Translate

۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

گاهی دلتنگِ میشوم و می نویسم

آری بهااار آمدو ما از بهاااراان دووووررر
انگار پاییز نمی خواهد برود 
این دلِ غمدیده و رنجور آشیانه اش را گم کرده است 
دلتنگیِ عجیبی به تند بادی ویران میکند هر آنچه بود و هست و میآید 
وصف نیست این کلام میکِشد مرا به سوی خود میبَرد مرا به دنیایِ خود 
این چه گیتیِ پهناوریست که طول و عرض ندارد
این چه صدایست که امواج ندارد
این چه حِسی یست که بیان ندارد
غریب است وه چه غُربتِ گُمشده ای که این سو و آن سو ندارد
این تند باد دل تنگی از کدام سو می آید
این جُغد حقیقت خوانِ خوش یمن
چه پیامی برای من می آورد


*کتایون*

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر