Translate

۱۳۹۵ تیر ۳۰, چهارشنبه

اسحاق در کتاب مقدس ( عهد عتیق )

پيدايش باب٢۴-٢٨

 در اين قسمت از کلام داستان زندگی اسحاق مانند قصه ای شيرين است.
او پسر جوانی است که در خانواده ثروتمندی زندگی میکند و وعده و برکت خدا مكمل کننده ثروت اوست؛ و اکنون اين فرزند وعده، به دنبال همسر است

اسحاق در کنعان زندگی میکند
با اين وجود ابراهيم نمی خواهد پسرش از کنعانيان زن بگيرد
 زيرا طبق پيدايش ٢٩:٢٢-٢٧
 زير لعنت خدا قرار داشتند.
 ابراهيم مطمئن است که همسر اسحاق را خداوند انتخاب کرده است و اين زن بايد به عبارتی جايگزين سارا باشد؛
 زنی لايق و شايسته زيرا فرزندان او صاحب برکت و وعد ه خداوند خواهند بود.
با اين اطمينان، او خدمتكارش را تشويق میکند که به اين مأموريت برود
 پيدايش ٢۴:٢-٨
و اشاره میکند که فرشت ه خداوند پيش روی او خواهد رفت و زن انتخاب شده را به او نشان خواهد داد.
 ايلعازر، خادم ابراهيم، راهی مأموريت میشود و پس از طی مسافتی طولانی به شهر ناحور میرسد،
جايی که برادر ابراهيم زندگی میکرد.
 اين خدمتكار باوفا دو عمل مهم انجام میدهد:
١ -دعا میکند و علامتی میگذارد.
٢ -به طور عملی اقدام میکند يعنی به سرچشمه ای میرود که زنان و دختران برای کشيدن آب به آنجا میرفتند.



در اينجا دو نكته مهم می آموزيم: سهم خدا و سهم انسان.
ايلعازر از هدايت خداوند اطمينان داشت و برای درک اراد خدا، دعا میکند، علامت میگذارد و وارد عمل میشود.
او میداند که دختران و زنان مشرق زمين خجالتی هستند و با غريبه ها صحبت نمیکنند.
پس شرط او اين است که دختری که شجاعانه به سؤال او جواب بدهد، انتخاب شد خداوند است.
از آنجا که آن زن در عمل ادامه دهند ه وعده خدا میباشد،
پس بايد روحاً و جسماً قوی باشد.
به اين ترتيب خدمتكار ابراهيم در سكوت دعا میکند.
هيچكس به جز خداوند دعای او را نشنيد و مطمئناً اين دعا ادامه داشت تا وقتی که در مقابلش دختر جوانی را ديد که سبوی آب بر دوش دارد و نزديك میشود.
خادم با اطمينان جلوی دختر میرود و آب می طلبد و دختر آن جوابی را میدهد که خدمتكار ابراهيم منتظرش بود: «ای آقای من بنوش و برای شترانت نيز بكش».
چرا اين دختر بر خلاف ديگر دختران مشرق زمين عمل کرد؟
 نه تنها با يك غريبه سخن گفت بلكه در عمل هم کمك کرد.
اين آن سهم خدا است که عمل میکند.
خداوند زنی را انتخاب کرده بود که صاحب برکت باشد و نسل او برکت يافته باشند.
او خودش نمیدانست که انتخاب شد خداوند است، چنانچه کلام خداوند میفرمايد: «خوشا به حال کسی که او را برگزيده و مقرب خود ساخته» (مزمور ۶۵:۴ ).
شايد به همين دليل او برخلاف سنت مشرق زمين عمل کرد و با غريبه سخن گفت.
اکنون ايلعازر مطمئن است که دعايش جواب داده شده است و دختری که روبروی او قرار دارد همسر اسحاق است؛
 اين دختر برادرزاده ابراهيم و دختر بتوئيل بود و نامش رفقه (ربكا) به معنای "بند" میباشد.
ايلعازر به منزل لابان دعوت شد و تمامی داستان را برای اهالی خانه بازگو کرد و آنها متوجه شدند که رفقه همانا انتخاب شد ه خداوند برای ازدواج با اسحاق است.
در اول يوحنا ۵:١۴-١۵ چنين میخوانيم: «اين است اطمينانی که در حضور او داريم که هرگاه چيزی بر طبق اراده وی درخواست کنيم، ما را میشنود.
و اگر میدانيم که هرآنچه از او درخواست کنيم ما را میشنود، پس اطمينان داريم که آنچه از او خواسته ايم، دريافت کرده ايم.» ابراهيم و ايلعازر با چنين اطمينانی دعا کردند و حالا جواب دعای آنها حاضر بود،
رفقه به عنوان همسر منتخب اسحاق راهی غربت میشود.



رفقه خصوصيات خاصی داشت، ديد خوب، ايمان به خدا؛ او از طريق ترک ديار و خويشانش ثابت کرد که وعده های خدا را از صميم قلب پذيرفته و تسليم اراد خداوند شده است.
 از طرفی اسحاق هم برای همسر آينده اش در دعا بود چون او بايد جانشين مادرش سارا میشد.
از نظر ايمان، اطاعت، زيبايی و هوش و استعداد نبايد کمتر از سارا می بود.
در پيدايش ٢۴:۶۵ میخوانيم
که رفقه به محل سكونت اسحاق میرسد و سپس اسحاق او را به خيم ه مادرش می برد و به اين ترتيب رفقه جانشين سارا میشود. مدتی میگذرد رفقه حامله نمیشود،
 اسحاق برای همسرش دعا میکند و خداوند دعای او را مستجاب میکند و رفقه احساس میکند دو طفل در رحم اوست که با هم در جدال هستند

 پس به حضور خدا میرود و دعا میکند (پيدايش ٢۵:٢٣ .)
او سؤال میکند و خداوند پاسخ میدهد:
«دو امت در بطن تو هستند و دو قوم از رحم تو جدا شدند و قومی بر قومی تسلط خواهد يافت و بزرگ کوچك را بندگی خواهد نمود.»
 دو فرزند دو قلو متولد میشوند، اولی پُرمو (عيسو) است و دومی پاشن ه پا را میگيرد (يعقوب).
اين دو فرزند از نظر شخصيتی درست نقط ه مقابل هم هستند.


عيسو
 خشن، تندخو، دارای علائق زمينی، شكارچی، مرد صحرا، بدون فكر و تابع احساسات آنی، در ضمن محبوب پدر است.

يعقوب
برعكس عيسو است. بدون مو، آرام، علاقه مند به خانه و بعدها میبينيم پُر کار، برنامه ريز، مدير خوب، حسابگر، ثابت قدم و برای رسيدن به اهداف خود حاضر است رنج ببرد.
معنی اسم او میتوانست منفی باشد يعنی "پشت پا" زدن به ديگران، چنانچه عيسو ٢٧:٣۶
 میگويد: «نام او را يعقوب به خوبی نهادند زيرا که دو مرتبه مرا از پا درآورد.»
پس او تمايل به دست آوردن و چنگ زدن به مزايای ديگران را داشت.
او محبوب مادرش بود.




 اما کداميك از اين دو برادر نزد خدا مقبول بودند؟

عيسو مسئل ه نخست زادگی را خوار شمرد و خيلی ارزان با يك کاسه آش آن را معاوضه کرد.
شايد عيسو ارزش واقعی نخست زادگی را نمیدانست.



اهميت تصاحب اين برکت زمانی بهتر فهميده میشود که آن را با قوانين آن دوره مقايسه کنيم که مطابق با آنها، برکت دادن به صورت شفاهی از نظر قانونی تعهدآور بود.
 ولی اين واقعيت که کتاب مقدس بر اهميت مقام رهبری، بيش از برکات مادی تأکيد می نمايد جالب توجه است.
در عبرانيان ١٢:١۶-١٧
 چنين میخوانيم: «هشيار باشيد که هيچ يک از شما فاسد يا همچون عيسو دنيوی نشود که به خاطر کاسه ای آش، حق پسر ارشد بودن خود را فروخت.
و چنانچه میدانيد، بعد که خواهان به ميراث بردن آن برکت بود، مقبول واقع نشد.
و هرچند با زاری در پی آن بود، جای توبه پيدا نکرد.»
پس عيسو دنيوی رفتار کرد و بعدها می بينيم از فرمان خدا سرپيچی نمود و با دختران "حتّی" ازدواج کرد.
 يعقوب شايد حيله گری کرد اما او بيشتر تمايل به مسائل روحانی داشت تا جسمانی؛ و شايد روحی برادر بزرگتر را میشناخت که برای او مسائل مادی مهمتر از مسائل روحانی بود.
 پس آنچه برای عيسو مهم نبود برای يعقوب اهميت داشت و آنها را نيز بدست آورد.

اما برگرديم به رفقه: او زندگی را بسيار خوب شروع کرده بود، دست خدا در زندگی او بود.
 با اراد کامل خدا ازدواج کرد و با اراد خدا صاحب فرزندان شد، اما شايد رابطه ای درست با همسرش اسحاق نداشت.
او در دنيای خودش زندگی میکرد.
 با وجود اينكه میدانست اراد خداوند در برکت دادن يعقوب است، نه تنها به خداوند اعتماد کامل نكرد بلكه از خداوند مشورت هم نگرفت.
شايد اگر مسئله را با اسحاق در ميان میگذاشت اسحاق هم متوجه میشد که وعد خداوند مربوط به يعقوب است و مسئله بدون درگيری حل میشد.
 او فراموش کرد که خدای قادر مطلق میتواند پيش روی او برود و برای او بجنگد.
در اشعيا ۴٨:٣١
میخوانيم: «آنانی که منتظر خداوند باشند قوت تازه خواهند يافت و مثل عقاب پرواز خواهند کرد، خواهند دويد و خسته نخواهند شد، خواهند خراميد و درمانده نخواهند گرديد.»
 رفقه در اين مورد عجله کرد و خود ابتكار عمل را در دست گرفت!
 در باب ٢٧:۴۴ می بينيم که رفقه به يعقوب میگويد:
«نزد برادرم لابان به حران فرار کن و چند روز نزد وی بمان تا خشم برادرت برگردد
 و آنچه بدو کردی فراموش کند آنگاه میفرستم و تو را از آنجا باز میآورم.»
اما اين مدت زمان ٢٠ سال به طول انجاميد و رفقه خود از ديدن فرزند محبوبش محروم ماند.

پس اين چنين است که امثال سليمان میگويد: «هر زن حكيم خانه خود را بنا میکند و زن جاهل خان خود را خراب میکند.»

در اثر عمل خودسرانه رفقه روابط فاميل با يكديگر خراب شد و
 اينجاست که میتوان گفت:
زن- اگر از نسل رفقه هستی: تو منتخب خداوندی.
اجازه بده خداوند در تمامی راه هايت تو را هدايت کند به خصوص در تصميمات مهم زندگی از او مشورت بطلب
و مطمئن باش که خدای قادر مطلق میتواند پيش روی تو برود و برای تو بجنگد.

مرد- اگر از نسل اسحاق هستی:
تو برگزيده و معجز خداوندی، پس با اعتماد به خداوند سعی کن در همه راههای خود او را بشناسی و او طريقت را راست خواهد گردانيد.
فرزند- اگر از نسل عيسو هستی:
برکتی را که از خداوند يافته ای ارزان مفروش، بگذار خداوند در زندگيت جلال يابد.

فرزند- اگر از نسل يعقوب هستی:
مطمئن باش که خداوند تو را انتخاب کرده پس سعی نكن با حيله زير پای ديگران را خالی کنی، زيرا آنچه اراد خداوند است انجام خواهد گرفت.
زيرا خداوند خود پيش روی تو میرود، او با تو خواهد بود و تو را وا نخواهد گذاشت و ترك نخواهد نمود پس ترسان و هراسان مباش.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر