گفت: دانستم که رنجت چیست، زود
در خـلاصت سِحـرها خواهـم نمـود؛
شـاد بـاش و فـارغ و ایـمن کـه من،
آن کنـم بـا تـو کــه بـاران بـا چمن،
مـن غـم تـو میخورم، تو غم مخور،
بـر تـو مـن مشفقتـرم از صد پـدر
مولانا
از نظر مسیحیت، آدمی دردمند است و فداکاری مسیح بر روی صلیب درمان دردهای او است.
مسیحیت معتقد است که خدا که از ‘صد پدر، مهربانتر است’ بهوسیلۀ فداکاری مسیح در خلاص ما ‘سِحرها’ نمود و کاری کرد که ‘باران با چمنزار’ میکند، یعنی حیات جدید در ما دمید، در راه ما غمخواری کرد و دردهای ما را بر خود گرفت.
صدای آه بشر شد بر آسمان ز فغان،
که ای خدا بزدا درد و رنج را ز جهان!
به عالَمی که بهحُسن و بهنظم تُست بکار،
بهآن بیافکند اظلال و هم نماید تار.
اگر زدوش بشر بار درد میشد باز،
بهسوی عرش تو میکرد ای خدا پرواز.
نما تو محو ز دنیا همیشه رنج و خطر،
که آدمی بپرستد ترا ز دل بهتر.
سپس خدای جهان در جواب عالمِ خویش،
بداد پاسخ و مرهم گذارد بر دل ریش:
بگیرم ار همه درد، از کجا بیاید دست،
توان و استقامتِ روحی که در مصیبت هست؟
محبّتی که دلی را بدل بپیوندد،
کند ز خود گذری و بهسود خود خندد،
فدائیان حقیقت که از میانه نار،
نظر فکنده به بالا، دلیر و بیآزار.
فنا شود همه اینها اگر نباشد درد،
بهجای مهر و محبت، قلوب گردد سرد.
تو قدر آنکه دلیل وصال ما است بدار،
بهجان سپاسش گو، یعنی مسیح بر سر دار!
گهگاه در این زندگی اتفاق میافتد که شخصی بدون در نظر گرفتن سود شخصی برای شخص دیگری غمخواری میکند و به اصطلاح بلاگردان او میشود و حتی جان خود را نیز در راه او نثار میکند. در نتیجه این نوع محبت و فداکاری نیروی عظیمی در محیط سر داده میشود که اگر افراد خود را در معرض آن قرار دهند وجودشان از خودخواهی پاک میشود، شفا مییابند و جان تازه میگیرند.
باید دانست که آوردن امثال و اشعار و داستانهای مناسب ممکن است در فهم موضوع صلیب ما را یاری نماید، ولی واقعۀ صلیب را در واقع نمیتوان همانند هیچکدام از آنها دانست. تصلیب مسیح واقعهایست بینظیر و جاذبهای دارد که جانهای دردمند را چون آهنربا به خود جذب میکند و آنها را شفا میبخشد و آرام میکند.
در رسالت و نشر پیام خود، پیغمبر اسلام و عیسای مسیح با یکدیگر وجوه مشترکی دارند، از جمله هر دو نفر با مخالفت رؤسای قوم خود روبرو شدند. فریسیان با مسیح و قُریش با پیغمبر، هر دو این گروه حیثّیت و موقعیت خود را در خطر میدیدند و قصد از بین بردن هر دو نفر را داشتند، ولی شباهت در همین جا خاتمه مییابد. عقیدۀ عمومی در اسلام بر آنست که غزوات پیغمبر برای پیشبرد و ابقاء اسلام واجب بود. امّا عیسی، از بهدست گرفتن قدرت دنیوی اِبا ورزید و به دوستان خود اجازه نداد که برای او بجنگند، به تسخیر اورشلیم نپرداخت و بر روی تپهای خارج از حصار شهر به دار آویخته شد. صلیب، تخت پادشاهی و تاج خاری، افسر شاهی او گردید.
مسیحیان باید مواظب باشند که در این مقایسه، راه جَدل پیش نگیرند و در نظر داشته باشند که بزرگترین سدّ راهِ فهمِ روشِ راه عیسی و موضوع تصلیب، اَعمال خلافِ آن روش بوده است که از پیروان مسیح در طی تاریخ سر زده است. بدبختانه بهنام مسیح و در زیر پرچم صلیب، مسیحیان جنگها کرده و خونها ریختهاند. واقعۀ صلیب را تنها با روحیۀ خودِ صلیب یعنی حلم و فروتنی میتوان تشریح کرد. از طرفی این را هم باید در نظر داشت که برای درک حقایق مذهبی بهعوض ارزشیابی اعمال پیروان آن مذاهب، باید به اصل و منشاء و سرچشمه، یعنی بنیانگذار آن رجوع کرد. چه بسا که آب از سرچشمه پاک است ولی در راه بهوسیلۀ افراد ناپاک آلوده میگردد. وقتی که همۀ گفتنیها دربارۀ صلیب گفته شد، باید این حقیقت را هم اضافه کرد که تمامیت معنی صلیب مسیح را نمیتوان کاملاً درک کرد.
واقعۀ صلیب برای عدهای زننده و احمقانه جلوه کرده و خواهد کرد، ولی برای مؤمنینِ به آن روش، همیشه سلامت و شفا در برداشته است. درک معنی صلیب و فهم محبت و آمرزش الهی در عمل و یافتن سلامت و آرامش و تجدید حیات، تنها به کمک روحالقدس ممکن است و بس. سهم ما در همکاری با روحالقدس این است که عاقل و صبور باشیم و آنچه را که خود از نیروی صلیب در زندگی تجربه کردهایم با فروتنی و حلم برای دیگران بیان داریم تا مگر ‘در نور او نور را ببینند’ و در تماس با شخصی که در راه آنان درد کشید و جان داد و بر مرگ پیروز شد از دردهای خود شفا یابند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر