چون عشق صفت الهی منظور شده.
خداشناسان متفقا بر این باورند که عشق بنده به خدا رابطهای تنگاتنگ با لطف و موهبت الهی دارد و این اعتقاد حاصل شده که این عشق از راه تجلی خداوند در طبیعت حاصل میشود.
جمله کارلیل:
آه… طبیعت! آیا تو لباس زنده خداوند هستی… خدا در تو زندگی میکند…
جایگاه عشق که در بطن اراده بشر نهفته است.
زمانی که عشق به صورت خیرخواهی نمود پیدا میکند، اگرچه ریشه این عشق انگیزهای است (خیرخواهی) اراده انسان بر آن برتری دارد و این حقیقتی است که معتقدین به غیرممکن بودن کنترل عشق با اراده، هرگز نباید از آن غافل باشند
عملکرد عشق:
عملکرد این عشق ایجاد محبت و دوستی است. دوست داشتن خدا یعنی خواستن او با تمام شکوه و اقتدار و خوبی او و تکریم وی و تلاش برای رسیدن به او.
دامنه عشق:
دامنه این نوع عشق، خدا و انسان است. درحالیکه خدا واحد است و تماما دوستداشتنی، اما تمام ابنای بشر با رحمت و کرامت الهی در صفات الهی کاملا و یا نسبتا شریکند و این یک عشق برتر و عالی است. با رجوع به اناجیل (یوحنا، مرقس، لوقا، متی) موضوعاتی مشترک را میتوان در ذیل آیات محبت و عشق یافت که شاید بتوان به صراحت گفت پایههای اصلی تفکرات، عقاید، اخلاق و کلام مسیحیت را تشکیل میدهد.
آنچه که شعله عشق را در فکر مسیحی روشن میدارد وجود این نکته است که خداوند میخواهد انسان از راه مهری که به خدا میورزد، خدا را داشته باشد تا با این داشتن به طلب او وادار شود. مسیحیت اظهارنظر صریحی دارد و آن اینکه خدا را عمیقا علاقهمند به انسان معرفی میکند، درحالی که این علاقهمندی در ما نسبت به خداوند چندان قابل توجه نیست. نیل به این واقعیتها که خداوند دنیا را خلق کرد، ما را آفرید و از ما حفاظت میکند و عیسی را از آسمان و عرش الهی به زمین نازل کرد و به صلیب کشید، نهایت عشق خداوند و از همه مهمتر تقدم این عشق را بر بندگان ثابت میکند. در انجیل آمده که به پاس این تقدم اظهار شفاهی دوست داشتن در طول زندگی به تنهایی کافی نیست و یا حتی در زمانی که هیچ راهی برای نجات پیدا نمیشود، به یاد عشق افتادن کفایت نمیکند [بگذار بگویم چرا خداوند جهان را آفرید. او خوب بود… و دوست داشت همگان بهسان او خوب باشند. خدا برای همگان خوب است. اوه… خدای مهربان اگر هنر تو دوستی مخلوقات خود است، چه دوستداشتنی هستی. به قول برونینگ که میگوید: خدایا تو عشق هستی! من ایمان خود را بر این اساس بنا کردهام.] در دوره نجات اسرائیل، عشق الهی را با مشخصهای چون کفاره میشناختند: «عشق خدا از آنجا نمودار میشود که برای بخشش گناهان ما کفاره قرار داده است.» ولی مسیحیت از قدرت عشق بسیار سخن گفته و آن را در قالب عیسی مسیح و ناجی قرار دادن او میداند. کلام خدا در مسیحیت مسیح و وسیله ابلاغ این پیام مریم عذرا است و حکومت جاودانه خداوند به دلیل عشق به قدرت نیست، بلکه به خاطر قدرت عشق است.
یوحنا در نوشتههای خود پیرامون صلیب از قول «بروس لانگ»، روانشناسانهترین مدارج عشق را ارائه کرده. وی گفته: «انسان خواهان داشتن عشق به خداست. داشتن این عشق به او روح میبخشد و خدا نیز به او عشق ورزیدن را تعلیم میدهد.» این عشق صادقانه از دیدگاه مسیحیان agape نامیده میشود و این عشق که صفت الهی است از ویژگیهایی برخوردار است:
هنگامی که در انجیل یوحنا (باب ۴ آیه ۸) گفته شده: «خدا عشق است»، واژهای که به کار برده شده agape است. عشق خدا به انسان، عشقی که خدا عملا متوجه دنیا میکند نیز با همین واژه مطرح شده است.
جلال بر نام خداوند عیسی مسیح
خداشناسان متفقا بر این باورند که عشق بنده به خدا رابطهای تنگاتنگ با لطف و موهبت الهی دارد و این اعتقاد حاصل شده که این عشق از راه تجلی خداوند در طبیعت حاصل میشود.
جمله کارلیل:
آه… طبیعت! آیا تو لباس زنده خداوند هستی… خدا در تو زندگی میکند…
جایگاه عشق که در بطن اراده بشر نهفته است.
زمانی که عشق به صورت خیرخواهی نمود پیدا میکند، اگرچه ریشه این عشق انگیزهای است (خیرخواهی) اراده انسان بر آن برتری دارد و این حقیقتی است که معتقدین به غیرممکن بودن کنترل عشق با اراده، هرگز نباید از آن غافل باشند
عملکرد عشق:
عملکرد این عشق ایجاد محبت و دوستی است. دوست داشتن خدا یعنی خواستن او با تمام شکوه و اقتدار و خوبی او و تکریم وی و تلاش برای رسیدن به او.
دامنه عشق:
دامنه این نوع عشق، خدا و انسان است. درحالیکه خدا واحد است و تماما دوستداشتنی، اما تمام ابنای بشر با رحمت و کرامت الهی در صفات الهی کاملا و یا نسبتا شریکند و این یک عشق برتر و عالی است. با رجوع به اناجیل (یوحنا، مرقس، لوقا، متی) موضوعاتی مشترک را میتوان در ذیل آیات محبت و عشق یافت که شاید بتوان به صراحت گفت پایههای اصلی تفکرات، عقاید، اخلاق و کلام مسیحیت را تشکیل میدهد.
آنچه که شعله عشق را در فکر مسیحی روشن میدارد وجود این نکته است که خداوند میخواهد انسان از راه مهری که به خدا میورزد، خدا را داشته باشد تا با این داشتن به طلب او وادار شود. مسیحیت اظهارنظر صریحی دارد و آن اینکه خدا را عمیقا علاقهمند به انسان معرفی میکند، درحالی که این علاقهمندی در ما نسبت به خداوند چندان قابل توجه نیست. نیل به این واقعیتها که خداوند دنیا را خلق کرد، ما را آفرید و از ما حفاظت میکند و عیسی را از آسمان و عرش الهی به زمین نازل کرد و به صلیب کشید، نهایت عشق خداوند و از همه مهمتر تقدم این عشق را بر بندگان ثابت میکند. در انجیل آمده که به پاس این تقدم اظهار شفاهی دوست داشتن در طول زندگی به تنهایی کافی نیست و یا حتی در زمانی که هیچ راهی برای نجات پیدا نمیشود، به یاد عشق افتادن کفایت نمیکند [بگذار بگویم چرا خداوند جهان را آفرید. او خوب بود… و دوست داشت همگان بهسان او خوب باشند. خدا برای همگان خوب است. اوه… خدای مهربان اگر هنر تو دوستی مخلوقات خود است، چه دوستداشتنی هستی. به قول برونینگ که میگوید: خدایا تو عشق هستی! من ایمان خود را بر این اساس بنا کردهام.] در دوره نجات اسرائیل، عشق الهی را با مشخصهای چون کفاره میشناختند: «عشق خدا از آنجا نمودار میشود که برای بخشش گناهان ما کفاره قرار داده است.» ولی مسیحیت از قدرت عشق بسیار سخن گفته و آن را در قالب عیسی مسیح و ناجی قرار دادن او میداند. کلام خدا در مسیحیت مسیح و وسیله ابلاغ این پیام مریم عذرا است و حکومت جاودانه خداوند به دلیل عشق به قدرت نیست، بلکه به خاطر قدرت عشق است.
یوحنا در نوشتههای خود پیرامون صلیب از قول «بروس لانگ»، روانشناسانهترین مدارج عشق را ارائه کرده. وی گفته: «انسان خواهان داشتن عشق به خداست. داشتن این عشق به او روح میبخشد و خدا نیز به او عشق ورزیدن را تعلیم میدهد.» این عشق صادقانه از دیدگاه مسیحیان agape نامیده میشود و این عشق که صفت الهی است از ویژگیهایی برخوردار است:
هنگامی که در انجیل یوحنا (باب ۴ آیه ۸) گفته شده: «خدا عشق است»، واژهای که به کار برده شده agape است. عشق خدا به انسان، عشقی که خدا عملا متوجه دنیا میکند نیز با همین واژه مطرح شده است.
جلال بر نام خداوند عیسی مسیح
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر