ای آقا درست است","زن جواب داد,"اما سگ های خانه نیز از خرده ریزه های خوراک فرزندان می خورند." عیسی به او فرمود,"برو,به خاطر این جواب;دیو از دخترت بیرون رفته است." وقتی زن به خانه برگشت,دید که دخترش روی تخت خوابیده و دیو او را رها کرده است.
(مرقس ۲۸:۷–۳۰)به عبارت دیگر,زن می گوید,"ای آقا درست است,اما توله سگ ها نیز از غذای روی میز می خورند,و من اینجا هستم برای سهم خودم." عیسی به او مثلی گفت که در آن ترکیبی از چالش و پیشنهاد بوده است,و زن آنرا دریافت. او به چالش پاسخ می دهد:"خوب,من می دانم. من اسرائیلی نیستم,من خدایی که مردم اسرائیل عبادت می کنند را پرستش نمی کنم. بنابر این,من جای در دور میز ندارم. من این را می پذیرم."
شگفت انگیز نیست؟ به او بر نخورد و نرنجید;او بر حقوق خود پافشاری نمی کند. او می گوید,"بسیار خوب. ممکن است من جایی دور میز نداشته باشم—اما به قدر کافی برای هر کسی در جهان بر روی میز جا هست,و من الان سهم خود را نیاز دارم." زن در با محترم ترین شیوه با عیسی در کشمکش است و نمی خواهد جواب نه بشنود بخاطر یک پاسخ. من عمل این زن را دوست دارم.
در فرهنگ غربی ما چیزی شبیه این نوع از مصممی را نداریم. ما فقط ادعای حقوقمان را داریم. ما نمی دانیم که چگونه حق خود را مصمم ادعا کنیم,و در شهامت برای حق و حرمت خود بایستیم و بگوئیم,"این حق من است" اما این زن این کار را به هیچ وجه انجام نمی دهد. این مصمم طلبیدن آنچه که حق ما نیست می باشد,چیزی که ما در موردش کم می دانیم. او نگفت,"ای آقا,آنچه سزاواز من است بر اساس نیکیم به من بده." او گفت,"آنچه سزاوار من نیست بر اساس نیکیت به من بده—و من الان به آن نیاز دارم." می بینید که چقدر قابل توجه هست که او هر دوی چالش و پیشنهاد پنهانی درون آن را تشخیص می دهد و میپذیرد؟
یک ترجمه خوب از پاسخ استادانه ی عیسی پاسخ به او این گونه می تواند باشد"پاسخی عالی!" دربرخی از ترجمه ها سخن عیسی این گونه بیان شده است"پاسخ فوق العاده,پاسخ باور نکردنی." و بنابراین به خواسته ی او پاسخ داده شد و دختر او را شفا یافت.
حال چگونه ایمان زن غیر یهودی بر طریق برخورد شما با خداوند تاثیر می گذارد؟
گزیده ای از کتاب عیسی پادشاه توسط تیموتی کلر
تجدید چاپ توسط ترتیب با کتاب های Riverhead,عضو Penguin Group (USA) LLC,, A Penguin Random House Company. کپی رایت © 2011 توسط تیموتی کلر
و همچنین از راهنمای مطالعه عیسی پادشاه توسط تیموتی کلر و شلتون اسپنس، 2015 (c) توسط Zondervan f بخشی از انتشارات HarperCollins Christian
”عیسی دیگر بار آن جماعت را نزد خود فرا خواند و گفت: «همۀ شما به من گوش فرا دهید و این را دریابید: هیچ چیزی بیرون از آدمی نیست که بتواند با داخل شدن به او، وی را نجس سازد، بلکه آنچه از درونِ آدمی بیرون میآید، وی را نجس میسازد. [ هر که گوش شنوا دارد، بشنود!]» پس از آنکه جماعت را ترک گفت و به خانه درآمد، شاگردانش معنی مَثَل را از او پرسیدند. گفت: «آیا شما نیز درک نمیکنید؟ آیا نمیدانید که آنچه از بیرون به آدمی داخل میشود، نمیتواند او را نجس سازد؟ زیرا به دلش راه نمییابد، بلکه به درون شکمش میرود و سپس دفع میشود.» عیسی با این سخن، همۀ خوراکها را پاک اعلام کرد. او ادامه داد: «آنچه از درونِ آدمی بیرون میآید، آن است که او را نجس میسازد. زیرا اینهاست آنچه از درون و دل انسان بیرون میآید: افکار پلید، بیعفتی، دزدی، قتل، زنا، طمع، بدخواهی، حیله، هرزگی، حسادت، تهمت، تکبّر و حماقت. این بدیها همه از درون سرچشمه میگیرد و آدمی را نجس میسازد.» عیسی آنجا را ترک گفت و به نواحی صور و صِیدون رفت. به خانهای درآمد؛ امّا نمیخواست کسی باخبر شود. با این حال نتوانست حضور خود را پنهان دارد. زنی که دختر کوچکش روح پلید داشت، چون شنید او آنجاست، بیدرنگ آمد و به پاهای او افتاد. آن زن که یونانی و از مردمان فینیقیۀ سوریه بود، از عیسی تمنا کرد دیو را از دخترش بیرون کند. عیسی به او گفت: «بگذار نخست فرزندان سیر شوند، زیرا نان فرزندان را گرفتن و پیش سگان انداختن روا نیست.» زن پاسخ داد: «بله، سرورم، امّا سگان نیز در پای سفره از خردههای نان فرزندان میخورند.» عیسی به او گفت: «بهخاطر این سخنت، برو که دیو از دخترت بیرون آمد!» آن زن چون به خانه رسید، دید که دخترش بر بستر دراز کشیده و دیو از او بیرون شده است. عیسی از ناحیۀ صور بازگشت و از راه صیدون به سوی دریاچۀ جلیل رفته، از میان قلمرو دِکاپولیس عبور میکرد. در آنجا مردی را نزد او آوردند که هم کَر بود و هم لکنت زبان داشت. از عیسی التماس کردند دست خویش را بر او بنهد. عیسی آن مرد را از میان جماعت بیرون آورده، به کناری برد و انگشتان خود را در گوشهای او گذاشت. سپس آبِ دهان انداخت و زبان آن مرد را لمس کرد. آنگاه به سوی آسمان نظر کرده، آه عمیقی کشید و گفت: «اِفَّتَح!» یعنی «باز شو!» در دم گوشهای آن مرد باز شد و گرفتگی زبانش برطرف گردید و توانست بهراحتی سخن گوید. امّا عیسی آنها را قدغن کرد که این موضوع را به کسی نگویند. ولی هر چه بیشتر قدغنشان میکرد، بیشتر از این واقعه سخن میگفتند. مردم با حیرت بسیار میگفتند: «هر چه او کرده، نیکوست؛ حتی کران را شنوا و گنگان را گویا میکند!»”
مَرقُس 7:14-37
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر