیم؛ و انتظار داشته باشیم که در به رویمان گشوده شود؟
عیسی چندین مرتبه، به این پرسش پاسخ داد. او در متی ۲۰:‏۲۸ می‌فرماید: «پسر انسان نیامد تا مخدوم شود، بلکه تا خدمت کند؛ و جان خود را در راه بسیاری فدا سازد.» او جان خود را فدا کرد، تا ما را از غضب خدا رهایی بخشد؛ و ما را فرزندان گرداند، فرزندانی که فقط چیزهای نیکو به آنها بخشیده می‌شود. او در متی ۲۶:‏۲۸، و در شام آخر فرمود: «این است خون من در عهد‌جدید، که در راهِ بسیاری، به جهت آمرزش گناهان، ریخته می‌شود.» به خاطر خون مسیح، گناهان ما بخشیده می‌شود، اگر به او اعتماد کنیم. به این دلیل است که اگرچه عیسی ما را شریر می‌خواند، ما می‌توانیم فرزندان خدا گردیم؛ و به او متکی، و از او مطمئن باشیم که وقتی درخواست کنیم، ما را چیزهای نیکو می‌بخشد.
مرگ عیسی، شالوده و زیربنای همۀ وعده‌های خدا، و همۀ دعاهایی است که اجابت می‌شوند. به این دلیل است که دعایمان را «در نام عیسی» خاتمه می‌دهیم. همه‌چیز به او بستگی دارد.
چکیدۀ آنچه تا به حال بیان شد، این است که واقعاً مقصود عیسی این می‌باشد که ما را به دعا کردن تشویق نماید. چرا این نکات را دربارۀ دعا بیان کنیم، اگر هدف او برای ما در سال جدید این نیست که دعا کنیم. پس چون هدفش این است، دست‌کم در هشت مورد، ما را پی در پی تشویق می‌نماید.

پرسش پایانی

پرسش پایانی این است: ما چگونه این شش وعده در آیات ۷ و ۸ را درک و برداشت نماییم: «سوال کنید، که به شما داده خواهد شد. بطلبید، که خواهید یافت. بکوبید، که برای شما باز کرده خواهد شد. زیرا هر که سوال کند، یابد؛ و کسی که بطلبد، دریافت کند؛ و هر که بکوبد، برای او گشاده خواهد شد»؟
آیا این بدان معناست که هر چیزی که فرزند خدا درخواست کند، به او داده خواهد شد؟
من فکر می‌کنم محتوای این آیات، برای پاسخ به این پرسش، بسنده باشد. خیر، ما هرچه را که درخواست کنیم، به دست نخواهیم آورد؛ و نباید هم هر چیزی را درخواست کنیم؛ و نمی‌خواهیم که هر چیزی را هم درخواست کنیم. دلیلی که می‌گویم نباید هر چیزی را درخواست کنیم، این است که اگر خدا هرچه از او می‌خواستیم انجام دهد را اجابت می‌کرد، در واقع، ما خدا می‌شدیم. ما نباید خدا باشیم. خدا باید خدا باشد؛ و دلیلی که می‌گویم نمی‌خواهیم هرچه را که درخواست می‌کنیم، به ما داده شود، این است که در آن صورت، می‌بایست بار حکمتی بیکران را متحمل می‌شدیم، حال آنکه ما از چنین حکمتی برخوردار نیستیم. ما حتی آن‌قدر دانش نداریم که بتوانیم بدون خطا تصمیم بگیریم، یا بدانیم نتیجۀ هر تصمیم چه خواهد شد، یا بدانیم رویداد بعدی در زندگی‌مان چه باید باشد، چه رسد به آنکه بدانیم کدام رویداد بعدی باید در تاریخ رخ دهد!
اما دلیلی که می‌گویم هر چیزی را که درخواست کنیم، به ما داده نخواهد شد، این است که آیات نامبرده چنین می‌گویند. عیسی در آیات ۹-‏۱۰ می‌فرماید که کدام پدر خوبی است که اگر فرزندش از او نان خواهد، او را سنگ بخشد؛ و اگر ماهی خواهد، او را مار بخشد؟ این مثال، بی‌درنگ، ما را بر آن می‌دارد تا بپرسیم: «اگر فرزندی مار بخواهد چطور؟» 
آیا این آیات، اشاره می‌کنند که پدر آسمانی، آن را به فرزندش می‌بخشد یا نه؟ بله، اشاره می‌کنند. عیسی در آیۀ ۱۱، از آن مثال، این حقیقت را بیان می‌دارد: پس چقدر زیاده، پدر شما، چیزهای نیکو را به آنانی که از او سوال می‌کنند، خواهد بخشید.

او فقط چیزهای نیکو می‌بخشد

او چیزهای نیکو می‌بخشد، فقط چیزهای نیکو. او به فرزندانش مار نمی‌بخشد. بنابراین، خودِ آیات، این نتیجه‌گیری را رد می‌کنند که «سوال کنید، که به شما داده خواهد شد»، به این معناست که «سوال کنید؛ و دقیقاً همان چیزی را که خواسته‌اید، به شما داده خواهد شد، هر زمان که آن را درخواست کنید؛ و به هر شکلی که آن را درخواست کنید.» این آیه چنین چیزی نمی‌گوید؛ و منظورش این نیست.
منظور این آیات به طور کلی این است که وقتی درخواست کنیم؛ و بطلبیم؛ و بکوبیم؛ یعنی وقتی ما فرزندان محتاج، از داشته‌های خود چشم برداشته، و به پدر آسمانیِ امین و قابل اعتمادمان چشم دوخته و دعا کنیم، او دعایمان را خواهد شنید؛ و ما را چیزهای نیکو خواهد بخشید. گاهی آنچه درخواست می‌کنیم، می‌بخشد. گاهی در زمانی که درخواست می‌کنیم، می‌بخشد. گاهی همان‌طور که دوست داریم، می‌بخشد؛ و گاهی چیزی بهتر می‌بخشد؛ و یا در زمانی می‌بخشد، که می‌داند بهتر است؛ یا به شکلی می‌بخشد که می‌داند بهتر است.
و البته که این ایمانِ ما را محک می‌زند. زیرا اگر فکر می‌کردیم چیز دیگری بهتر است، اول از همه، آن را درخواست می‌کردیم. ولی ما خدا نیستیم. ما بی‌نهایت قادر، یا بی‌نهایت عادل، یا بی‌نهایت نیکو، یا بی‌نهایت حکیم، یا بی‌نهایت با محبت نیستیم؛ و از این‌رو، این رحمت عظیم به ما، و به جهان است که هرچه را درخواست می‌کنیم، به ما داده نمی‌شود.

کلام عیسی را چشم‌بسته قبول کنید

ولی اگر کلام عیسی را چشم‌بسته قبول داریم، چقدر خود را از برکات محروم می‌سازیم که درخواست نمی‌کنیم؛ و نمی‌طلبیم؛ و نمی‌کوبیم، تا آن برکات شامل حال خودمان، و خانواده‌مان، و کلیسایمان، و مردممان، و جهانمان گردند.
پس آیا به من می‌پیوندید، تا یک بار دیگر از نو متعهد شویم که در سال جدید، در خلوت، و در خانواده، و در مشارکتهایمان، زمانی را به دعا اختصاص دهیم؟ 
Thumb john piper

جان پایپر
john piper

december 31,2006



ما خواهان آزادی کلیه زندانیان سیاسی خصوصا نوکیشان مسیحی زندانی، مانند کشیش سعید عابدینی و کشیش فرشید قتحی هستیم.



فراخوان تجمع حامیان زندانیان مسیحی، عقیدتی و سیاسی در ایران
در حمایت از زندانیان مسیحی، عقیدتی و سیاسی در حکومت اسلامی حاکم بر ایران
ما خواهان آزادی کلیه زندانیان سیاسی خصوصا نوکیشان مسیحی زندانی، مانند کشیش سعید عابدینی و کشیش فرشید قتحی هستیم.

زمان: شنبه 25 ژوئیه 2015 برابر با 3 مرداد 1394 از ساعت 12:00 الی 13:30 (2015-07-25)
مکان: میدان سِرگِل استکهلم سوئد (Sergelstorg - Stockholm - Sverige


۱۳۹۴ تیر ۳۱, چهارشنبه

رنجنامه نرگس محمدی‎

مانا نیستانی




رهبر سازش ناپذير

فکر می کنم تحصیل کرده ترین زنان ایران سر از زندان اوین در می آورند.

سارا شورد: تحصیل‌کرده ترین زنان ایران در اوین بودند

Bildresultat för ‫خاطرات سارا شورد‬‎
Bildresultat för ‫خاطرات سارا شورد‬‎

«سارا شورد» سال 2009 با ایران آشنا شد. شروع آشنایی او با زندان انفرادی بود. او به همراه دو امریکایی دیگر به نامهای «شين بائر» و «جاش فتال»، به اتهام عبورغیرقانونی از مرزهای ایران دستگیر و بیش از ۱۴ ماه را با این اتهام و نیز اتهام جاسوسی در بازداشت به سر برد. چند سال پس از این تجربه، «ایران‌وایر» به بهانه نامه ای که اسفندماه گذشته برخی از فعالان سیاسی و مدنی ایران بر علیه زندان انفرادی نوشتند، با سارا شورد به گفت و گو نشسته است.
فعالان مدنی و سیاسی ایرانی که خود را «تلاشگران نفی سلول انفرادی» نامیده‌اند، اسفندماه سال 93 در نامه‌ ای خطاب به حسن روحانی، رییس جمهوری، خواهان توقف نگهداری زندانیان در سلول‌های انفرادی شدند. سارا شورد اکنون روزنامه نگار است. او روی مشکلات حبس جمعی و حبس در امریکا کار می کند و به تازگی نمایشنامه ای در مورد زندان انفرادی نوشته است.

به نظر شما، زندان انفرادی چه تاثیری می تواند بر روی فرد بازداشت شده داشته باشد؟
  • انفرادی می تواند اراده فرد زندانی را خرد کند و او را در یک حالت دایمی اضطراب و ترس نگه دارد؛ تا آن جا که فرد حتی به خودش هم شک کند و یا منجر به این شود که علیه خودش اعتراف (دروغین) کند.
شما مدت ۴۱۰ روز را در انفرادی سپری کردید. چه طور گذشت؟
  • خیلی سعی می کردم که در ذهن خودم از این شرایط فرار کنم. در این مدت تلاش میکردم خاطراتم را با خودم مرور کنم. تنها در این مواقع بود که می توانستم به آرامش برسم. همچنین سعی می کردم با سایر زنان زندانی ارتباط برقرار کنم؛ مثلا به طور پنهانی با سایر زندانیان یادداشت مبادله می کردیم یا با یکدیگر آواز می خواندیم. برای یک مدت طولانی در کنار سلول یک زن بودم و ما با ضربه هایی که بر روی دیوار می زدیم، یک ریتم (و موسیقی) ایجاد می کردیم. در نتیجه، می توانم بگویم که هر نوع ارتباط با دیگران، حتی از نوع غیرفیزیکی به من کمک می کرد تا به اضطرابم غلبه کنم. البته برخی مواقع که حالم خوب نبود، هیچ کدام از این کارها را نمی توانستم انجام دهم. خیلی عصبانی می شدم، داد می زدم، با مشت به دیوار می کوبیدم، گریه می کردم یا برای چند روز نمی توانستم از جایم بلند شوم و یا چیزی بخورم.

خب! فارسی صحبت نکردن تو مشکلی برای برقراری ارتباط ایجاد نمی کرد؟
  • تمام زندانیان اطرافم خیلی خوب انگلیسی صحبت می کردند. فکر می کنم تحصیل کرده ترین زنان ایران سر از زندان اوین در می آورند.

بدترین خاطره ای که از این دوران به یاد داری چیست؟
  • بازجویی من حدود دو ماه طول کشید. در تمامی این مدت بازجویم سعی می کرد این گونه به من تلقین کند که به جاسوسی متهم نمی شوم و هیچ مدرکی علیه من وجود ندارد و در نهایت در دادگاه تبرئه می شوم. اما یک روز فاش کرد در تمامی این مدت به من دروغ می گفته و عنوان کرد پرونده من سیاسی است. او گفت معلوم نیست چه مدت در زندان خواهم ماند و حتی این امکان وجود دارد که هیچ گاه از زندان آزاد نشوم. خیلی شوکه شده بودم. اصلا  نمی توانستم حرفش را هضم کنم. به سلولم رفتم و احساس کردم که دارم می میرم. فکر کردم که دیگر هیچ وقت نمی توانم خانواده ام را ببینم و هرگز آزاد نمی شوم. خیلی خوشحالم که آن موقع وسیله ای در دسترسم نبود که به خودم آسیبی برسانم چون در آن لحظه واقعا در معرض خودکشی بودم.
برخورد زندانیان با شما چه گونه بود؟
  • اتفاقا یکی از بهترین خاطراتم مربوط می شود به زمانی که من را برای درمان به کلینیک اوین برده بودند. مدت ها بود که بیمار بودم و درخواست کرده بودم من را برای مداوا به کلینیک ببرند. بالاخره پس از مدت ها با درخواستم موافقت شد. در آن زمان هیچ گونه ارتباطی با دیگر زندانیان نداشتم و شین و جاش را هم برای ماه ها ندیده بودم. وقتی به درمانگاه رسیدم، واکنش دیگر زندانیان برایم بسیار شگفت انگیز بود؛ به من لبخند می زدند و برخی از آن ها سعی می کردند با من صحبت کنند. حتی یکی از زن های زندانی، یکی از مأموران زندان را به عقب راند و خودش را به من رساند و من را در آغوش کشید. برای من آن لحظه خیلی لحظه زیبایی بود چون که تا آن موقع نمی دانستم که آیا زندانیان دیگر ادعاهای نادرست حکومت را در مورد من باور کرده بودند یا نه.

خاطره نامزدی در زندان هم خوب بود حتما؟
  • راستش را بخواهی، می دانم خیلی از مردم فکر می کنند که نامزدی ما در آن شرایط خیلی رومانتیک و پراحساس بود - که البته بود - اما با این که این نامزدی خیلی به من احساس خوب و خوشایندی می داد، بلافاصله این احساس خوشایند با یک حس ترس و تردید نسبت به آینده و این که این ازدواج چه موقع رخ می دهد و آیا اصلا انجام می شود، جایگزین می شد. در واقع، می توانم این طور بگویم که انتظار و میل برای با هم بودن به همان اندازه جزیی از شکنجه ام بود که بخشی از بقا و زنده ماندنم. این که به شین خیلی نزدیک باشم، اما با وجود همه آن نگهبان هایی که اطرافمان بودند و چشم بندهایی که بر چشم داشتیم، نتوانم او را ببینم یا لمس کنم، واقعا برایم وحشتناک بود.
آیا هیچ گاه فکر کردید که به آن چه که بازجویتان می گوید، اعتراف کنید؟
  • من هیچ وقت فکر نکردم که به جاسوسی اعتراف کنم؛ برای این که در دوران بازداشتم هیچ گاه به من گفته نشد به جاسوسی متهم شده بودم. این اتهام اولین بار در روز آزادی من عنوان شد. اما در دوران بازداشتم گاهی اوقات فکر می کردم شاید فکر بدی نباشد که به اتهام عبور از مرز اعتراف کنم. چون فکر می کردم این اعتراف دروغین شاید بهانه ای بشود تا به من اجازه بدهند که بگویم اشتباه کردم. اما وقتی این ایده را با نامزد و دوستم مطرح کردم، آن ها به شدت مخالفت کردند و گفتند اصلا فکر خوبی نیست که به کاری که نکرده ایم، اعتراف کنیم؛ به ویژه که آن موقع اصلا نمی دانستیم مجازات عبور غیرقانونی از مرز چیست. البته مرز خط کشی نشده بود و در نتیجه شاید هم از مرز عبور کرده بودیم. این مساله ای است که شاید هیچ وقت جواب آن را نتوانیم بفهمیم. اما این واقعیت که مرز خط بندی نشده بود، به طور واضح نشان می دهد که حتی اگر عبوری هم از مرز رخ داده بود، عمدی و آگاهانه نبود. البته بعدها از طریق «مسعود شفیعی» که وکیل ما بود، متوجه شدم مجازات عبور غیرقانونی از مرز، جریمه نقدی است و حتی زندان هم نیست. بنابراین، اگر آن موقع می دانستم مجازات عبور غیرقانونی از مرز جریمه نقدی است، ممکن بود اعتراف کنم. اما آن زمان نمی دانستم که این اعتراف چه پیامدهایی می تواند برایم داشته باشد. برای همین با وجود همه فشار هایی که بر روی من بود، حاضر به اعتراف دروغین نشدم.

فکر می کنید که دولت جمهوری اسلامی ایران از شما به عنوان ابزار چانه زنی استفاده کرد؟
  • این تنها نظر من نیست. کاملا مشخص است که دولت جمهوری اسلامی ایران می خواست از ما به عنوان اهرم فشار برای مذاکرات هسته ای و هم چنین تبادل زندانی استفاده کند و از این طریق امتیازاتی بگیرد.

شاه شاول (نخستین پادشاه اسرائیل)



شاه شاول (نخستین پادشاه اسرائیل) با خداوند مشاوره می‌کرد، اما وقتی از او خسته شد به مشورت با یک جادوگر رفت. برخی از کسانی که لقب مسیحی را به خود داده‌اند وقتی از زندگی و احکام مسیح خسته می‌شوند، به مشاورت با آن جادوگر سالمند رفته، که همان دنیای فانی می‌باشد. و دنیا ایشان را همانند آنچه که آن جادوگر با شاول کرد استفاده می‌کند. او هم زندگی و کشور خود را از دست داد. -
 نقل قول لاکلان مکنزی

                                                                                                                                                            King Saul consulted God, but when he wearied, he consulted a witch. Some professors when they weary of religion, consult that old witch, the world. And the world will use them as the old witch used Saul. He lost his life and his Kingdom together." - Lachlan Mackenzie

۱۳۹۴ تیر ۳۰, سه‌شنبه

انسان ..... مرگ.....ابدیت ( در کلام خداوند کتاب مقدس) برای ایمانداران به عیسی مسیح

 خداوند در این خصوص چه تعالیمی را در اختیار ما قرار داده است:

Bildresultat för Helvetet och Paradiset

رومیــان 23 : 6 زیــرا مزدی که گنــاه می دهد موت اســت، اما خدا به رایگان به کســانی که با خداوند ما، مسیح عیسی متحد هستند، حیات جاودان می بخشد.
بــا توجه به این آیه مزد گناه مرگ اســت و نه شــکنجه ابدی در جهنم. اگر نپذیریم که عیســی مسیح به جای ما بر روی صلیب جــان داد و خــون مقدســش بــه خاطرگناهان ما ریخته شــد، بعنوان گناهکاران محکوم به مرگ هستیم زیرا بهای گناهانمان پرداخت نشده است و ناچاریم که خودمان این بها را بپردازیم.
در این خصوص می توان به حزقیال 18 نیز رجوع نمود.

۴ جان همه به من تعلّق دارد، پدر و پسر هر دو به من تعلّق دارند. تنها، کسی که گناه ورزد، خواهد مرد. 
۲۰ فقط همان کسی که گناه می کند می میرد. فرزند به خاطر گناه پدر جزا نمی بیند و نه پدر به خاطر گناه فرزند مجازات می شود. شخص نیکوکار به خاطر کارهای نیک خودش پاداش می گیرد و شخص بدکار به کیفر گناه خودش می رسد. 

یوحنا 5

۲۴آمین، آمین، به شما می‌گویم، هر‌که کلام مرا به گوش گیرد و به فرستندۀ من ایمان آورد، حیات جاویدان دارد و به داوری نمی‌آید، بلکه از مرگ به حیات منتقل شده است

یوحنا 10

۲۷گوسفندان من به صدای من گوش فرامی‌دهند؛ من آنها را می‌شناسم و آنها از پی من می‌آیند.۲۸من به آنها حیات جاویدان می‌بخشم، و به‌یقین هرگز هلاک نخواهند شد. کسی آنها را از دست من نخواهد ربود.

  با توجه با این آیات کاملا مشــخص شــده اســت که کســانی که ایمان نیــاورده و توبه نکــرده اند به خاطر گناهانشــان به مرگ محکوم می شــوند و چیزی در مورد آتش ابدی در این آیات به چشم نمی خورد، اما منظور از مرگ در این خصوص چیست؟

جامعه9؛5
 کســی که زنده اســت، می دانــد که یک وقت مــی میرد، اما مرده هــا هیچ چیز نمی دانند. مــرده ها پاداش نمی گیرند و حتی یاد آنها از خاطره ها فراموش می شود.
جامعه9؛6
دوســتی، دشــمنی و احساساتشان همگی با خودشــان از بین می روند و دیگــر در آنچه که در این جهان رخ می دهد، سهمی نخواهند داشت.
مزامیر 115؛17
 مردگان و کسانی که به دیار خاموشی می روند  خداوند را ستایش نمی کنند.
مزامیر 146؛4
 وقتــی بمیرند، به خاک بر مــی گردند و در  همان روز نقشه هایی که کشیده بودند از بین می رود.

 بــا توجه بــه این آیــات مرگ یعنی رهســپار شــدن بــه دنیای خاموشــی به طوریکه فــرد مرده هیــچ نمی دانــد و خداوند را ستایش نمی کند. فرد مرده به زمین یعنی قبر خود باز می گردد و روحش نمی تواند به آســمان صعود نماید. او از آرامش ابدی و بودن در حضور خداوند محروم می شــود و هیچ از ســهمی از حیات جاویدان که پاداش ایمانداران اســت نخواهد داشــت.و ایــن جهنمی اســت کــه خداوند برای افــرادی که بــه او ایمان نیاورده و توبه نکرده اند در نظر گرفته است.

 باشــد که ما از آن دســته افرادی باشــیم که شــادی ابدی را در حضور مبارکش تجربه نموده و خســتگی های زندگی دنیوی را در آغوش گرمش به درکنیم. آمــــین



۱۳۹۴ تیر ۲۶, جمعه

اسماعیل گرامی مقدم سخنگوی حزب اعتماد ملی در فرودگاه امام خمینی بازداشت شد

esmaeil gerami moghadam

خبرگزاری هرانا ـ اسماعیل گرامی مقدم، سخنگوی حزب اعتماد ملی پس از ورود به ایران در فرودگاه امام خمینی بازداشت شد.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از تارنمای شاخه جوانان حزب اعتماد ملی، آقای گرامی مقدم بامداد روز جمعه بازداشت شده است، وب سایت میزان نزدیک به نهضت آزادی نیز این خبر را تائید کرده است.
اسماعیل گرامی مقدم از نمایندگان پیشین مجلس ایران و سخنگوی حزب اعتماد ملی است که پس از حوادث سال ۸۸ از ایران خارج شد.
او از جمله مشاوران مهدی کروبی از نامزدهای معترض به نتایج انتخابات سال ۸۸ بود.

۱۳۹۴ تیر ۲۲, دوشنبه

katayoun sadeghnia 11 07 2015 Hamiane Zendaniane Masihi

عبرانیان 13؛3

۳آنان را که در زندانند به‌یاد داشته باشید، چنانکه گویی خود نیز با ایشان در بندید؛ همچنین به‌یاد کسانی باشید که آزار می‌بینند، چنانکه گویی خود نیز جسماً رنج می‌کشید.


فیلم تجمع حامیان زندانیان مسیحی، عقیدتی و سیاسی در ایران
در حمایت از زندانیان مسیحی، عقیدتی و سیاسی در حکومت اسلامی حاکم بر ایران
و به مناسبت سالگرد وقایع هیجدهم تیرماه 1378 و حمله به خوابگاه کوی دانشگاه و قیام خونین دانشجویان بر علیه حکومت اسلامی ایران 
همچنین در حمایت از آزادی شهرزاد ساکیانی نوکیش مسیحی که در بازداشتگاه مرشتا در خطر دیپورت می باشد.
شنبه 11 ژوئیه 2015 برابر با 20 تیر 1394 (11/07/2015) 
میدان سِرگِل استکهلم سوئد (Sergelstorget - Stockholm - Sverige)



۱۳۹۴ تیر ۲۱, یکشنبه

حامیان زندانیان مسیحی، عقیدتی و سیاسی 11 ژوئیه 2015

جمع حامیان زندانیان مسیحی، عقیدتی و سیاسی در ایران
در حمایت از زندانیان مسیحی، عقیدتی و سیاسی در حکومت اسلامی حاکم بر ایران
و به مناسبت سالگرد وقایع هیجدهم تیرماه 1378 و حمله به خوابگاه کوی دانشگاه و قیام خونین دانشجویان بر علیه حکومت اسلامی ایران 
همچنین در حمایت از آزادی شهرزاد ساکیانی نوکیش مسیحی که در بازداشتگاه مرشتا در خطر دیپورت می باشد.
شنبه 11 ژوئیه 2015 برابر با 20 تیر 1394 (11/07/2015) 
میدان سِرگِل استکهلم سوئد (Sergelstorget - Stockholm - Sverige)














۱۳۹۴ تیر ۲۰, شنبه

JOHN PIPER جان پایپر جلال خدا، هدف و مقصود تاریخ

در اینجا می‌خواهم به دو پرسش پاسخ دهم: هدف و مقصود خدا در تاریخ از ابتدای خلقت، تا نقطۀ اوج آن که همانا خلقت آسمان جدید و زمین جدید است چه بوده، و ما چگونه باید به این هدف و مقصود پاسخ دهیم؟

چرا این پرسش مطرح می‌شود؟

این پرسش برای من از اهمیت بسیاری برخوردار است، چرا که مفهوم فرزند خدا بودن برای من مهم است. از یک سو پسری آن‌چنان متکبر و ناسپاس بوده، که به آن هدفی که همۀ دغدغه و دلمشغولیِ پدرش می‌باشد، علاقه‌ای ندارد؛ و از سوی دیگر، پسری امین و وفادار، که مشتاق و آرزومند است تا به عمیق‌ترین هدف و مقصود پدرش پی برده، آن را درک نماید، تا بتواند همۀ افکار و تمایلات و اعمالش را در راستای آن هدف قرار دهد.
به بیانی دیگر، تا وقتی از عمیق‌ترین انگیزه و محرک کسی باخبر نباشید، نمی‌توانید واقعاً او را بشناسید. وقتی با عمیق‌ترین اشتیاق و خواستۀ خدا، و با هدف و مقصودی که انگیزۀ همۀ عملکردهای اوست، آشنا نباشیم، کاملاً بی‌معنی خواهد بود که بگوییم خدا را می‌شناسیم. و اگر او را نمی‌شناسیم، قادر نخواهیم بود او را بپرستیم، و از او پیروی نماییم. به عبارت دیگر، اگر قرار است فرزندان وفادار پدر آسمانی‌مان باشیم، و آن‌طور که باید او را بپرسیم و از او پیروی نماییم، باید به این پرسش پاسخ دهیم: هدف نهایی خدا در تاریخ چه می‌باشد؟

فرضی بنیادین

این پرسش بر فرضی مهم و بنیادین استوار است، فرضی که باید آن را به شکلی قابل درک توضیح داده، و بر مبنای کتاب‌مقدس برای آن دلیل و برهان آورم. وقتی این پرسش را مطرح می‌کنم، فرضم بر آن می‌باشد که این خداست که در نهایت بر کل رویدادهای جهان حاکمیت مطلق دارد؛ فرضم بر این می‌باشد که او خالق و هدایتگر نمایشنامۀ عظیمی است که آن را تاریخ می‌نامیم؛ فرضم بر این می‌باشد که او همه‌چیز را به گونه‌ای طراحی کرده و ترتیب داده که آن هدف نهایی‌اش را به انجام رساند. کِلاید کیلبی؛ استاد دانشکدۀ ویتون چنین می‌گفت:
من زندگی‌ام را بر این فرض بنا کرده‌ام که دستی هوشمند و خردمند بر این جهان حاکم است، نه اینکه این جهان مالکی داشته باشد که در مِلکِ خود حضور نداشته، و در مدیریت آن نقشی نداشته باشد. بلکه امروز، بله همین امروز با یک حرکت قلم، نقشی به بومِ نقاشیِ کائنات افزوده می‌شود، که در زمان مقرر، با وجد و شادی به آن درک خواهم رسید که آن نقش، نقشی بوده خلق شده به دست معماری که خود را آلفا و اُمگا می‌نامد.
این فرض، کاملاً در کتاب‌مقدس ریشه دارد. طبق کتاب اشعیا، خدا بودنِ خدا به این معناست که او از همان ابتدای آفرینش، هدف و مقصود مشخصی را در تاریخ در نظر داشته، و محال است که این هدف به انجام نرسد:
من قادر مطلق هستم، و دیگری نیست؛ خدا هستم، و نظیر من نی. آخر را از ابتدا، و آنچه را که واقع نشده، از قدیم بیان می‌کنم؛ و می‌گویم که ارادۀ من برقرار خواهد ماند، و تمامی مسرّتِ خویش را به‌جا خواهم آورد (اشعیا ۴۶:‏۹-‏۱۰).
ارمیا نیز در سوگنامه‌اش برای اورشلیم، بر این حقیقت تأمل می‌نماید که اختیار همۀ امتها در دست خداست. ارمیا چنین نتیجه‌گیری می‌کند که هیچ انسانی نمی‌تواند حکمی را صادر و اجرا کند، مگر اینکه خداوند آن را مقرر نموده باشد:
کیست که بگوید و واقع شود، اگر خداوند امر نفرموده باشد. آیا از فرمان حضرت اعلا، هم بدی و هم نیکویی صادر نمی‌شود؟ (مراثی ارمیا ۳:‏۳۷-‏۳۸؛ همچنین اشعیا ۴۵:‏۱-‏۷ را نیز مشاهده نمایید).
در عهد‌جدید متوجه می‌شویم که خدا در همۀ آنچه برای عیسی به وقوع پیوست، هدف و مقصودی داشته است. کلیسای اولیه، در اورشلیم گرد هم آمده، چنین دعا کردند:
زیرا که فی‌الواقع بر بندۀ قدوس خود عیسی که او را مسح کردی، هیرودیس و پنطیوس پیلاطس با امتها و قومهای اسراییل با هم جمع شدند، تا آنچه را که دست و رأی تو از قبل مقدّر فرموده بود، به‌جا آورند (اعمال رسولان ۴:‏۲۷-‏۲۸).
دشمنان خدا در آنچه خدا مقرر نموده، مانعی به وجود نمی‌آورند؛ آنها آن هدف را به انجام می‌رسانند.
به همین شکل، وقتی به انتهای عهد‌جدید، و انتهای تاریخ در مکاشفۀ یوحنا می‌رسیم، متوجه می‌شویم که خدا بر همۀ پادشاهانی که با ایشان می‌جنگد، اختیار و کنترل مطلق دارد. در فصل ۱۷، یوحنا از ده شاخ و وحش و فاحشه سخن می‌گوید. اینها ده پادشاه، دجال، و روم می‌باشند. در آیات ۱۶ و ۱۷ چنین می‌خوانیم:
و اما ده شاخ که دیدی، و وحش، اینها فاحشه را دشمن خواهند داشت، و او را بینوا و عریان خواهند نمود، و گوشتش را خواهند خورد، و او را به آتش خواهند سوزانید؛ زیرا خدا در دل ایشان نهاده است که ارادۀ او را به‌جا آرند، و یک رأی شده، سلطنت خود را به وحش بدهند، تا کلام خدا تمام شود.
امثال سلیمان ۲۱:‏۱ نیز می‌فرماید: «دل پادشاه، مثل نهرهای آب در دست خداوند است؛ آن را به هر سو که بخواهد، برمی‌گرداند».
با این حال، ما نباید با توجه به آیات نامبرده، این‌گونه نتیجه‌گیری کنیم که خدا فقط بر حاکمان و پادشاهان و فرماندهان ارتش، نظارت و حاکمیت دارد. خیر، او همان اندازه که خدای تک‌تک افراد است، خدای امتها نیز می‌باشد. وقتی یوسف به بردگی فروخته شد، و سپس به مقامی برجسته در مصر دست یافت، در انتها به برادرانش چنین گفت: «شما دربارۀ من بد اندیشیدید؛ لیکن خدا از آن قصد نیکی کرد، تا کاری کند که قوم کثیری را احیا نماید» (پیدایش ۵۰:‏۲۰). قصد و منظور شریرانۀ انسانها هرگز نمی‌تواند در آنچه خدا مقدّر نموده، مانعی ایجاد کند.
نویسندۀ امثال سلیمان نیز احتمالاً مشابه چنین رویدادها، و یا بسیاری رویدادهای دیگر را در زندگی‌اش تجربه نموده بود، که چنین نوشته است: «فکرهای بسیار در دل انسان است؛ اما آنچه ثابت ماند، مشورت خداوند است» (امثال سلیمان ۱۹:‏۲۱).
و در آیه‌ای دیگر می‌گوید: «قرعه در دامن انداخته می‌شود؛ لیکن تمامی حکمِ آن از خداوند است» (امثال سلیمان ۱۶:‏۳۳؛ همچنین ۱۶:‏۹؛ و ارمیا ۱۰:‏۲۳؛ افسسیان ۱:‏۱۱؛ متی ۱۰:‏۲۹ را نیز مشاهده نمایید).

جمع‌بندی: نخستین پرسشی که می‌خواهم بدان پاسخ دهم، این است: «هدف نهایی خدا در تاریخ چیست؟» اما پاسخ به این پرسش، نیازمند فرضی است که سعی کرده‌ام نشان دهم آن فرض در کتاب‌مقدس ریشه دارد. به این معنی که خدا در واقع هدف و منظوری در تاریخ دارد، و حکمت و قدرت مطلقش را به کار می‌گیرد، تا آن هدف و مقصود را به انجام رساند. حال شاید برایمان این پرسش مطرح شود که آن هدف چه می‌باشد؟

هدف نهایی خدا در تاریخ

در سراسر کتاب‌مقدس چنین تعلیم داده می‌شود که هدف نهایی کل عملکردهای خدا این است که جلال خود را آشکار سازد. من سعی می‌کنم این حقیقت را نشان داده، و با تمرکز و توجه به سلسله رویدادهای مهم در تاریخ نجات بشر، مفهوم آن را توضیح دهم.
پیش از اینکه به آیات مراجعه کنیم، لازم می‌دانم در خصوص اصطلاحی در کتاب‌مقدس، نکته‌ای را بیان کنم. در کتاب‌مقدس، عبارت «جلال خدا» به طور کلی به زیبایی کمالات بی‌شمار و گوناگون خدا اشاره می‌کند. این عبارت سعی بر آن دارد تا به یاری واژگان بیان کند که خدا در شکوه و ابهت و پاکی‌اش، به چه می‌ماند. جلال خدا به پُری و کمال نیکوییِ خدا اشاره دارد. این اصطلاح می‌تواند در برخی مواقع به صفات مختلف خدا، مانند قدرت و حکمت و رحمت و عدالتش اشاره داشته باشد، چرا که هر یک از این صفات، از نظر کمیت و کیفیت، پرابهت و پرشکوهند. اما جلال خدا را به طور کلی می‌توان چنین تعریف نمود: هماهنگیِ کامل کل صفات خدا در وجودی بی‌نهایت زیبا.
اصطلاح دیگری که آن هم تقریباً بیانگر جلال خداست، عبارت «نام خدا» می‌باشد. برای نمونه، وقتی کتاب‌مقدس به این اشاره می‌کند که به خاطر نام او کاری انجام می‌شود، کمابیش به این معناست که آن کار برای جلال او صورت می‌گیرد. «نام خدا» به این حقیقت اشاره دارد که خدا در همۀ کامل بودنش چه کسی است. جلال خدا نیز به همین مهم اشاره دارد. «جلال» صرفاً ذات خدا را مشخص‌تر بیان می‌کند؛ در حالی که «نام»، مشخص کنندۀ آن ذات نمی‌باشد. اما برای هدفی که ما در اینجا در نظر داریم، نکتۀ مهم این است که بدانیم هدف از انجام کاری برای جلال خدا، و هدف از انجام آن به خاطر نام او، هر دو یک هدف می‌باشند.
با توجه به همۀ نکاتی که به آنها اشاره شد، حال می‌توانیم به آیاتی از کتاب‌مقدس مراجعه کنیم که عالی‌ترین هدف خدا را در تاریخ نجات بشر، مکشوف نموده‌اند. در اشعیا فصل ۴۳، خدا محبت عظیم خود را نسبت به قوم برگزیده‌اش ابراز می‌دارد. او در آیات ۶ و ۷ می‌فرماید:
به شمال خواهم گفت که بده، و به جنوب که ممانعت مکن. پسران مرا از جای دور، و دخترانم را از کرانهای زمین بیاور؛ یعنی هر که را که به اسم من نامیده شود؛ و او را به جهت جلال خویش آفریده، و او را مصوّر نموده، و ساخته باشم.
بر طبق این آیات، هدف خدا از آفرینش، جلال خویش است. با این حال، ما نباید با توجه به این آیات، چنین تعبیر کنیم که پیش از آفرینش جهان، جلال خدا کامل نبوده، و یا گویا مقام خدا کمتر از خدا بوده است. پولس در اعمال رسولان ۱۷:‏۲۵ می‌گوید: خدا «از دست مردم خدمت کرده نمی‌شود، که گویا محتاج چیزی باشد؛ بلکه خود به همگان حیات و نَفَس و جمیع چیزها می‌بخشد».
وقتی خدا انسان را آفرید، در پی این نبود که جلالی را به دست آورد که پیش از آفرینش، از آن برخوردار نبوده است. در اصل، قصد و انگیزۀ او این بود که خود را آشکار و مکشوف نماید. همان‌طور که چشمه‌ای که سیراب است، می‌خواهد سرازیر شود و جریان یابد، قصد خدا نیز این است که جلالش را گسترش دهد. بنابراین، هدف خدا از آفرینش انسان این بود که جلالش را به انسان، و از طریق انسان آشکار سازد.
خدا پس از آفرینش انسان، یک قوم؛ یعنی قوم اسراییل را برگزید، تا از طریق ایشان، نجات خود را که تدبیر خاصِ او بود، برای جلال خویش به انجام رساند. خدا در اشعیا ۴۹:‏۳ می‌فرماید: «ای اسراییل، تو بندۀ من هستی، که از تو خویشتن را تمجید نموده‌ام».
و عهد‌عتیق این حقیقت را بازگو می‌کند که چگونه خدا بارها و بارها برای جلال خویش، و به خاطر نام خویش، در میان قوم اسراییل عمل نمود. برای نمونه، حزقیال به ما می‌گوید که خدا در نجات قوم اسراییل از اسارت مصریان، چه هدفی داشت؟ بر طبق حزقیال ۲۰:‏۸-‏۹، پاسخ خدا به بت‌پرستی قوم اسراییل در مصر چنین بود:
آن‌گاه گفتم که خشم خود را بر ایشان خواهم ریخت، و غضب خویش را در میان زمین مصر، بر ایشان به اتمام خواهم رسانید. لیکن محض خاطر اسم خود عمل نمودم، تا آن در نظر امتها بی‌حرمت نشود.
پس هدف خدا از رهایی قوم اسراییل از مصر، جلال دادن نامش بود. در خروج ۱۴:‏۴ نیز همین را می‌فرماید: «دل فرعون را سخت گردانم، تا ایشان را تعاقب کند، و در فرعون و تمامی لشکرش جلال خود را جلوه دهم، تا مصریان بدانند که من یهوه هستم».
در پرتوی رحمت خدا بر قوم اسراییل در بیابان، آن هنگام که احکام خدا را زیر پا گذاشته، و سبّت‌های او را بی‌حرمت نمودند نیز همین حقیقت را مشاهده می‌کنیم:
لیکن خاندان اسراییل در بیابان از من عاصی شده، در فرایض من سلوک ننمودند، و احکام مرا که هر که به آنها عمل نماید، از آنها زنده ماند، خوار شمردند، و سبّت‌هایم را بسیار بی‌حرمت نمودند.
آن‌گاه گفتم که خشم خود را بر ایشان ریخته، ایشان را در بیابان هلاک خواهم ساخت. لیکن محض خاطر اسم خود عمل نمودم، تا آن به نظر امتهایی که ایشان را به حضور آنها بیرون آوردم، بی‌حرمت نشود.
زیرا که احکام مرا خوار شمردند، و به فرایضم سلوک ننمودند، و سبّت‌های مرا بی‌حرمت ساختند؛ چون که دل ایشان به بتهای خود مایل می‌بود . . . لیکن دست خود را برگردانیده، محض خاطر اسم خود عمل نمودم، تا آن به نظر امتهایی که ایشان را به حضور آنها بیرون آوردم، بی‌حرمت نشود (حزقیال ۲۰:‏۱۳-‏۱۴، ۱۶، ۲۲).
 فتح سرزمین کنعان، و کامیابی قوم اسراییل نیز بنا بر آنچه خدا مقرر نموده بود، به انجام رسید. او به خاطر نام خود چنین عمل کرد. داوود در دوم سموییل ۷:‏۲۳ این‌گونه دعا می‌کند:
مثل قوم تو اسراییل، کدام‌یک امت بر روی زمین است که خدا بیاید تا ایشان را فدیه داده، برای خویش قوم بسازد، و اسمی برای خود پیدا نماید، و چیزهای عظیم و مهیب برای شما، و برای زمین خود به‌جا آورد، به حضور قوم خویش که برای خود از امتها و خدایان ایشان فدیه دادی.
از آیاتی مشابه گذر کرده، و بی‌درنگ به انتهای تاریخ عهد‌عتیق رفته، و به قوم اسراییل می‌رسیم که به سرزمین بابِل تبعید شده‌اند. در اینجا چنین به نظر می‌رسد که گویا خدا دیگر با قوم برگزیده‌اش کاری ندارد. اما اگر چنین است، پس نامش، و جلالش چه می‌شود؟ خدا باز هم اراده می‌کند تا پر از رحمت باشد و از غضبش بازایستد. اشعیا ۴۸:‏۹-‏۱۱، دلیل این کار خدا را با ما در میان می‌گذارد:
به خاطر اسم خود، غضب خویش را به تأخیر خواهم انداخت، و به خاطر جلال خویش، بر تو شفقّت خواهم کرد، تا تو را منقطع نسازم. اینک تو را قال گذاشتم، اما نه مثل نقره، و تو را در کورۀ مصیبت آزمودم. به خاطر ذات خود، به خاطر ذات خود این را می‌کنم، زیرا که اسم من چرا باید بی‌حرمت شود؛ و جلال خویش را به دیگری نخواهم داد.
و مبادا چنین پنداریم که این موضوعی بوده که فقط اشعیا می‌خواسته بر آن بیش از حد تأکید نماید. حزقیال نیز به همین تصمیم الهی اشاره می‌کند:
بنابراین، به خاندان اسراییل بگو خداوند یهوه چنین می‌فرماید: ای خاندان اسراییل، من این را نه به خاطر شما، بلکه به خاطر اسم قدوس خود، که آن را در میان امتهایی که به آنها رفته، بی‌حرمت نموده‌اید، به عمل می‌آورم؛ و اسم عظیم خود را تقدیس خواهم نمود . . . خداوند یهوه می‌گوید: بدانید که من این را به خاطر شما نکرده‌ام. پس ای خاندان اسراییل، به سبب راههای خود، خجل و رسوا شوید (حزقیال ۳۶:‏۲۲، ۲۳، ۳۲).
 نکته‌ای که با توجه به این آیات مشهود است، این می‌باشد که هدف خدا در تاریخ، از خلقت قوم اسراییل تا بازگشت ایشان از تبعید این بوده که جلال عظیم خویش را آشکار سازد، و حرمتی را حفظ نماید که سزاوار نامش است. حال، به آن کار نجاتبخشی بازگردیم که خدا از طریق مسیح به انجام رساند، و این پرسش را مطرح نماییم که هدف خدا از آن چه بوده است. پولس به رسایی و شیوایی، این نکته را برای ما عنوان نموده، و ما می‌توانیم در رسالۀ افسسیان ۱:‏۵-‏۶، به این بانگِ رسا گوش فرا دهیم:
خدا ما را از قبل تعیین نمود، تا او را پسرخوانده شویم به وساطت عیسی مسیح، بر حسب خشنودی ارادۀ خود؛ برای ستایش جلال فیض خود، که ما را به آن مستفیض گردانید در آن حبیب.
خدا به چه منظور، ما را برگزید و به وساطت مسیح نجاتمان بخشید؟ به این منظور که جلال فیضش به روشنی آشکار گشته، و ستوده شود.
هدف عظیم خدا از اینکه پسرش را فرستاد تا ما را نجات دهد، این بود که فیضش جلال یابد. عیسی بر این امر واقف بود، و این مهم را هدف پرشور و حرارت خدمت زمینی‌اش قرار داد؛ و آن هنگام که زمان مرگش فرا رسید، فرمود:
الان جان من مضطرب است، و چه بگویم؟ ای پدر، مرا از این ساعت رستگار کن؟ لکن به جهت همین امر تا این ساعت رسیده‌ام. ای پدر، اسم خود را جلال بده! ناگاه صدایی از آسمان در رسید که جلال دادم، و باز جلال خواهم داد (یوحنا ۱۲:‏۲۷-‏۲۸؛ همچنین آیۀ ۱۳:‏۳۱ به بعد را نیز مشاهده نمایید).
و در دعای پایانی‌اش در یوحنا فصل ۱۷، عیسی چنین فرمود: «من بر روی زمین، تو را جلال دادم؛ و کاری را که به من سپردی تا بکنم، به کمال رسانیدم.» هدفی که عیسی به خاطرش به این دنیا آمد، و کاری که باید به انجام می‌رساند، همانا جلال دادن پدرش بود.
حال، به آخرین نکته در رابطه با نقطۀ اوج تاریخ در کتاب مکاشفه توجه نماییم. یوحنا در فصل ۲۱، اورشلیم جدید را به تصویر می‌کشد؛ تصویری که کاملاً نمادین است، و احتمالاً به کلیسای جلال یافته اشاره دارد (۲۱:‏۲). آیۀ ۲۳، اورشلیم جدید را چنین توصیف می‌نماید: «و شهر احتیاج ندارد که آفتاب یا ماه، آن را روشنایی دهد، زیرا که جلال خدا آن را منوّر می‌سازد، و چراغش برّه است».
پولس پیش از این گفته بود که امید عظیم ایمانداران، همانا جلال خدا می‌باشد (رومیان ۵:‏۲؛ ۸:‏۱۸؛ دوم قرنتیان ۴:‏۱۷). حال، در اینجا شاهد هستیم که این جلال، با نمادی زیبا به تصویر کشیده شده است: خدا و مسیح آن نوری هستند که ابدیتمان را در آن سپری خواهیم نمود. این نمایان شدن جلال خدا به برگزیدگان، هدف عظیم خدا در تاریخ است، و دعای عیسی، تأییدی بر آن می‌باشد:
ای پدر، می‌خواهم آنانی که به من داده‌ای، با من باشند در جایی که من می‌باشم؛ تا جلال مرا که به من داده‌ای ببینند. زیرا که مرا پیش از بنای جهان محبت نمودی.
 
امید عظیم، و تقدیر ما مسیحیان این است که جلال مسیح را که تصویر خداست (دوم قرنتیان ۴:۴)، بنگریم (اول یوحنا ۳:‏۲)؛ و با محبت داشتن به خدا و ستایش او، آن جلال را به خدا بازتابانیم، و در آن جلال سهیم باشیم.
بنابراین، هدف نهایی خدا در تاریخ، و هدف نهایی خدا در هر آنچه از ابتدا تا انتها انجام می‌دهد، این است که جلالش را نمایان سازد، و آن‌گونه عمل کند که نام عظیمش حرمت نهاده، ستوده شود.

پاسخ انسان به هدف خدا در تاریخ

با توجه به آنچه تا به حال در مورد هدف پدر فرا گرفته‌ایم، پاسخ ما فرزندان امین و وفادار چه باید باشد؟ یکی از پرسشهای «مجموعۀ مختصر پرسش و پاسخ وِست مینستر» این است: «هدف نهایی انسان چیست؟» یعنی در پرتوی هدف خدا، هدف ما چه باید باشد؟ آن مجموعه، به این پرسش چنین پاسخ می‌دهد: «هدف نهایی انسان این است که خدا را جلال دهد؛ و تا ابد از او لذت برد.» از این بهتر نمی‌توان این جمله را عنوان نمود، زیرا کتاب‌مقدس نیز چنین تعلیم می‌دهد. حال آنکه بر همگان واضح و مشهود نمی‌باشد که جلال دادن خدا به چه معناست، و به چه صورت، کسی این مهم را به‌جا می‌آورد.
در رابطه با معنای جلال دادن خدا، یکی از عمده‌ترین سوءتفاهمات این است که چنین پنداریم که اگر به طریقی خاص به خدا پاسخ دهیم، او بیشتر جلال می‌یابد، و اگر به طریقی دیگر پاسخ دهیم، او کمتر جلال می‌یابد. حال آنکه خدا برای آشکار نمودن جلالش، به انسان وابسته نیست. این بدان معنا نمی‌باشد که انسانها نمی‌توانند خدا را بی‌حرمت کنند و به او کفر گویند (رومیان ۲:‏۲۳ به بعد). بلکه منظور این است که وقتی بی‌ایمانان، حرمت خدا را نگاه نمی‌دارند، و نام او را خدشه‌دار می‌کنند، در حال حاضر این بی‌حرمتی، به چشم می‌آید؛ اما دیری نخواهد پایید که اثری از آن باقی نخواهد ماند. هر که خدا را بی‌حرمت ساخته، به او کفر گفته، از تصدیق نمودن جلال او، و ستایش آن جلال عار داشته، و آن را در حال حاضر آشکار ننموده، تاوانش را خواهد داد. داوری خدا، همۀ جلال او را که در این عصر حاضر نادیده گرفته شده، بازخواهد گرداند.
یک مثال: فرمانده‌ای با حکمت و با قدرت، که هدف نهایی‌اش این است که به افتخار پیروزی دست یابد، بدون سر و صدا اجازه می‌دهد تا نیروهایش عقب‌نشینی کنند. در طی این به ظاهر شکست، دشمنانش او را پیروزمندانه نگریسته و می‌گویند: «پس آن ارتش نابغه و پرشکوه که این‌همه درباره‌اش شنیدیم، کجاست؟» سپس آن فرمانده به ناگه مانند دزدی در شب، دشمنانش را از هر سو محاصره کرده، آنها را پایمال و نابود می‌سازد؛ و کل جهان، از حکمت و صبر او حیران می‌مانند. او در نهایت بیشتر جلال خواهد یافت، زیرا اجازه می‌دهد شکست ظاهری و موقت صورت گیرد. در مورد خدا نیز چنین است. در نهایت هیچ‌کس نمی‌تواند از جلال دادن خدا سر باز زند؛ حتی هر نااطاعتی نیز سرانجام به جلال دادن خدا خواهد انجامید (رومیان ۳:‏۵-‏۷).
پس اگر در نهایت ما نمی‌توانیم از جلال خدا بکاهیم، یا به آن بیفزاییم، منظور کتاب‌مقدس چیست که به تأکید از ما می‌خواهد خدا را جلال دهیم؟ (اول قرنتیان ۱۰:‏۳۱). ابتدا به رسالۀ رومیان ۱:‏۲۰-‏۲۳ مراجعه نماییم:
زیرا که چیزهای نادیدۀ او؛ یعنی قوت سرمدی و الوهیتش، از حین آفرینش عالم، به وسیلۀ کارهای او فهمیده و دیده می‌شود، تا ایشان را عذری نباشد. زیرا هرچند خدا را شناختند، ولی او را چون خدا تمجید و شکر نکردند؛ بلکه در خیالات خود باطل گردیده، دل بی‌فهم ایشان تاریک گشت. ادعای حکمت می‌کردند، و احمق گردیدند؛ و جلال خدای غیر فانی را به شبیه صورت انسانِ فانی، و طیور و بهایم و حشرات تبدیل نمودند.
بر طبق این آیات، گناه اصلی انسان آن است که از جلال دادن خدا قاصر بوده است. پس در مقابل می‌توان چنین برداشت نمود که بالاترین تکلیف انسان این خواهد بود که خدا را جلال داده، حرمت نهد.
در خصوص مفهوم جلال دادن خدا، در این آیات به دو سرنخ می‌رسیم. یک سرنخ همانا اشاره به شکر نمودن خدا در آیۀ ۲۱ است. پولس این مفهوم را از مزمور ۵۰:‏۲۳ وام گرفته، که می‌فرماید: «هر که قربانی تشکر را گذراند، مرا تمجید می‌کند.» به بیان دیگر، شکر نمودن خدا و جلال دادن خدا، دو مقولۀ جدا از هم نیستند: شکر نمودن خدا، طریقی اساسی و زیربنایی برای جلال دادن خداست. وقتی دل شما به شکلی شایسته، سرشار از تشکر و قدردانی از خداست، در واقع به پُری و کاملیت پرجلال او شهادت داده، و این حقیقت را تصدیق می‌نمایید که خدا عطا کنندۀ همۀ نیکوییهاست.
دومین سرنخِ در رابطه با مفهوم جلال دادن خدا، واژۀ «تبدیل نمودند» در آیۀ ۲۳ می‌باشد: «انسانها احمق گردیدند، و جلال خدای غیر فانی را با مخلوقات تعویض نمودند.» یعنی انسانها جلال خدا را به قدری حقیر شمردند که مخلوق را به خالق ترجیح دادند. اگر «احمق» چنین می‌کند، پس «حکیم» خلاف این را به‌جا خواهد آورد. انسان حکیم، جلال خدا را بالاتر از هر چیز دیگر به حساب می‌آورد. این بدان معناست که اساسی‌ترین راه جلال دادن خدا این است که جلال خدا را بیش از هر چیز دیگری دوست بدارید. این دوست داشتن بدین معناست که آن‌قدر در جلال او شاد و مسرور باشید که چیز دیگری برایتان گیرا و جذاب نباشد.
پس با توجه به رومیان ۱:‏۲۰-‏۲۳، مشاهده می‌کنیم که جلال دادن خدا در اصل به این بستگی دارد که در دل و فکرمان چگونه به جلال خدا پاسخ دهیم. ما با دوست داشتن جلال خدا، مسرور بودن در جلال خدا، و قدردانِ جلال خدا بودن، خدا را جلال می‌دهیم. بنابراین، همان‌طور که مزمورنویس می‌گوید، ما با قانع بودن در خدا، او را جلال می‌دهیم:
کیست برای من در آسمان؟ و غیر از تو هیچ‌چیز را در زمین نمی‌خواهم. اگرچه جسد و دل من زائل گردد، لیکن صخرۀ دلم، و حصّۀ من خداست تا ابدالاباد (مزمور ۷۳:‏۲۵-‏۲۶).
چنین حالت دل و فکری خدا را جلال می‌دهد، زیرا چنین نگرشی در آینۀ حمد و ستایش، زیباییِ سیراب کنندۀ خدا را به خدا بازتاب می‌دهد. پس از آنکه این شالوده و زیربنا بنیان نهاده شد؛ یعنی زیربنای دلی شکرگزار، که سرشار از وجد و شادی در جلال خداست، حال عهد‌جدید به ما می‌آموزد که با کردارمان نیز خدا را جلال می‌دهیم. اما چگونه؟
آن دلی که جلال خدا را دوست می‌دارد، اعمالی را به‌جا خواهد آورد که به جلال خدا شهادت خواهند داد؛ درست همان‌گونه که فرض بر این است که درخت خوب، میوۀ خوب به بار آورد. تا آنجایی که این حقیقت برای من روشن شده، آن را این‌گونه می‌بینم: وقتی خدا نصیب و قسمت ما باشد، وقتی دل ما در جلال فیض خدا شاد و مسرور، و از آن سیراب باشد (افسسیان ۱:‏۶)، آن چیزی که سد راهِ محبت نمودن به دیگران است، از سر راهمان کنار می‌رود؛ و به عبارتی، خواستار خیریت دیگران می‌گردیم. بنابراین، اگر جلال خدا دلتان را سیراب نموده باشد، به شخصی تبدیل می‌شوید که بتوانید با از خودگذشتگی، دیگران را دوست بدارید. به بیانی دیگر، محبت، مشهودترین نشان ظاهریِ جلال دادن خداست، که می‌توانیم آن را در عمل نشان دهیم.
اکنون با بررسی چند آیه از عهد‌جدید، می‌توانیم این حقیقت را تصدیق نماییم. چه بسا آشناترین آیه در رابطه با وظیفۀ ما در جلال دادن خدا، اول قرنتیان ۱۰:‏۳۱-‏۳۳ می‌باشد:
پس خواه بخورید، خواه بنوشید، خواه هرچه کنید، همه را برای جلال خدا بکنید. یهودیان و یونانیان و کلیسای خدا را لغزش مدهید. چنان که من نیز در هر کاری، همه را خوش می‌سازم، و نفع خود را طالب نیستم؛ بلکه نفع بسیاری را، تا نجات یابند.
چطور می‌شود با خوردن، خدا را جلال داد؟ اگر این آیه را در چارچوب متن، و با توجه به آیات دیگرِ آن فصل بررسی کنیم، منظور پولس را به خوبی متوجه می‌شویم. در اصل، این آیه صرفاً بدین معناست: اگر آنچه می‌خورید، به ایمان دیگران صدمه می‌زند، یا وجدانشان را پریشان می‌سازد، یا سنگ لغزشی بر سر راهشان قرار می‌دهد، از خوردنش خودداری کنید. در پی نفع دیگران باشید، حتی اگر به این بها باشد که خودتان را انکار کنید. همان‌طور که پولس در آیۀ ۲۴ می‌گوید: «هر کس نفع خود را نجوید؛ بلکه نفع دیگری را».
این همان چیزی است که پولس در رومیان ۱۳:‏۱۰ «محبت» می‌نامد. پس جلال دادن خدا در خوردن و نوشیدن، به این معناست که در محبت، بخورید و بنوشید. این‌گونه خوردن و نوشیدن به این دلیل خدا را جلال می‌دهد که برای دیگران آشکار می‌کند خدای شما به قدری پرجلال است که می‌تواند خواستۀ دل شما را تا آن اندازه سیراب کند که دیگر خودخواه نباشید.
رسالۀ فیلیپیان ۱:‏۹-‏۱۱ نیز آیات دیگری هستند که نشان می‌دهند محبت، یکی از طریقهای جلال دادن خداست:
و برای این دعا می‌کنم تا محبت شما در معرفت و کمال فهم، بسیار افزون‌تر شود؛ تا چیزهای بهتر را برگزینید، و در روز مسیح، بی‌غش و بی‌لغزش باشید؛ و پر شوید از میوۀ عدالت، که به وسیلۀ عیسی مسیح برای تمجید و حمد خداست.
 آنچه در اینجا خدا را جلال می‌دهد، این است که مسیحیان از میوۀ عدالت لبریز شوند. این مهم زمانی عملی خواهد شد که محبت، با شناخت و بینش افزایش یابد. بنابراین، محبتی که با بینش واقعی همراه باشد، وسیله‌ای است برای جلال دادن خدا.
وقتی عیسی در انجیل یوحنا فصل ۱۵، خود را تاک، و شاگردانش را شاخه‌های تاک نامید، به همین حقیقت اشاره می‌نمود. پولس نیز می‌گوید که میوۀ عدالت، «به وسیلۀ عیسی مسیح» به ثمر می‌رسد. از این‌رو، عیسی فرمود: «آن که در من می‌ماند و من در او، میوۀ بسیار می‌آورد» (یوحنا ۱۵:‏۵).
و همان‌طور که پولس عنوان می‌کند که وقتی ما از میوۀ عدالت لبریز هستیم، خدا جلال می‌یابد، عیسی نیز در آیۀ ۸ می‌فرماید: «جلال پدر من آشکار می‌شود، به اینکه میوۀ بسیار بیاورید.» سپس در آیۀ ۱۲، عیسی این نکته را روشن می‌سازد که چه میوه‌ای خدا را جلال می‌دهد: «این است حکم من، که یکدیگر را محبت نمایید؛ همچنان که شما را محبت نمودم».
و سرانجام، کلامی دیگر از عیسی در خصوص محبت و جلال دادن خدا: او در انجیل متی ۵:‏۱۶ می‌فرماید: «بگذارید نور شما بر مردم بتابد، تا اعمال نیکوی شما را دیده، پدر شما را که در آسمان است، تمجید نمایند» (رسالۀ اول پطرس ۲:‏۱۲ را نیز مشاهده نمایید.) آن اعمال نیکو که جلال خدا را به دیگران آشکار می‌نمایند، چه اعمالی هستند؟ عیسی در ادامۀ موعظۀ سر کوه، آن اعمال را شرح داده است. من فکر می‌کنم نقطۀ اوجِ آن اعمال نیکو، متی ۵:‏۴۴ باشد: «اما من به شما می‌گویم که دشمنان خود را محبت نمایید، و برای لعن کنندگانِ خود برکت بطلبید.» این حقیقت که بگذارید نور شما بر مردم بتابد، بی‌گمان به این معناست که دوستان و دشمنان خود را محبت نمایید. شما فقط به این دلیل قادر خواهید بود چنین محبت کنید که دلتان در نور انجیل جلال مسیح، که تصویر خداست، در امان بوده، و با آن نور سیراب گشته است (دوم قرنتیان ۴:‏۴).

چکیدۀ مطلب

هدف نهایی خدا در تاریخ از ابتدا تا انتها، آشکار نمودن جلال عظیم خویش است. بنابراین، وظیفۀ ما این است که افکار، تمایلات، و کردارمان را در راستای این هدف قرار دهیم. هدف ما نیز باید آشکار نمودن جلال خدا باشد. پیوستن به خدا در این هدف، جلال دادن خدا نامیده می‌شود. یکی از طریقهای جلال دادن خدا این است که در جلال او بیش از هر چیز دیگری شاد و مسرور بوده، و به خاطر آن جلال، قدردان و شکرگزار باشیم. آن‌گاه نتیجۀ طبیعی آن شادی در خدا چنین خواهد بود که از خودخواهی آزاد گشته، و خواستار خیریت دیگران می‌شویم. از این‌رو، محبت به بالاترین ابزاری تبدیل خواهد شد که به وسیلۀ آن، به خدا می‌پیوندیم تا جلال او را آشکارا نمایان ساخته، و هدف خدا را در تاریخ، به  انجام رسانیم.