Translate

۱۴۰۴ اردیبهشت ۱, دوشنبه

مرگ تمام مرگ ها

 


عیسی به شاگردانش گفت,"من در روز سوم قیام خواهم کرد." او در مرقس فصل ۸,بار دیگر در مرقس فصل ۹,و همچنین دوباره در مرقس فصل ۱۰ این را می گوید.

با توجه به این تکرار در تکرار آن,کنجکاوی به وجود می آید. در روز سوم بعد از مرگ عیسی,هیچ شاگرد مردی در آنجا نیست;شاگردان زن ظاهر می شوند,اما آنها به همراه خود تمام ادویه جات گران قیمت و عطرها که برای مرده به طور معمول مصرف می شد,آوردند. هیچ کس در انتظار رستاخیز نیست. اگر شما نویسنده ی انجیل مرقس بودید,تلاش میکردید قطعه ی معتبر دروغینی بنویسید,و شما سخن عیسی که بار ها و بارها به شاگردان خود گفت که در روز سوم رستاخیز می کند را داشتید,و یا حداقل یک شاگرد که بعد از مرگ عیسی فکر کند نداشتید که به دیگران بگوید,"بله,این روز سوم است. شاید ما باید نگاهی به آرامگاه عیسی مسیح بیندازیم. چه ضرری داشت؟" این تنها معقول است. اما هیچ کس چیزی شبیه این نگفت. در واقع,آنها انتظار رستاخیز را در کل نداشتند. حتی به ذهنشان هم نیامد. فرشته در مقابل قبر خالی به زن ها یاد آوری می کند:"شما او را خواهید دید,همانطور که او به شما گفت." اگر مرقس این داستان را ساخته بود,او به این طریق نمی نوشت.و نکته اینجاست:همانطور که رستاخیز غیر قابل تصور بود برای اولین شاگردان,چنان غیر ممکن برای آنها که باور کنند,همانطور که برای بسیاری از ما امروز نیز می باشد. با وجود اینکه,دلایل آنها با دلایل ما متفاوت بوده است. یونانیان به رستاخیز اعتقاد نداشتند;در جهان بینی یونانی,زندگی پس از مرگ رهایی روح از بدن بود. برای آنها هرگز رستاخیز بخشی از زندگی بعد از مرگ نبود. همانطور که برای غیر یهودیان,برخی از آنها به قیامت در آینده اعتقاد داشتند هنگامی که تمامی جهان تجدید خواهد شد,اما آنها به رستاخیز فردی از مردگان معتقد نبودند. مردم دوران عیسی مسیح بیشتر از ما مستعد باور به رستاخیز نبودند.

آیا برای شما باور رستاخیز عیسی مسیح از مردگان دشوار است؟ رستاخیز عیسی مسیح چگونه به شما امید می دهد؟

گزیده ای از کتاب عیسی پادشاه توسط تیموتی کلر
تجدید چاپ توسط ترتیب با کتاب های Riverhead,عضو Penguin Group (USA) LLC,, A Penguin Random House Company. کپی رایت © 2011 توسط تیموتی کلر

و همچنین از راهنمای مطالعه عیسی پادشاه توسط تیموتی کلر و شلتون اسپنس، 2015 (c) توسط Zondervan f بخشی از انتشارات HarperCollins Christian.


”شماری از زنان نیز از دور نظاره می‌کردند. در میان آنان مریم مَجدَلیّه، مریم مادر یعقوب کوچک و یوشا، و سالومه بودند. این زنان هنگامی که عیسی در جلیل بود، او را پیروی و خدمت می‌کردند. بسیاری از زنان دیگر نیز که همراه او به اورشلیم آمده بودند، در آنجا بودند. آن روز، روز ’تهیه‘، یعنی روز پیش از شَبّات بود. پس هنگام غروب یوسف نامی از مردم رامَه، که عضوی محترم از شورای یهود بود و انتظار پادشاهی خدا را می‌کشید، شجاعانه نزد پیلاتُس رفت و جسد عیسی را طلب کرد. پیلاتُس که باور نمی‌کرد عیسی بدین زودی درگذشته باشد، فرماندۀ سربازان را فرا خواند تا ببیند عیسی جان سپرده است یا نه. چون از او دریافت که چنین است، جسد عیسی را به یوسف سپرد. یوسف نیز پارچه‌ای کتانی خرید و جسد را از صلیب پایین آورده، در کتان پیچید و در مقبره‌ای که در صخره تراشیده شده بود، نهاد. سپس سنگی جلوی دهانۀ مقبره غلتانید. مریم مَجدَلیّه و مریم، مادر یوشا، دیدند که عیسی کجا گذاشته شد.”

‮‮مَرقُس‬ ‭15‬:‭40‬-‭47‬ ‭

برکات خداوند با شما 🙏‬‬

پادشاه مصلوب

 


وقتی کاهن اعظم از او پرسید,"آیا تو مسیح موعود هستی,پسر برکات"عیسی گفت,"هستم." با پاسخی که او داد,عیسی می گوید:"من در جلال کامل خداوند به زمین خواهم آمد و در تمام جهان داوری خواهم کرد." بیانیه ای حیرت انگیز است. این ادعای خدایی است.

با وجود اینکه عیسی همه چیز میتوانست بگوید—و بسیاری از متون,مطالب,تصاویر,مثل ها,و نوشته ها در کتاب مقدس عبری(عهد عتیق) که او میتوانست استفاده کند تا بگوید که او کیست—او مخصوصا می گوید که او داوری خواهد نمود. به وسیله ی متن انتخابی اش,عیسی عمدا ما را وادار به دیدن این امر مهم می کند. یک بازگشت عظیم وجود دارد. او که بر تمامی جهان قضاوت می کند,توسط جهان قضاوت می شود. او نشسته بر تخت قضاوت,و ما در غل و زنجیر در برابر تخت داوری او. و لیکن همه چیز بر عکس شده است.

و به محضی که عیسی ادعا می کند که داوری با اوست,به محض اینکه اعای خدایی می کند,پاسخ دنیا پاسخی انفجاری است. مرقس می نویسد:

"من هستم,"عیسی گفت. "و تو پسر انسان را خواهی دید که در دست راست خدای قادر نشسته و بر ابرهای آسمان می آید." کاهن اعظم گریبان خود را چاک زد و گفت. "دیگر چه احتیاجی به شاهدان است" او پرسید. "شما این کفر را شنیدید. رای شما چیست؟" همه اورا مجرم و مستوجب اعدام دانستند. بعضی ها آب دهان به رویش می انداختند;و چشم هایش را بسته و با مشت او را می زدند و می گفتند,"از غیب بگو چه کسی تو را زد!" و نگهبانان هم او را کتک زدند.
(مرقس ۶۲:۱۴–۶۵)

کاهن اعظم لباسهای خود را پاره می کند,نشانه ای از دیدن بزرگترین بی حرمتی,وحشت و اندوه. و سپس کل محاکمه رو به نابودی می رود. در واقع این دیگر یک محاکمه نیست;بلکه یک آشوب است. هیئت منصفه و قضات شروع به آب دهان انداختن و ضرب و شتم او کردند. در اواسط محاکمه,آنها کاملا بر آشفته شدند. او بلافاصله مجرم به توهین به مقدسات و محکوم به اعدام می شود.

در حالی که شما و من به معنای واقعی نمی توانیم بر صورت عیسی مسیح آب هان بیندازیم,ولی ما هنوز هم می توانیم او را به تمسخر بگیریم و رد کنیم. چه راه هایی ما را مستعد به رد کردن عیسی به عنوان خداوند می کند؟گزیده ای از کتاب عیسی پادشاه توسط تیموتی کلر
تجدید چاپ توسط ترتیب با کتاب های Riverhead,عضو Penguin Group (USA) LLC,, A Penguin Random House Company. کپی رایت © 2011 توسط تیموتی کلر

و همچنین از راهنمای مطالعه عیسی پادشاه توسط تیموتی کلر و شلتون اسپنس، 2015 (c) توسط Zondervan f بخشی از انتشارات HarperCollins Christian.

”عیسی را نزد کاهن اعظم بردند. در آنجا همۀ سران کاهنان و مشایخ و علمای دین گرد آمده بودند. پطرس نیز دورادور از پی عیسی رفت تا به حیاط خانۀ کاهن اعظم رسید. پس در آنجا، کنار آتش، با نگهبانان نشست تا خود را گرم کند. سران کاهنان و تمامی اهل شورا در پی یافتن شهادتهایی علیه عیسی بودند تا او را بکشند، ولی هیچ نیافتند. زیرا هرچند بسیاری شهادتهای دروغ علیه عیسی دادند، امّا شهادتهای ایشان با هم وفق نداشت. آنگاه عده‌ای پیش آمدند و به دروغ علیه او شهادت داده، گفتند: «ما خود شنیدیم که می‌گفت، ”این معبد را که ساختۀ دست بشر است خراب خواهم کرد و ظرف سه روز، معبدی دیگر خواهم ساخت که ساختۀ دست بشر نباشد.“‌» امّا شهادتهای آنها نیز ناموافق بود. آنگاه کاهن اعظم برخاست و در برابر همه از عیسی پرسید: «هیچ پاسخ نمی‌گویی؟ این چیست که علیه تو شهادت می‌دهند؟» امّا عیسی همچنان خاموش ماند و پاسخی نداد. دیگر بار کاهن اعظم از او پرسید: «آیا تو مسیح، پسر خدای متبارک هستی؟» عیسی بدو گفت: «هستم، و پسر انسان را خواهید دید که به دست راست قدرت نشسته، با ابرهای آسمان می‌آید.» آنگاه کاهن اعظم گریبان خود را چاک زد و گفت: «دیگر چه نیاز به شاهد است؟ کفرش را شنیدید. حُکمتان چیست؟» آنها همگی فتوا دادند که سزایش مرگ است. آنگاه بعضی شروع کردند به آبِ دهان بر او انداختن؛ آنها چشمانش را بستند و در حالی که او را می‌زدند، می‌گفتند: «نبوّت کن!» نگهبانان نیز او را گرفتند و زدند.”

‮‮مَرقُس‬ ‭14‬:‭53‬-‭65‬ ‭‬‬

سلامتی از جانب پدر آسمانی با شما باد 🙏



شام خداوند و جامعه مسیحی

 به یاد آوریم سخنان عیسی مسیح هنگامی که پیاله را گرفت:


بعد او پیاله را گرفت و پس از شکر گذاری به آنان داد و همگی از آن نوشیدند. عیسی فرمود:"این است خون من که برای بسیاری ریخته می شود و نشانه ی پیمان خدا با انسان است. " "یقین بدانید که دیگر از میوه ی مو نخواهم خورد تا آن روزی که در پادشاهی خدا آن را تازه بخورم."
(مرقس ۲۳:۱۴–۲۵)

سخنان عیسی بدین معنی است که در نتیجه ی قربانی شدن او به جای ما اکنون یک پیمان جدید میان ما و خداوند وجود دارد. و اساس این ارتباط خود عیسی مسیح و خون او می باشد: "پیمان خون من." هنگامی که او اعلام کرد که تا آن زمان که در ملکوت ما را ملاقات خواهد کرد نه غذا خواهد خورد و نه خواهد نوشید,عیسی وعده می دهد که او بی قید و شرط به ما متعهد است:"من شما را به آغوش پدر می رسانم. من شما را به سفره ی پادشاه می برم." عیسی اغلب پادشاهی خداوند را با نشستن در یک جشن بزرگ مقایسه می کند. در متی ۸,عیسی می فرماید,"بدانید که بسیاری از مشرق و مغرب خواهند آمد با ...در پادشاهی آسمان بر سر یک سفره خواهند نشست." عیسی وعده می دهد که ما در جشن خداوند با او خواهیم بود.

با این اعمال ساده نگه داشتن نان و شراب,با واژگانی ساده"این بدن من است... این خون من است,"عیسی می فرماید که تمام رستگاری ها در گذشته,قربانی های پیشین,بره ها در عید فصح,به او اشاره داشتند. همانطور که در اولین عید فصح,شب قبل از رهایی قوم اسرائیل از بردگی توسط خداوند از طریق خون بره ها مشاهده شد.این وعده ی غذای در شب قبل از رهایی جهان از گناه و مرگ توسط خداوند از طریق خون عیسی مسیح خورده شد.

چه چیزهایی باید در قلب و ذهن شما اتفاق بیوفتد به طوری که شما صادقانه دریافت کنید آنچه را که عیسی مسیح عرضه داشت؟

گزیده ای از کتاب عیسی پادشاه توسط تیموتی کلر
تجدید چاپ توسط ترتیب با کتاب های Riverhead,عضو Penguin Group (USA) LLC,, A Penguin Random House Company. کپی رایت © 2011 توسط تیموتی کلر

و همچنین از راهنمای مطالعه عیسی پادشاه توسط تیموتی کلر و شلتون اسپنس، 2015 (c) توسط Zondervan f بخشی از انتشارات HarperCollins Christian.

”در نخستین روز عید فَطیر که برۀ پِسَخ را قربانی می‌کنند، شاگردان عیسی از او پرسیدند: «کجا می‌خواهی برویم و برایت تدارک ببینیم تا شام پِسَخ را بخوری؟» او دو تن از شاگردان خود را فرستاد و به آنها گفت: «به شهر بروید؛ در آنجا مردی با کوزه‌ای آب به شما برمی‌خورد. از پی او بروید. هر جا که وارد شد، به صاحب آن خانه بگویید، ”استاد می‌گوید، میهمانخانۀ من کجاست تا شام پِسَخ را با شاگردانم بخورم؟“ و او بالاخانه‌ای بزرگ و مفروش و آماده به شما نشان خواهد داد. در آنجا برای ما تدارک ببینید.» آنگاه شاگردان به شهر رفته، همه چیز را همان‌گونه که به ایشان گفته بود یافتند و پِسَخ را تدارک دیدند. چون شب فرا رسید، عیسی با دوازده شاگرد خود به آنجا رفت. هنگامی که بر سفره نشسته، غذا می‌خوردند، عیسی گفت: «آمین، به شما می‌گویم که یکی از شما که با من غذا می‌خورَد مرا تسلیم دشمن خواهد کرد.» آنها غمگین شدند و یکی پس از دیگری از او پرسیدند: «من که آن کس نیستم؟» عیسی گفت: «یکی از شما دوازده تن است، همان که نان خود را با من در کاسه فرو می‌بَرَد. پسر انسان همان‌گونه که دربارۀ او نوشته شده، خواهد رفت، امّا وای بر آن کس که پسر انسان را تسلیم دشمن می‌کند. بهتر آن می‌بود که هرگز زاده نمی‌شد.» هنوز مشغول خوردن بودند که عیسی نان را برگرفت و پس از شکرگزاری، پاره کرد و به شاگردان داد و فرمود: «بگیرید، این است بدن من.» سپس جام را برگرفت و پس از شکرگزاری، به آنها داد و همه از آن نوشیدند. و بدیشان گفت: «این است خون من برای عهد [جدید] که به‌خاطر بسیاری ریخته می‌شود. آمین، به شما می‌گویم که از محصول مو دیگر نخواهم نوشید تا روزی که آن را در پادشاهی خدا، تازه بنوشم.»”
‮‮مَرقُس‬ ‭14‬:‭12‬-‭25‬ ‭



‬‬برکت خداوند با شما 🙏

محال را ممکن ساختن


 در این رویارویی,عیسی می گوید که به طور اساسی در همه ی ما ایرادی وجود دارد—اما پول قدرت خاصی برای کور کردن ما نسبت به آن دارد. در واقع,قدرت زیادی در اغفال کردن حالت روحانی واقعی ما دارد که ما نیازی بس عظیم به دخالت خدای مهربان,اعجاز و شفاعت او برای دیدن آن داریم. این بدون خداوند,و بدون معجزه او غیر ممکن است. و بدون فیض خداوند.


ملاحظه کنید که چگونه عیسی مرد جوان را پند می دهد؟ بله,این مرد نیاز به مشاوره داشت,گر چه در ظاهر به نظر می رسید که کاملا بی نیاز است. او دارا بود,او جوان بود و او احتمالا خوش چهره بود—سخت است که غنی و جوان باشی و خوش چهره نباشی. و لیکن بدون مشکلات نبود. اگر بود,که هرگز به سراغ عیسی نمی آمد و نمی پرسید,"برای به دست آوردن زندگی ابدی چکار باید بکنم؟"

هر یهودی مؤمن پاسخ این سئوال را یقینا می دانست. خاخام ها همواره این سئوال را در نوشته هایشان و در تعلیمشان مطرح می کردند. و پاسخ آنها همیشه یکسان بود;هیچ فکر اندیشه ای متفاوتی در این موضوع بجز آن وجود نداشت. این پاسخ بود "اطاعت کامل از خدا و اجتناب از تمام گناهان." مرد جوان این جواب را می دانست. پس چرا از عیسی پرسیده بود؟

بیانیه با حکمت عیسی مسیح"تو کمبود داری"به ما اجازه می دهد تا به بطن تقلای واقعی این مرد جوان پی ببریم. مرد گفت"شما می دانید که همه چیز را درست انجام داده ام:من از نظر اقتصادی,اجتماعی,اخلاقی,مذهبی موفق بوده ام. من شنیده ام که تو خاخام خوبی هستی,و من نمی دانم که آیا چیزی را نیافته ام و یا نا دیده گرفته ام. من احساس میکنم که کمبودی وجود دارد."

البته که او کمبودی داشت. زیرا هر کس که رفتن به ملکوت و دست یابی به حیات جاودان را بر اساس اعمال و کارهایش تخمین می زند,مهم نیست که دست آوردهای زندگیش چه می باشند, خلعی,نا امنی و یا شکی را در درونش تجربه می کند. و بدون شک کمبودی هست. چگونه هر کسی می تواند بفهمد که آیا آنها به اندازه ی کافی خوب هستند؟

چگونه می توانید یک حرفه ی موفق را دنبال کنید و در دام ثروت نیوفتید؟ از طریق چه راه هایی کتاب مقدس نگرش شما نسبت به پول را— تغییر داده است—یا می تواند تغییر دهد؟

گزیده ای از کتاب عیسی پادشاه توسط تیموتی کلر
تجدید چاپ توسط ترتیب با کتاب های Riverhead,عضو Penguin Group (USA) LLC,, A Penguin Random House Company. کپی رایت © 2011 توسط تیموتی کلر

و همچنین از راهنمای مطالعه عیسی پادشاه توسط تیموتی کلر و شلتون اسپنس، 2015 (c) توسط Zondervan f بخشی از انتشارات HarperCollins Christian.

”چون عیسی به‌راه افتاد، مردی دوان دوان آمده، در برابرش زانو زد و پرسید: «استادِ نیکو، چه کنم تا وارث حیات جاویدان شوم؟» عیسی پاسخ داد: «چرا مرا نیکو می‌خوانی؟ هیچ‌کس نیکو نیست جز خدا فقط. احکام را می‌دانی: ”قتل مکن، زنا مکن، دزدی مکن، شهادت دروغ مده، فریبکاری مکن، پدر و مادر خود را گرامی دار.“» آن مرد در پاسخ گفت: «استاد، همۀ اینها را از کودکی به جا آورده‌ام.» عیسی به او نگریسته، محبتش کرد و گفت: «تو را یک چیز کم است؛ برو آنچه داری بفروش و بهایش را به تنگدستان بده که در آسمان گنج خواهی داشت. آنگاه بیا و از من پیروی کن.» مرد از این سخن نومید شد و اندوهگین از آنجا رفت، زیرا ثروت بسیار داشت. عیسی به اطراف نگریسته، به شاگردان خود گفت: «چه دشوار است راهیابی ثروتمندان به پادشاهی خدا!» شاگردان از سخنان او در شگفت شدند. امّا عیسی بار دیگر به آنها گفت: «ای فرزندان، راه‌یافتن به پادشاهی خدا چه دشوار است! گذشتنِ شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از راهیابی شخص ثروتمند به پادشاهی خدا.» شاگردان که بسیار شگفت‌زده بودند، به یکدیگر می‌گفتند: «پس چه کسی می‌تواند نجات یابد؟» عیسی بدیشان چشم دوخت و گفت: «برای انسان ناممکن است، امّا برای خدا چنین نیست؛ زیرا همه چیز برای خدا ممکن است.» آنگاه پطرس سخن آغاز کرد و گفت: «اینک ما همه چیز را ترک گفته‌ایم و از تو پیروی می‌کنیم.» عیسی فرمود: «آمین، به شما می‌گویم، کسی نیست که به‌خاطر من و به‌خاطر انجیل، خانه یا برادران یا خواهران یا مادر یا پدر یا فرزندان یا املاک خود را ترک کرده باشد، و در این عصر صد برابر بیشتر خانه‌ها و برادران و خواهران و مادران و فرزندان و املاک - و همراه آن، آزارها - به دست نیاورد، و در عصر آینده نیز از حیات جاویدان بهره‌مند نگردد. امّا بسیاری که اوّلین هستند آخرین خواهند شد، و آخرینها اوّلین!»”
‮‮مَرقُس‬ ‭10‬:‭17‬-‭31‬ ‭

‬‬برکت و فیض خداوند با شما 🙏

عیسی باید جان خود را می‌داد


با استفاده از کلمه ی باید,عیسی نشان می دهد که او طرح برای مردن داشت—به این مفهوم که او داوطلبنه آنرا انجام می دهد. او نه تنها به وقوع پیوستن آنرا پیش بینی می کند. بلکه احتمالا آنچه پطرس را بیشتر رنجاند همین حقیقت بود. اینکه عیسی مسیح کفت,"من مبارزه خواهم کرد و شکست خواهم خورد",به یک طرف و دیگری که گفت,"به همین دلیل من آمده ام;قصد دارم بمیرم!" که کاملا برای پطرس غیر قابل توجیح و درک است.


به همین دلیل پطرس گفته ی مسیح را "سرزنش" می کند. این فعل را عیسی مسیح درجای دیگر در توبیخ شیاطین استفاده نمود. این بدین معنی است که پطرس به قوی ترین زبان ممکن عیسی را محکوم می کند. چرا پطرس اینقدر آشفته گشت که بر علیه مسیح اینگونه سخن گفت با وجود اینکه اندکی پیش او را ناجی و مسیح خواند؟ او از کودکی و بر زانوی مادر همواره شنیده بود که زمانی که مسیح موعود آمد او به وسیله ی جلال دادن تختش,شر و بی عدالتی را شکست می دهد. اما اینجا عیسی می گوید,"بله,من مسیح موعود و پادشاه هستم,اما برای زندکی کردن نیامدم بلکه برای مردن آمدم. من برای کسب قدرت اینجا نیستم بلکه برای از دست دادن آن;من برای حکومت کردن اینجا نیستم بلکه برای خدمت کردن. و بدین گونه من قصد دارم شر را شکست دهم و همه چیز را درست کنم."

عیسی هرگز نمی گفت که پسر انسان نباید رنج ببرد;او می گفت که پسر انسان باید رنج ببرد. این کلمه به اندازه ای مهم است که دو بار به کار گرفته شده:"پسر انسان باید از بسیاری چیزها رنج ببرد و ... او باید کشته شود." کلمه باید کل جمله را اصلاح و کنترل می کند و این بدان معنی است که همه چیز در این فهرست ضروری اند و باید اتفاق بیوفتد. عیسی باید رنج ببرد,باید رد بشود,باید کشته شود,باید رستاخیز کند. این یکی ازقابل توجه ترین واژه ها در داستان جهان است,و بسیار ترسناک. آنچه عیسی گفت فقط این نبود که "من آمده ام که بمیرم" بلکه "من باید بمیرم. کاملا ضروری است که من بمیرم. زیرا بدون آن نه جهان را می توان تجدید کرد,و نه زندگی شما را,مگر اینکه من بمیرم." چرا برای عیسی کاملا ضروری است که بمیرد؟

پطرس مرگ عیسی را دشوار یافت. چرا پذیرفتن این برای او —و برای ما—بسیار دشوار است؟

گزیده ای از کتاب عیسی پادشاه توسط تیموتی کلر
تجدید چاپ توسط ترتیب با کتاب های Riverhead,عضو Penguin Group (USA) LLC,, A Penguin Random House Company. کپی رایت © 2011 توسط تیموتی کلر

و همچنین از راهنمای مطالعه عیسی پادشاه توسط تیموتی کلر و شلتون اسپنس، 2015 (c) توسط Zondervan f بخشی از انتشارات HarperCollins Christian.


”عیسی با شاگردان خود به روستاهای اطراف قیصریۀ فیلیپی رفت. در راه، از شاگردان خود پرسید: «به گفتۀ مردم من کِه هستم؟» پاسخ دادند: «بعضی می‌گویند یحیای تعمیددهنده هستی، عده‌ای می‌گویند ایلیایی و عده‌ای دیگر نیز می‌گویند یکی از پیامبران هستی.» از آنان پرسید: «شما چه می‌گویید؟ به نظر شما من که هستم؟» پطرس پاسخ داد: «تو مسیح هستی.» امّا عیسی ایشان را منع کرد که دربارۀ او به کسی چیزی نگویند. آنگاه عیسی به تعلیم دادن آنها آغاز کرد که لازم است پسر انسان زحمتِ بسیار بیند و از سوی مشایخ و سران کاهنان و علمای دین رد شده، کشته شود و پس از سه روز برخیزد.”

‮‮مَرقُس‬ ‭8‬:‭27‬-‭31‬ ‭

‬‬

برکت پدر آسمانی با شما 🙏 

مصمم بدون حقی طلبیدن

 ای آقا درست است","زن جواب داد,"اما سگ های خانه نیز از خرده ریزه های خوراک فرزندان می خورند." عیسی به او فرمود,"برو,به خاطر این جواب;دیو از دخترت بیرون رفته است." وقتی زن به خانه برگشت,دید که دخترش روی تخت خوابیده و دیو او را رها کرده است.

(مرقس ۲۸:۷–۳۰)

به عبارت دیگر,زن می گوید,"ای آقا درست است,اما توله سگ ها نیز از غذای روی میز می خورند,و من اینجا هستم برای سهم خودم." عیسی به او مثلی گفت که در آن ترکیبی از چالش و پیشنهاد بوده است,و زن آنرا دریافت. او به چالش پاسخ می دهد:"خوب,من می دانم. من اسرائیلی نیستم,من خدایی که مردم اسرائیل عبادت می کنند را پرستش نمی کنم. بنابر این,من جای در دور میز ندارم. من این را می پذیرم."

شگفت انگیز نیست؟ به او بر نخورد و نرنجید;او بر حقوق خود پافشاری نمی کند. او می گوید,"بسیار خوب. ممکن است من جایی دور میز نداشته باشم—اما به قدر کافی برای هر کسی در جهان بر روی میز جا هست,و من الان سهم خود را نیاز دارم." زن در با محترم ترین شیوه با عیسی در کشمکش است و نمی خواهد جواب نه بشنود بخاطر یک پاسخ. من عمل این زن را دوست دارم.

در فرهنگ غربی ما چیزی شبیه این نوع از مصممی را نداریم. ما فقط ادعای حقوقمان را داریم. ما نمی دانیم که چگونه حق خود را مصمم ادعا کنیم,و در شهامت برای حق و حرمت خود بایستیم و بگوئیم,"این حق من است" اما این زن این کار را به هیچ وجه انجام نمی دهد. این مصمم طلبیدن آنچه که حق ما نیست می باشد,چیزی که ما در موردش کم می دانیم. او نگفت,"ای آقا,آنچه سزاواز من است بر اساس نیکیم به من بده." او گفت,"آنچه سزاوار من نیست بر اساس نیکیت به من بده—و من الان به آن نیاز دارم." می بینید که چقدر قابل توجه هست که او هر دوی چالش و پیشنهاد پنهانی درون آن را تشخیص می دهد و میپذیرد؟

یک ترجمه خوب از پاسخ استادانه ی عیسی پاسخ به او این گونه می تواند باشد"پاسخی عالی!" دربرخی از ترجمه ها سخن عیسی این گونه بیان شده است"پاسخ فوق العاده,پاسخ باور نکردنی." و بنابراین به خواسته ی او پاسخ داده شد و دختر او را شفا یافت.

حال چگونه ایمان زن غیر یهودی بر طریق برخورد شما با خداوند تاثیر می گذارد؟

گزیده ای از کتاب عیسی پادشاه توسط تیموتی کلر
تجدید چاپ توسط ترتیب با کتاب های Riverhead,عضو Penguin Group (USA) LLC,, A Penguin Random House Company. کپی رایت © 2011 توسط تیموتی کلر

و همچنین از راهنمای مطالعه عیسی پادشاه توسط تیموتی کلر و شلتون اسپنس، 2015 (c) توسط Zondervan f بخشی از انتشارات HarperCollins Christian

”عیسی دیگر بار آن جماعت را نزد خود فرا خواند و گفت: «همۀ شما به من گوش فرا دهید و این را دریابید: هیچ چیزی بیرون از آدمی نیست که بتواند با داخل شدن به او، وی را نجس سازد، بلکه آنچه از درونِ آدمی بیرون می‌آید، وی را نجس می‌سازد. [ هر که گوش شنوا دارد، بشنود!]» پس از آنکه جماعت را ترک گفت و به خانه درآمد، شاگردانش معنی مَثَل را از او پرسیدند. گفت: «آیا شما نیز درک نمی‌کنید؟ آیا نمی‌دانید که آنچه از بیرون به آدمی داخل می‌شود، نمی‌تواند او را نجس سازد؟ زیرا به دلش راه نمی‌یابد، بلکه به درون شکمش می‌رود و سپس دفع می‌شود.» عیسی با این سخن، همۀ خوراکها را پاک اعلام کرد. او ادامه داد: «آنچه از درونِ آدمی بیرون می‌آید، آن است که او را نجس می‌سازد. زیرا اینهاست آنچه از درون و دل انسان بیرون می‌آید: افکار پلید، بی‌عفتی، دزدی، قتل، زنا، طمع، بدخواهی، حیله، هرزگی، حسادت، تهمت، تکبّر و حماقت. این بدیها همه از درون سرچشمه می‌گیرد و آدمی را نجس می‌سازد.» عیسی آنجا را ترک گفت و به نواحی صور و صِیدون رفت. به خانه‌ای درآمد؛ امّا نمی‌خواست کسی باخبر شود. با این حال نتوانست حضور خود را پنهان دارد. زنی که دختر کوچکش روح پلید داشت، چون شنید او آنجاست، بی‌درنگ آمد و به پاهای او افتاد. آن زن که یونانی و از مردمان فینیقیۀ سوریه بود، از عیسی تمنا کرد دیو را از دخترش بیرون کند. عیسی به او گفت: «بگذار نخست فرزندان سیر شوند، زیرا نان فرزندان را گرفتن و پیش سگان انداختن روا نیست.» زن پاسخ داد: «بله، سرورم، امّا سگان نیز در پای سفره از خرده‌های نان فرزندان می‌خورند.» عیسی به او گفت: «به‌خاطر این سخنت، برو که دیو از دخترت بیرون آمد!» آن زن چون به خانه رسید، دید که دخترش بر بستر دراز کشیده و دیو از او بیرون شده است. عیسی از ناحیۀ صور بازگشت و از راه صیدون به سوی دریاچۀ جلیل رفته، از میان قلمرو دِکاپولیس عبور می‌کرد. در آنجا مردی را نزد او آوردند که هم کَر بود و هم لکنت زبان داشت. از عیسی التماس کردند دست خویش را بر او بنهد. عیسی آن مرد را از میان جماعت بیرون آورده، به کناری برد و انگشتان خود را در گوشهای او گذاشت. سپس آبِ دهان انداخت و زبان آن مرد را لمس کرد. آنگاه به سوی آسمان نظر کرده، آه عمیقی کشید و گفت: «‌اِفَّتَح!» یعنی «باز شو!» در دم گوشهای آن مرد باز شد و گرفتگی زبانش برطرف گردید و توانست به‌راحتی سخن گوید. امّا عیسی آنها را قدغن کرد که این موضوع را به کسی نگویند. ولی هر چه بیشتر قدغنشان می‌کرد، بیشتر از این واقعه سخن می‌گفتند. مردم با حیرت بسیار می‌گفتند: «هر چه او کرده، نیکوست؛ حتی کران را شنوا و گنگان را گویا می‌کند!»”
‮‮مَرقُس‬ ‭7‬:‭14‬-‭37‬ ‭‬‬




بیش از آنچه شما انتظار داشتید




 گاهی اوقات هنگامی که من به حضور عیسی میروم,او اجازه می دهد اتفاق هایی پیش بیاید که من دلایل آن را درک نمیکنم. او چیزها را طبق برنامه ی من انجام نمی دهد,یا به طریقی که برای من معنی دارد. اما اگر عیسی خداوند است,پس او باید به اندازه ی کافی بزرگ باشد که با داشتن دلایل مختلفی به شما اجازه می دهد از طریق چیز هایی که نمی توانید درک کنید تجربه کنید. قدرت او بیکران است,بیکرانند حکمت و عشق او. ماهیت دنیا نسبت به شما بی تفاوت است,اما عیسی پر از عشق غیر قابل انکار است نسبت به شما. اگر شاگردان واقعا می دانستند که عیسی آنها را دوست دارد,اگر آنها واقعا فهمیده بودند که او هم قدرتمند و هم دوس داشتنی است,آنها نمی ترسیدند. فرضیه آنها,که اگر عیسی آنها را دوست داشت نمیگذاشت چیزهای بد برای آنها اتفاق بیوفتد,اشتباه بود. او می تواند کسی را دوست داشته باشد و همچنین اجازه دهد چیزهای بد برای آنها اتفاق بیوفتد,چون او خداست—چرا که از آنها بهتر می داند.


اگر شما از دست چنین خدایی بزرگ و آنقدر قدرتمند به خاطر اینکه او درد و رنج شما را متوقف نمی کند,خشمگین هستید,شما همچنین خدایی دارید که آنقدر بزرگ و قدرتمند است,که شما قادر به درک دلایل کارهایش نیستید. شما نمی توانید هر دو طریقه را داشته باشید. معلم من الیزابت الیوت به زیبای آن را در دو جمله ی مختصر قرار داده:"خدا,خدا است و از آنجا که او خداست,او شایسته ی عبادت من و خدمت من است. من آرامش را هیچ جای دیگر بجز اراده ی او پیدا نخواهم کرد و اراده ی او بی نهایت,بی اندازه,توصیف ناپذیر فراتر از درک من هست." اگر شما در رحمت طوفان هستید,قدرت آن غیر قابل کنترل است و آن شما را دوست ندارد. تنها جای که شما امن هستید در اراده ی خداوند است. اما چون اون خداست و شما نیستید,اراده ی خداوند بی نهایت,توصیف ناپذیر و فراتر از برترین فهم شما از آنچه که هست,می باشد. آیا او امن است؟ "البته که او امن نیست. چه کسی چیزی درباره ی امن بودن گفت؟ اما او خوب است. او پادشاه است."

چگونه ما می توانیم در مسیح آرامش داشته باشیم در شرایطی که مستعد ابتلا به اظطراب و/ یا نا امیدی هستیم؟ در کدام بخش زندگیتان منتظر عیسی هستید تا کمکتان کند؟

گزیده ای از کتاب عیسی پادشاه توسط تیموتی کلر
تجدید چاپ توسط ترتیب با کتاب های Riverhead,عضو Penguin Group (USA) LLC,, A Penguin Random House Company. کپی رایت © 2011 توسط تیموتی کلر

و همچنین از راهنمای مطالعه عیسی پادشاه توسط تیموتی کلر و شلتون اسپنس، 2015 (c) توسط Zondervan f بخشی از انتشارات HarperCollins Christian.

”آن روز چون غروب فرا رسید، عیسی به شاگردان خود گفت: «به آن سوی دریا برویم.» آنها جمعیت را ترک گفتند و عیسی را در همان قایقی که بود، با خود بردند. چند قایق دیگر نیز او را همراهی می‌کرد. ناگاه تندبادی شدید برخاست. امواج چنان به قایق برمی‌خورد که نزدیک بود از آب پر شود. امّا عیسی در عقب قایق، سر بر بالشی نهاده و خفته بود. شاگردان او را بیدار کردند و گفتند: «استاد، تو را باکی نیست که غرق شویم؟» عیسی برخاست و باد را نهیب زد و به دریا فرمود: «ساکت شو! آرام باش!» آنگاه باد فرو نشست و آرامش کامل حکمفرما شد. سپس به شاگردان خود گفت: «چرا این‌چنین ترسانید؟ آیا هنوز ایمان ندارید؟» آنها بسیار هراسان شده، به یکدیگر می‌گفتند: «این کیست که حتی باد و دریا هم از او فرمان می‌برند!»”
‮‮مَرقُس‬ ‭4‬:‭35‬-‭41‬ ‭

‬‬



۱۴۰۴ فروردین ۳۱, یکشنبه

شفایی عمیقتر


 عیسی مسیح آگاه است از آنچه انسان از آن ناآگاه است—و آن این است که او مشکل بسیار بزرگتری از وضعیت جسمی خود دارد. عیسی به او گفت,"من مشکلات تو را درک می کنم. من درد و رنج تورا دیده ام. من در مورد آنها خواهم گفت. اما لطفا متوجه باش که مشکل اصلی در زندگی انسان هرگز درد و رنج او نیست;بلکه گناهان اوست."


اگر شما جواب عیسی مسیح را توهین آمیز می بینید,لطفا حداقل به این توجه کنید که:اگر کسی به شما می گوید "مشکل اصلی در زندگی شما آن چیزی نیست که برای شما اتفاق افتاده,و نه آن چیزی که مردم بر سر شما آورده اند;بلکه مشکل اصلی نحوه ی برخورد شما با آن می باشد"—از قضا,این را به توانمند داده است. چرا؟ چون شما درباره آنچه برای شما اتفاق افتاده است و یا در مورد آنچه دیگران انجام می دهند,کار بسیار زیادی نمی توانید انجام دهید — اما شما می توانید چیزی در مورد خودتان انجام دهید. هنگامی که کتاب مقدس در مورد گناه صحبت می کند,تنها به چیزهای بدی که ما انجام می دهیم اشاره نمی کند. فقط دروغ گفتن یا شهوت یا دلیل بروز آن نیست—بلکه نادیده گرفتن خدا در جهانی است که او آفریده;و طغیان بر علیه او,با زندگی کردن بدون او می باشد. می گوید,"من دقیقا تصمیم خواهم گرفت که چگونه زندگی کنم." و عیسی می گوید که این مشکل اصلی ما است.

عیسی در برخورد با این مشکل شخص مفلوج زندگی با مشکل او عمیق تر در ناکامی هایش برخورد می کند. عیسی می گوید,"فقط با بسوی من آمدن و درخواست شفای جسم کردن,تو عمیق به آن فکر نکرده ای. شما عمق اشتیاق و عطش خود را دست کم گرفته اید,اشتیاق قلبتان." هر کس که جسما فلج است,طبیعتا با هر رشته از وجودش خواهان است که راه برود. پس بدون شک تمام امید هایش را در امکان راه رفتن دوباره می نگرد. در قطعا در قلبش می گوید,"اگر فقط بتوانم دوباره راه بروم,دیگر من برای زندگی کامل خواهم بود. هرگز ناراضی نخواهم بود,هرگز شکایت نخواهم کرد. اگر فقط بتوانم راه بروم,دیگر همه چیز درست می شود. و عیسی میگوید,"فرزندم,تو اشتباه می کنی." که این حرف او ممکن است شدید به نظر برسد، اما عمیقا درست است. عیسی می گوید,"هنگامی که من بدنت را شفا بدهم,اگر این تمام چیزی است که انجام دهم,شما احساس خواهید کرد که دیگر ناراضی نخواهید شد. اما دو ماه,چهار ماه صبر کنید—چون رضایت خوشحال کننده بدست آمده ات قطعی نخواهد بود. ریشه نارضایتی در قلب انسان,عمیق در وجودش ریشه دارد."

چرا بخشش عمیق ترین نیاز افلیج بود؟ چرا عمیق ترین نیاز ما است؟ به چه "نیاز هایی" دیگری,عمیق تر از نیازمان برای بخشش احساس می کنیم؟

گزیده ای از کتاب عیسی پادشاه توسط تیموتی کلر
تجدید چاپ توسط ترتیب با کتاب های Riverhead,عضو Penguin Group (USA) LLC,, A Penguin Random House Company. کپی رایت © 2011 توسط تیموتی کلر

و همچنین از راهنمای مطالعه عیسی پادشاه توسط تیموتی کلر و شلتون اسپنس، 2015 (c) توسط Zondervan f بخشی از انتشارات HarperCollins Christian.

”پس از چند روز، چون عیسی دیگر بار به کَفَرناحوم درآمد، مردم آگاه شدند که او به خانه آمده است. گروهی بسیار گرد ‌آمدند، آن‌گونه که حتی جلوی در نیز جایی نبود، و او کلام را برای آنها موعظه می‌کرد. در این هنگام، جمعی از راه رسیدند و مردی مفلوج را که چهار نفر حمل می‌کردند، پیش آوردند. امّا چون به سبب ازدحام جمعیت نتوانستند او را نزد عیسی بیاورند، شروع به برداشتن سقف بالای سر عیسی کردند. پس از گشودن سقف، تشکی را که مفلوج بر آن خوابیده بود، پایین فرستادند. چون عیسی ایمان آنها را دید، مفلوج را گفت: «ای فرزند، گناهانت آمرزیده شد.» برخی از علمای دین که آنجا نشسته بودند، با خود اندیشیدند: «چرا این مرد چنین سخنی بر زبان می‌رانَد؟ این کفر است! چه کسی جز خدا می‌تواند گناهان را بیامرزد؟» عیسی در دم در روح خود دریافت که با خود چه می‌اندیشند و به ایشان گفت: «چرا در دل چنین می‌اندیشید؟ گفتن کدام‌یک به این مفلوج آسانتر است، اینکه ”گناهانت آمرزیده شد“ یا اینکه ”برخیز و تشک خود را بردار و راه برو“؟ حال تا بدانید که پسر انسان بر زمین اقتدار آمرزش گناهان را دارد» - به مفلوج گفت: «به تو می‌گویم، برخیز، تشک خود برگیر و به خانه برو!» آن مرد برخاست و بی‌درنگ تشک خود را برداشت و در برابر چشمان همه از آنجا بیرون رفت. همه در شگفت شدند و خدا را تمجیدکنان گفتند: «هرگز چنین چیزی ندیده بودیم.» عیسی بار دیگر به کنار دریا رفت. مردم همه نزدش گرد می‌آمدند و او آنان را تعلیم می‌داد. هنگامی که قدم می‌زد، لاوی پسر حَلْفای را دید که در خَراجگاه نشسته بود. به او گفت: «از پی من بیا.» او برخاست و از پی عیسی روان شد. چون عیسی در خانۀ لاوی بر سفره نشسته بود، بسیاری از خَراجگیران و گناهکاران با او و شاگردانش همسفره بودند، زیرا شمار زیادی از آنها او را پیروی می‌کردند. چون علمای دین که فَریسی بودند، عیسی را دیدند که با گناهکاران و خَراجگیران همسفره است، به شاگردان وی گفتند: «چرا با خَراجگیران و گناهکاران غذا می‌خورد؟» عیسی با شنیدن این سخن به ایشان گفت: «بیمارانند که به طبیب نیاز دارند، نه تندرستان. من نیامده‌ام تا پارسایان بلکه تا گناهکاران را دعوت کنم.»”
‮‮مَرقُس‬ ‭2‬:‭1‬-‭17‬ ‭NMV‬‬
https://bible.com/bible/118/mrk.2.1-17.NMV






رستاخیز مسیح خداوند زنده




 "فراخواندۀ پادشاه"

انجیل پند و اندرز نیست بکله خبر خوش است مبنی بر اینکه لازم نیست برای دست‌یافتن به خدا تلاش کنید، بلکه عیسای مسیح راه را برای شما هموار ساخته است. انجیل هدیه‌ای است که شما فقط توسط فیض عظیم او دریافت می کنید—از طریق محبت لایتناهی خداوند. اگر این هدیه را تصاحب کنید و آنرا حفظ کنید,آنگاه است که خوانده شدن توسط عیسی مسیح شما را از رفتن و بازگشتن به رؤیا پردازی,تعصب یا کم اثری دور نگاه می دارد. شما در ساختن عیسی مسیح به عنوان هدف مطلق و مرکز زندگیتان نمودن,مشتاق شده و مصمم خواهید شد,ودر زندگیتان نزدیک او خواهید بود;با این حال زمانی که شما کسی را با اولویت ها,ایمانی متفاوت را ملاقات می کنید,شما آنها را از خود خوارتر تجسم نخواهید کرد. شما در واقع خدمت کردن به آنها را به جای ظلم کردن به آنها جستجو می کنید.

چرا؟ زیرا انجیل در مورد انتخاب پیروی از پند نیست,بلکه در مورد دعوت به پیروی از عیسی پادشاه است. نه فقط کسی که با قدرت و اقتدار به شما بگوید چه لازم است که انجام شود—بلکه کسی که با قدرت و اقتدار انجام دهد هر آنچه که لازم است انجام شود,و سپس آنرا به عنوان خبر خوش به شما ارائه دهد.

چه جای دیگر ما این چنین اقتدار را می بینیم؟ غسل تعمید عیسی مسیح در حال حاضر توسط نشانه های مافوق طبیعی که قدرت الهی او را اعلام می کند حضور یافته است. سپس وقتی می بینیم که شمعون,آندریاس,یعقوب,یوحنا بدون تاخیر از عیسی پیروی کردند—پس ندای خواندگی اش اقتدار دارد. مرقس همچنان به این موضوع تمرکز دارد

"آنها وارد کفرناحوم شدند و همین که روز سبت فرا رسید,عیسی به کنیسه رفت و به تعلیم پرداخت. مردم از طرز تعلیم او حیران ماندند,زیرا بر خلاف علمای یهود,او به آنها با اقتدار و اختیار به آنها تعلیم می داد."
(مرقس ۲۱:۱-۲۲)

مرقس برای اولین بار از اصطلاح اقتدار استفاده می کند;کلمه در معنای واقعی"از درون اصل." از همان ریشه ی نویسنده کلمه می آید. منظور مرقس این است که عیسی درباره اصل زندگی که باید در او باشد,سخن گفت و نه فقط قدرتی که از شناخت او سرچشمه میگیرد.

زندگی شما چگونه خواهد بود اگر خود را کاملا تسلیم این پادشاه بی عیب نمایید؟ زندگی کاریتان؟ زندگی عاطفی؟ زندگی خانوادگی؟ زندگی مالی؟ زندگی اجتماعی؟

گزیده ای از کتاب عیسی پادشاه توسط تیموتی کلر
تجدید چاپ توسط ترتیب با کتاب های Riverhead,عضو Penguin Group (USA) LLC,, A Penguin Random House Company. کپی رایت © 2011 توسط تیموتی کلر

و همچنین از راهنمای مطالعه عیسی پادشاه توسط تیموتی کلر و شلتون اسپنس، 2015 (c) توسط Zondervan f بخشی از انتشارات HarperCollins Christian.

”آغاز خبر خوش دربارۀ عیسی مسیح پسر خدا. در کتاب اِشعیای نبی نوشته شده است: «اینک پیام‌آور خود را پیشاپیش تو می‌فرستم، که راهت را مهیا خواهد کرد؛» «ندای آن که در بیابان فریاد برمی‌آورد: ”راه خداوند را آماده کنید! طریقهای او را هموار سازید.“‌» پس یحیای تعمیددهنده در بیابان ظهور کرده، به تعمیدِ توبه برای آمرزش گناهان موعظه می‌کرد. اهالی دیار یهودیه و مردمان اورشلیم، همگی نزد او می‌رفتند و به گناهان خود اعتراف کرده، در رود اردن از او تعمید می‌گرفتند. یحیی جامه از پشم شتر بر تن می‌کرد و کمربندی چرمین بر کمر می‌بست، و ملخ و عسل صحرایی می‌خورد. او موعظه می‌کرد و می‌گفت: «پس از من، کسی تواناتر از من خواهد آمد که من حتی شایسته نیستم خم شوم و بند کفشهایش را بگشایم. من شما را با آب تعمید داده‌ام، امّا او با روح‌القدس تعمیدتان خواهد داد.» در آن روزها، عیسی از ناصرۀ جلیل آمد و در رود اردن از یحیی تعمید گرفت. چون عیسی از آب برمی‌آمد، در دم دید که آسمان گشوده شده و روح همچون کبوتری بر او فرود می‌آید. و ندایی از آسمان در رسید که «تو پسر محبوب من هستی و من از تو خشنودم.» روح بی‌درنگ عیسی را به بیابان برد. عیسی چهل روز در بیابان بود و شیطان وسوسه‌اش می‌کرد. او با حیوانات وحشی به سر می‌برد و فرشتگان خدمتش می‌کردند. عیسی پس از گرفتار شدنِ یحیی به جلیل رفت. او خبر خوشِ خدا را اعلام می‌کرد و می‌گفت: «زمان به کمال رسیده و پادشاهی خدا نزدیک شده است. توبه کنید و به این خبر خوش ایمان آورید.» چون عیسی از کنارۀ دریاچۀ جلیل می‌گذشت، شَمعون و برادرش آندریاس را دید که تور به دریا می‌افکندند، زیرا ماهیگیر بودند. به آنان گفت: «از پی من آیید که شما را صیاد مردمان خواهم ساخت.» آنها بی‌درنگ تورهای خود را وانهادند و از پی او روانه شدند. چون کمی پیشتر رفت، یعقوب پسر زِبِدی و برادرش یوحنا را دید که در قایقی تورهای خود را آماده می‌کردند. بی‌درنگ ایشان را فرا خواند. پس آنان پدر خود زِبِدی را با کارگران در قایق ترک گفتند و از پی او روانه شدند.”
‮‮مَرقُس‬ ‭1‬:‭1‬-‭20‬ ‭NMV‬‬
https://bible.com/bible/118/mrk.1.1-20.NMV 



برکت خداونده زنده با شما 🙏