Translate

۱۴۰۴ فروردین ۳۱, یکشنبه

شفایی عمیقتر


 عیسی مسیح آگاه است از آنچه انسان از آن ناآگاه است—و آن این است که او مشکل بسیار بزرگتری از وضعیت جسمی خود دارد. عیسی به او گفت,"من مشکلات تو را درک می کنم. من درد و رنج تورا دیده ام. من در مورد آنها خواهم گفت. اما لطفا متوجه باش که مشکل اصلی در زندگی انسان هرگز درد و رنج او نیست;بلکه گناهان اوست."


اگر شما جواب عیسی مسیح را توهین آمیز می بینید,لطفا حداقل به این توجه کنید که:اگر کسی به شما می گوید "مشکل اصلی در زندگی شما آن چیزی نیست که برای شما اتفاق افتاده,و نه آن چیزی که مردم بر سر شما آورده اند;بلکه مشکل اصلی نحوه ی برخورد شما با آن می باشد"—از قضا,این را به توانمند داده است. چرا؟ چون شما درباره آنچه برای شما اتفاق افتاده است و یا در مورد آنچه دیگران انجام می دهند,کار بسیار زیادی نمی توانید انجام دهید — اما شما می توانید چیزی در مورد خودتان انجام دهید. هنگامی که کتاب مقدس در مورد گناه صحبت می کند,تنها به چیزهای بدی که ما انجام می دهیم اشاره نمی کند. فقط دروغ گفتن یا شهوت یا دلیل بروز آن نیست—بلکه نادیده گرفتن خدا در جهانی است که او آفریده;و طغیان بر علیه او,با زندگی کردن بدون او می باشد. می گوید,"من دقیقا تصمیم خواهم گرفت که چگونه زندگی کنم." و عیسی می گوید که این مشکل اصلی ما است.

عیسی در برخورد با این مشکل شخص مفلوج زندگی با مشکل او عمیق تر در ناکامی هایش برخورد می کند. عیسی می گوید,"فقط با بسوی من آمدن و درخواست شفای جسم کردن,تو عمیق به آن فکر نکرده ای. شما عمق اشتیاق و عطش خود را دست کم گرفته اید,اشتیاق قلبتان." هر کس که جسما فلج است,طبیعتا با هر رشته از وجودش خواهان است که راه برود. پس بدون شک تمام امید هایش را در امکان راه رفتن دوباره می نگرد. در قطعا در قلبش می گوید,"اگر فقط بتوانم دوباره راه بروم,دیگر من برای زندگی کامل خواهم بود. هرگز ناراضی نخواهم بود,هرگز شکایت نخواهم کرد. اگر فقط بتوانم راه بروم,دیگر همه چیز درست می شود. و عیسی میگوید,"فرزندم,تو اشتباه می کنی." که این حرف او ممکن است شدید به نظر برسد، اما عمیقا درست است. عیسی می گوید,"هنگامی که من بدنت را شفا بدهم,اگر این تمام چیزی است که انجام دهم,شما احساس خواهید کرد که دیگر ناراضی نخواهید شد. اما دو ماه,چهار ماه صبر کنید—چون رضایت خوشحال کننده بدست آمده ات قطعی نخواهد بود. ریشه نارضایتی در قلب انسان,عمیق در وجودش ریشه دارد."

چرا بخشش عمیق ترین نیاز افلیج بود؟ چرا عمیق ترین نیاز ما است؟ به چه "نیاز هایی" دیگری,عمیق تر از نیازمان برای بخشش احساس می کنیم؟

گزیده ای از کتاب عیسی پادشاه توسط تیموتی کلر
تجدید چاپ توسط ترتیب با کتاب های Riverhead,عضو Penguin Group (USA) LLC,, A Penguin Random House Company. کپی رایت © 2011 توسط تیموتی کلر

و همچنین از راهنمای مطالعه عیسی پادشاه توسط تیموتی کلر و شلتون اسپنس، 2015 (c) توسط Zondervan f بخشی از انتشارات HarperCollins Christian.

”پس از چند روز، چون عیسی دیگر بار به کَفَرناحوم درآمد، مردم آگاه شدند که او به خانه آمده است. گروهی بسیار گرد ‌آمدند، آن‌گونه که حتی جلوی در نیز جایی نبود، و او کلام را برای آنها موعظه می‌کرد. در این هنگام، جمعی از راه رسیدند و مردی مفلوج را که چهار نفر حمل می‌کردند، پیش آوردند. امّا چون به سبب ازدحام جمعیت نتوانستند او را نزد عیسی بیاورند، شروع به برداشتن سقف بالای سر عیسی کردند. پس از گشودن سقف، تشکی را که مفلوج بر آن خوابیده بود، پایین فرستادند. چون عیسی ایمان آنها را دید، مفلوج را گفت: «ای فرزند، گناهانت آمرزیده شد.» برخی از علمای دین که آنجا نشسته بودند، با خود اندیشیدند: «چرا این مرد چنین سخنی بر زبان می‌رانَد؟ این کفر است! چه کسی جز خدا می‌تواند گناهان را بیامرزد؟» عیسی در دم در روح خود دریافت که با خود چه می‌اندیشند و به ایشان گفت: «چرا در دل چنین می‌اندیشید؟ گفتن کدام‌یک به این مفلوج آسانتر است، اینکه ”گناهانت آمرزیده شد“ یا اینکه ”برخیز و تشک خود را بردار و راه برو“؟ حال تا بدانید که پسر انسان بر زمین اقتدار آمرزش گناهان را دارد» - به مفلوج گفت: «به تو می‌گویم، برخیز، تشک خود برگیر و به خانه برو!» آن مرد برخاست و بی‌درنگ تشک خود را برداشت و در برابر چشمان همه از آنجا بیرون رفت. همه در شگفت شدند و خدا را تمجیدکنان گفتند: «هرگز چنین چیزی ندیده بودیم.» عیسی بار دیگر به کنار دریا رفت. مردم همه نزدش گرد می‌آمدند و او آنان را تعلیم می‌داد. هنگامی که قدم می‌زد، لاوی پسر حَلْفای را دید که در خَراجگاه نشسته بود. به او گفت: «از پی من بیا.» او برخاست و از پی عیسی روان شد. چون عیسی در خانۀ لاوی بر سفره نشسته بود، بسیاری از خَراجگیران و گناهکاران با او و شاگردانش همسفره بودند، زیرا شمار زیادی از آنها او را پیروی می‌کردند. چون علمای دین که فَریسی بودند، عیسی را دیدند که با گناهکاران و خَراجگیران همسفره است، به شاگردان وی گفتند: «چرا با خَراجگیران و گناهکاران غذا می‌خورد؟» عیسی با شنیدن این سخن به ایشان گفت: «بیمارانند که به طبیب نیاز دارند، نه تندرستان. من نیامده‌ام تا پارسایان بلکه تا گناهکاران را دعوت کنم.»”
‮‮مَرقُس‬ ‭2‬:‭1‬-‭17‬ ‭NMV‬‬
https://bible.com/bible/118/mrk.2.1-17.NMV






هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر