Translate

۱۳۹۴ خرداد ۱۱, دوشنبه

اثر شگرف عشق الوهی ( این عشق گنجی است بی پایان)



مرید. ای پدر آسمانی، پدر سَرور من عیسای مسیح، نامت تا ابد پُر برکت باد، زیرا که تو از سر لطف و عنایت، این بینواترین بندۀ خویش را در نظر آورده‏ای. ای پدر رحمت و محبت و ای خداوندگار همۀ تسلاها (1)، تو را سپاس می‏گویم که این بندۀ بی‏مقدار را گه کاه با تسلای خویش جان تازه می‏بخشی. اکنون و نیز در خلال اعصار بی‏پایان، بهجت و جلال از آنِ تو باد و نیز از آنِ تنها پسر تو و روح‏القدس که تسلابخش است. تو همانا مایۀ سرافرازی من (2) و سُرور جان منی (3). زیرا به وقت مشقت، امید و پناه منی.
حال که عشق من بی‏رمق است و پارسایی‏ام ناتمام و به قدرت و تسلای تو بس نیازمندم، استدعا می‏کنم که بیشتر به دیدار من آیی و قوانین مقدست را بر من تعلیم دهی. مرا از هواهای پلید نفس وارهان و دلم را از عواطف پریشان شفا ده تا پس از علاج و تطهیر نفسم، بضاعت عشق ورزیدن، توانایی بردباری و ارادۀ پشتکار بیابم.
عشق قدرتی قاهر است و خیری عظیم و کامل. فقط با عشق هر بار گرانی سبک می‏گردد و همۀ ناهمواری ها، هموار. هر مشقتی را تاب میاورد. چونان که گویی هیچ است و همۀ تلخی‏ها را شیرین و خوشایند می‏گرداند. عشق به عیسی باشکوه است و ما را به کارهایی گرانقدر الهام می‏بخشد؛ همواره شوق به کمال را در ما بر مینگیزاند. عشق به سوی امور عالی اوج می‏گیرد و با هیچ یک از امور دانی [از پرواز] وانمی‏ماند. عشق طالب آن است که آزاد باشد و با هر خواهش دنیوی غریبه بماند، مبادا که چشم باطنش تار گردد و خودپسندی دنیوی مانعش شود یا که طالع نحس بر زمینش زند. در زمین و آسمان، هیچ چیز شیرین تر، نیرومندتر، والاتر، پر وسعت‏تر، گواراتر، کامل‏تر، و برتر از عشق نیست، زیرا که عشق زادۀ پروردگار است (4) و فراتر از جملگی مخلوقات، تنها در او قرار می‏یابد.
 
عشق به جانب سُرور پَر می‏گیرد، می‏دَود و می‏جهد، آزاد و بی‏عنان است. عشق همه را برای همه بذل می‏کند و در آن یگانه ای می‏آساید که از همه چیز برتر است و هر خیری از او سرچشمه می‏گیرد و بُرون می‏تراود. عشق موهبت ها را در حساب نمیاورد، بلکه روی به جانب کسی می‏گرداند که معطی همۀ موهبت‏های نیکوست. عشق هیچ حدی نمی‏شناسد و شورمندانه از همۀ قیود در می‏گذرد. عشق هیچ باری را گران نمی‏یابد، هیچ مشقتی در نظرش نمی‏آید و برای چیزهای فراسوی قوت خود جهد می‏ورزد؛ عشق هیچ چیز را محال نمی‏یابد، چرا که خود را به تحصیل همه چیز توانا می‏داند. از این روست که عشق به کارهایی عظیم توفیق می‏یابد؛ شگفت انگیز و کارگر است، اما آن کس که عشق را فاقد باشد، از پای میفتد و ناکام می‏شود.
عشق شب-​بیدار است و در وقت آسایش، هرگز به خواب فرو نمی‏شود؛ با خستگی هرگز از پای در نمیفتد؛ در زندان هرگز بندی بر او نیست؛ به وقت خطر، هرگز وحشت نمی‏کند، چونان شعله‏ای فروزان و مشعلی برافروخته، رو به بالا زبانه می‏کشد و بی‏شک بر هر مانعی فایق می‏آید. هر کس خدا را عاشق باشد، آهنگ صدایش را نیک می‏شناسد. فریادی رسا در گوش خداوند، همانا عشق سوزان روحی است که بانگ برمی‏آورد: «ای خداوندگار و ای عشق من، تو یکسره از آنِ منی و من از آنِ تو.»
نیایش
پروردگارا، عشق خودت را در من عمیق تر گردان تا در اعماق قلب خویش دریابم که عشق ورزیدن، فنا شدن و غرقه گشتنم در عشق تو، چه اندازه شیرین است. بگذار تا عشق تو با شور و اعجازی ورای وهم و خیال، بر من مستولی شود و مرا از خود اعتلا دهد. بگذار تا آواز عشق سَر دهم (5). ای معشوق من، بگذار تو را تا بلنداها در پی آیم. بگذار تا روح من روزگار به ستایش تو سپری کند و از برای عشق به وجد آید. بگذار تا تو را بیش از خویشتن دوست بدارم و خویشتن را تنها از برای تو. بگذار در اطاعت از قانون عشق که شعشعۀ توست، همۀ کسانی را که به حقیقت تو را عاشق اند، دوست بدارم.
عشق، تندپا، بی غش، لطیف، سرخوش و دلنشین است. عشق، پُر قدرت، شکیبا، وفادار، دوراندیش، بردبار و پُرشور است و هرگز منفعت خویش را نمی‏جوید (6)، زیرا هر کاه کسی در پی منفعت خود باشد، از عشق دست می‏شوید. عشق، هوشیار، فروتن و امین است. عشق، دمدمی‏مزاج و احساساتی نیست و به امور باطل نیز دل نمی‏دهد. متین، بی‏آلایش، ثابت قدم، آرام و در همۀ حواس محتاط است. عشق، نزد بالادستان مطیع و فرمانبردار، در چشم خویش کوچک و خوار و نزد خداوند مؤمن و شاکر است و حتی آن گاه که از حلاوتش بهره‏مند نیست، بر او توکل می‏کند و امید می‏بندد. زیرا زندگیِ عاشق، بی رنج به سر نمی‏شود.
آن کس که مهیای تحمل هر چیز و اطاعت بی‏چون و چرا از ارادۀ معشوق نباشد، شایستۀ آن نیست که عاشق نامش دهند. عاشق آن است که محض خاطر معشوقش، هر مشقت و تلخی را به رغبت تن دردهد و هرگز به خاطر ناملایمات ترکش نگوید.
 
در بیان نشانۀ عاشق راستین
 
مسیح. فرزندم، تو هنوز عاشق دلیر و دانا نیستی.
مرید. از چه روی، سَرورم؟
 
مسیح. زیرا به محض رویارویی با مشکلی کوچک، آنچه را که آغاز کرده ای، وامی‏نهی و مشتاقانه عافیت می‏طلبی. عاشق دلیر در برابر وسوسه پایمردی می‏کند و به احتجاجات زیرکانۀ شیطان وقعی نمی‏نهد. او در مشقت نیز چونان که در وقت عافیت، با من وفا می‏کند (7).
عاشق دانا، عطیۀ رسیده به عاشق را به اندازۀ عشق اعطاکننده‏اش، قدر نمی‏گذارد. او محبت را برتر از آن عطیه در حساب می‏آورد و همۀ عطایا را بسی کمتر از معشوق ارج می‏نهد. عاشق بلندنظر، به عطیه‏ای قانع نمی‏گردد و فراتر از همۀ عطایا، خود مرا طلب می‏کند. پس اگر گه گاه آن عشق و اخلاصی را که نسبت به من و قدیسانم طلب می‏کنی، در خود نیافتی، چنین نیست که همه چیز از دست شده باشد. آن محبت نیکو و دلپذیری که گه گاه نصیبت می‏گردد، اثر فیضی است که از من به تو می‏رسد و طعمی‏ از سرای آسمانی‏ات که از پیش در کام تو می‏نشیند، اما بیش از حد بر آن تکیه مکن، چرا که می‏آید و می‏رود. نشانِ ارزشمند پارسایی و لیاقت آن است که به وقت خطور افکار پلید، با آنها به مجاهده برخیزی و تلقینات شیطان را به تحقیر از خود برانی.
مگذار اوهام غریب، از هر منبعی که برآمده باشد، خاطر تو را پریشان کند. دلیرانه سر در راه مقصود خویش گذار و دل را صادقانه به خداوند مشغول دار. این وهم و خیال نیست که گه گاه به جذبه از خود بیخود می‏شوی، اما بی درنگ به افکار ناچیز معهود خلایق رجعت می‏کنی. این افکار نه از سر عمد که بی‏اختیار دست می‏دهند و تا وقتی تو را خشنود نگردانند نه به زیان تو که در جهت نفعت قرار می‏گیرند.
می‏توانی یقین داشته باشی که دشمن دیرینه [شیطان] از هر راهی می‏کوشد تا اشتیاق تو را به خیر، زایل گرداند و به دوری جستن از هر گونه ریاضت شرعی، وسوسه‏ات کند؛ از تکریم قدیسان، از تأمل مخلصانه در مصائب من، از وارسی سودمند گناهانت، از مراقبت دلت و از عزمی‏جزم برای بالیدن در پارسایی. او افکار پلید بسیاری را القا می‏کند تا دلسردت گرداند و از عبادت و قرائت مقدس دورت سازد. از اعتراف خاضعانه منزجر است و اگر توانش بود، تو را به ترک عشای ربانی وا می‏داشت. هر قدر هم که به تکرار برای به دام انداختن تو تلاش کند، به او گوش مسپار و باورش مکن. آن گاه که امور پلید و ناپاک را القا می‏کند، به خودش بازگردان. او را بگوکه «دور شو ای روح خبیث! (8) شرم کن ای مفلوک! به واقع پلیدی که از این امور سخن می‏گویی! از اینجا برو ای شریرترین دروغزنان! تو را از من نصیبی نخواهد بود. عیسی چونان جنگاوری پرقدرت با من خواهد بود و تو مغلوب خواهی شد (9). من مرگ و رنج شکنجه را از وفاق با تو خوشتر می‏دارم. خاموش باش و دهانت را فروبسته دار! هر قدر هم که مرا به ستوه آوری، دیگر به تو گوش نخواهم سپرد.» پروردگار نور من و رستگاری من است: [پس] از چه کس بیم به دل راه دهم؟ (10) اگر لشگری علیه من اردو زند، وحشتی در دل نخواهم داشت (11). پروردگار، یاری دهنده و منجی من است (12).
چونان یک سرباز خوب، مبارزه کن (13)، و اگر گه گاه به واسطه ضعف بر زمین افتادی، خود را بیش از پیش تقویت کن و به لطف سرشارتر من توکل داشته باش. از خودپسندی و غرور باطل نیز حذر کن، زیرا که بسیاری را به خطا در میندازد و کوردلی تقریبا علاج ناپذیری پدید می‏آورد. بگذار تا نگونساری متکبرانی که از قدرت خویش استفاده سؤ می‏بُردند، هشداری برای تو باشد و همواره در تواضع نگاهت دارد
 
*باب پنجم و ششم از دفتر سوم (در بیان تسلای باطن) از کتاب تشبه به مسیح/​توماس آکمپیس؛ ترجمۀ سایه میثمی، ویراستاری مصطفی ملکیان-تهران:هرمس. چاپ دوم 1384
 
1_​دوم قرنتیان3:1

خدای بخشندۀ همه دلگرمیها

۳سپاس بر خدا، پدر خداوند ما عیسی مسیح، که پدر رحمتها و خدای بخشندۀ همۀ دلگرمیهاست
 
2_مزمور3:3
 
۳ امّا تو ای خداوند، همیشه سپر من در برابر خطرات هستی؛ تو به من پیروزی می بخشی و به من شجاعت می دهی.
 
3_مزمور111:119
 
   احکام تو برای من گنجی بی پایان است، زیرا آنها شادی دل من هستند.
 
4_​اول یوحنا 7:4
5_​اشعیا 1:5
6_​اول قرنتیان 5:13
7_فیلیپیان12:4
8_​متی 10:4
9_​ارمیا 11:20
10_​مزمور 1:27
11_مزمور3:27
12_مزمور14:19
13_​دوم تیموتاؤوس3:2
 
این عشق گنجی است بی پایان کافیست ازعسیی مسیح بطلبید
سوال کنید ؟؟؟؟؟؟
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر