Translate

۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۰, یکشنبه

وبلاگ نویسانی که ناگهان گم شدند





                                                                                                                                                                                                                                                                                                        در جریان یک کار تحقیقاتی به وبلاگ نویسی به اسم «شایگان اسفندیاری» برخوردم، نویسنده وبلاگ گامرون. این اسم واقعی نویسنده نبود. به نظر می‌رسید دی ماه ۱۳۹۰ بازداشت شده اما هیچ خبری در رسانه ها درباره سرنوشتش منتشر نشده بود. تنها همان ایام سایت مشرق نیوز نوشته بود: « «عامل راه ‏اندازى وبلاگ ضداسلامى «گ-ن» در بندرعباس شناسایى و دستگیر شد. بخشى از اقدامات وى شامل توهین به مقدسات اسلام، نظام و مسؤولان عالى، اهانت در قالب متن، کاریکاتور، عکس مونتاژ و انتشار کتاب «سفر به آخرت» با مضمون اهانت به حضرت امام (ره) بوده است. مشارالیه با نام مستعار «شایگان اسفندیارى» ارتباط نزدیکی با رسانه‌های ضد انقلاب و بیگانه برقرار کرده بود.»
سی‌ام شهریورماه سال ۱۳۹۱ نیز صفحه فیس بوک «شایگان اسفندیاری» با مطلبی متفاوت از نوشته های سابقش بروز شد. از آن پس تاکنون هیچ خبری درباره آزادی، محاکمه و مجازات وی منتشر نشده است. پس از یک سال بی خبری، کانون وبلاگ نویسان ایران بیانیه ای داد و نوشت:«با توجه به شواهد و قرائن، نویسنده وبلاگ گامرون دستگیر شده و کانون وبلاگ نویسان ایران به مسئولین جمهوری اسلامی یادآور می‌شود که بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی، نویسنده فوق یک زندانی سیاسی است و باید از حقوق یک زندانی سیاسی نیز برخوردار باشد»
به سه نفر از وبلاگ نویسان قدیمی مراجعه می‌کنم ولی هیچ کدامشان نه خبری از او دارند و نه حاضر به گفت‌و‌گوی رسمی با ذکر نامشان درباره نویسنده گامرون می‌شوند. «م. ش» می‌گوید: «او را نمی شناختم اما همیشه ته دلم دعا می‌کردم دستگیر نشود. البته با مطالبی که می‌نوشت به خوبی می‌شد فهمید حسابش با کرم الکاتبین است.»
او با اشاره به اینکه شایگان اسفندیاری به زبان طنز روی خط قرمز‌ها و مسائل مذهبی انگشت می‌گذاشت و یا مرام و مسلک آیت الله خمینی را به زبان طنز به انتقاد می‌کشید، می گوید: «بعید می‌دانم آزاد شده باشد. افرادی با جرم بسیار کمتر از او سالهای طولانی در زندان می‌مانند و تصور می‌کنم که اگر شایگان زنده باشد هنوز هم در زندان به سر می‌برد.»
دوست وبلاگ نویس و روزنامه نگار دیگری به نام «علی. ه» که مدت مدیدی سابقه زندان داشته می‌گوید نمی‌شود مطمئن بود که برایش اتفاقی افتاده یا هنوز در حبس است، به هر حال برخی وبلاگ نویس‌ها بعد از آزادی تحت فشار خانواده یا به خاطر مصیبت‌های دشواری که از سرگذرانده‌اند یا فشار عوامل بیرونی ترجیحا سکوت می‌کنند یا به عبارتی خودشان را گم و گور می‌کنند.
او به بی‌خبری مطلق نسبت به سرنوشت «محمدسلیمانی نیا»، مترجم توانمند، وبلاگ نویس و مغز متفکر حوزهٔ سایبری اشاره می‌کند که بعد از انتشار خبرآزادی‌اش به کلی گم و گور شده و هیچ خبری در خصوص فعالیت‌هایش در دست نیست و هیچ کس هم نمی‌داند مشغول چه کاری است؟ او می‌گوید منیرو روانی‌پور مدتی پیگیر سرنوشت سلیمانی نیا از راه دور بوده اما ردی به دست نیاورده است.
تنها شایگان اسفندیاری نیست که سرنوشتی چنین داشته، انتقال وبلاگ نویس گمنامی همچون «کاوه طاهری» از زندان عادل آباد شیراز با دستبند و پابند و زنجیر که شکل انتقالش، یادآور زیست محکومان سیاسی زمان استالین در اردوگاه‌های کار اجباری در استپ‌های قزاقستان و بیابان‌های یخ زده سیبری است، تا مرگ دردناک «امید میرصیافی» و «ستار بهشتی» در زندان اوین و تحت شکنجه و فشار، سرنوشت های تلخی بوده اند که در این سال ها علنی شده اند.
آنچه بر «محمدرضا پورشجری» و «حسین رونقی ملکی» رفت، دادگاه گروهی موسوم به وبلاگ نویسان و آنچه بر «شهرام رفیع‌زاده»، «امید معماریان»، «حنیف مزروعی» و «روزبه میرابراهیمی» گذشت، هم نمونه های دیگری هستند.
«عباس خسروی فارسانی»، وبلاگ نویسی که  به خاطر وبلاگ نویسی طعم بازداشت و بازجویی را چشیده می‌گوید تا جایی که اطلاع دارد هیچ نهاد صنفی منسجم و مستقلی برای حمایت از وبلاگ نویسان درایران وجود ندارد.
این دانشجوی دوره دکترای رشته فلسفه غرب که به علت وبلاگ نویسی از محل تحصیل و تدریسش اخراج شده در مورد دشواری‌های وبلاگ نویسی در ایران می‌گوید: « بسیاری از وبلاگ‌نویسان مستقل، به دلایل امنیتی، با نام مستعار فعالیت می‌کنند و خود نیز تمایلی به شناسایی هویتشان ندارند، حتی در صورت وجود چنین نهادهایی، کار حمایتی از وبلاگ‌نویسان با مشکلاتی مواجه می‌شود و در صورتی که مشکلی برای یک وبلاگ‌نویس پیش بیاید، پیگیری شرایط او دشواری دیگری خواهد بود که در بسیاری موارد باعث شده اساسا وبلاگ‌نویسان گمنام، بدون مشخص شدن دلیل عدم فعالیتشان، ناگهان از عرصه وب ناپدید شوند»
فارسانی درباره مزیت یا ضررهای اطلاع رسانی پس از بازداشت می گوید: «طبیعتا در این مورد دادن یک حکم کلی، دشوار است. خانواده خود بنده در تمام دوران دستگیری و بازداشتم، به دلیل همین وحشت از بد‌تر شدن شرایط پرونده و اصرار و فریب بازجویان، از هرگونه اطلاع‌رسانی حتی به فامیل و نزدیکان نیز خودداری کردند، اما این کار، نه تنها کمکی نکرد که شرایط را پیچیده‌تر هم کرد. مثلا بازجویان وزارت اطلاعات، به خانواده‌ام موکدا گفته بودند که در صورت سکوت شما، مشکل برای ادامه تحصیل و نیز کار من در دانشگاه پیش نخواهد آمد، اما اتفاقا در‌‌ همان دوران بازداشت، وزارت اطلاعات، من را در شرایطی که قرار بود دو ماه دیگر از رساله دکتری‌ام در رشته فلسفه غرب در دانشگاه اصفهان دفاع کنم، از دانشگاه اخراج کردند و همچنین بورسیه‌ام را در وزارت علوم، لغو کردند و نیز مرا از تدریس در تمامی دانشگاه‌های کشور، از جمله دانشگاهی که برای ترم بعدی برای ۴ روز تدریس در آن برنامه‌ریزی شده بود، محروم کردند و همه این‌ها در شرایطی بود که هنوز دادگاه هیچ حکمی برایم صادر نکرده بود»
او تصریح می‌کند «اطلاع‌رسانی در مورد وضعیت فرد دستگیرشده، باعث می‌شود نهادهای امنیتی دستگیرکننده احتیاط بیشتری داشته باشند و نتوانند به هر اقدامی در تاریکی، سکوت و وحشت دست بزنند و پیگیری وضعیت او نیز بهتر صورت گیرد. هیچ موردی را نمی‌توانم نام ببرم که رسانه‌ای شدن وضعیت فرد دستگیر شده، منجر به پیچیده‌تر شدن شرایط او شده باشد یا سکوت خانواده و دوستان او و عدم اطلاع‌رسانی، باعث آزادی بی‌قید و شرط و بدون تبعات بعدی برای او شده باشد. بویژه اگر این نکته را در نظر داشته باشیم که حتی اگر فردی که دستگیر شده و در مورد او اطلاع‌رسانی صورت نگرفته، اگر بعدا آزاد هم بشود، پرونده امنیتی او تبعات گسترده‌ای در آینده می‌تواند برای او داشته باشد، از مرگ ظاهرا اتفاقی و بر اثر حوادث، اما در واقع، طراحی‌شده گرفته تا محرومیت‌های شغلی، اجتماعی، باج‌خواهی‌های گوناگون.اما چنین مواردی برای فردی که زیر ذره‌بین رسانه‌ها قرار دارد، دشوار خواهد بود.»
«محمد معینی»، وبلاگ نویس با سابقه و نویسنده وبلاگ «راز سر به مهر» در مورد دشواری‌های وبلاگ‌نویسی در ایران می‌گوید: «اگر وبلاگ نویس منتقد شرایط باشی کاری بس دشوار است. شاید به همین دلیل است که بسیاری از سیاسی‌نویسان یا با اسم واقعی خود نمی‌نویسند و اگر با اسم واقعی خود می‌نویسند، یا خارج از کشورند، یا عده‌ای بسیار کم‌شمار در داخل کشور، به امیدی نه چندان محکم، در تاریکی راه می‌روند؛ تا که چه وقت روی مین، پا بگذارند. این اوضاع از پنج سال پیش به این طرف، بد‌تر هم شده است. به دلیل‌‌ همان «گمنام‌نویسی» و «از دور نویسی»، لااقل من سراغ ندارم وبلاگ‌نویس‌ها تشکلی صنفی داشته باشند، یا مجالی برای گردهم آمدن‌های علنی و بی‌هراس. به همین دلیل اگر کسی گیر بیفتد، تنهاست! به نوبه خودم سعی کرده‌ام خط قرمزهای عمده را رعایت کنم؛ با این همه سال ۹۱ ستاره‌دار شدم و از ادامه تحصیل در مقطع کار‌شناسی ارشد محروم. و این تنها به خاطر وبلاگ نویسی بود چرا که من نه اهل راهپیمایی و تجمع بودم و هستم، نه امضای بیانیه و نه مصاحبه با جایی و کسی»
از «مزدک علی نظری»، روزنامه نگار و نویسنده وبلاگ «زمزمه‌های دیوانه خدا» درخواست می‌کنم از تجاربش در طول دوران حبس در مورد وبلاگ نویسان زندانی برایم بگوید: «با اینکه مرا بیشتر به عنوان روزنامه‌نگار یا داستان‌نویس می‌شناختند اما ناراحت می‌شدم که در بعضی اخبار به عنوان وبلاگ‌نویس معرفی‌ام کنند. این ناراحتی فقط به خاطر اشتباه بودن نسبتی که به من داده می‌شد نبود. چون من هیچ وقت وبلاگ نویس مهمی نبوده‌ام، بیشتر از این ناراحت بودم که فرهنگ موجود، وبلاگنویس‌ها را آدم‌های جنجالی یا به قولی «انتحاری» می‌شناسد که به جای کار حرفه‌ای، تعمداً نهادهای امنیتی را به خودشان حساس می‌کنند.
او اعتقاد دارد با ریزش شدید مخاطبان وبلاگ‌ها و کوچ وبلاگنویس‌های معروف به شبکه‌های اجتماعی، این روز‌ها عنوان وبلاگنویس بیشتر به کسانی اطلاق می‌شود که در زمینه‌های سیاسی یا اجتماعی انتقاداتی دارند و در رسانه‌های رسمی مجالی برای نوشتن پیدا نمی‌کنند.
از این روزنامه نگار دربارهٔ موقعیت وبلاگ نویسان در زندان می‌پرسم:«در ادبیات زندان به کل بچه‌هایی که با اتهام وبلاگنویسی، اطلاع‌رسانی اینترنتی (سایت‌ها و شبکه‌های اجتماعی) یا حتی دایر کردن سایت‌های پورن دستگیر شده‌اند، اصطلاحا «سایبری» می‌گویند. این زندانی‌ها از نظر جایگاه، در دسته روزنامه‌نگاران سیاسی پذیرفته نمی‌شوند و بد‌تر اینکه میان خود زندانیان هم اغلب به چشم پورنوگراف یا بی‌خدا دیده می‌شوند. چنین پیش‌زمینه‌هایی باعث می‌شود وبلاگنویس‌ها در زندان با مشکلات مضاعفی از طرف افراطی‌ها روبه‌رو باشند.»
ممکن است اکنون شایگان اسفندیاری هم در چنین وضعیتی به سر برد، ممکن است کاملا حاشیه نشین شده باشد، انزوای ناخواسته، مهاجرت کرده باشد، کسی نمی داند او کجاست و کیست؟ او ناگهان گم شده است، مانند بسیاری از وبلاگ نویس های دیگر. 
یکشنبه 10 مای 2015
ماهرخ غلامحسین پور





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر