Translate

۱۳۹۴ تیر ۳۱, چهارشنبه

فکر می کنم تحصیل کرده ترین زنان ایران سر از زندان اوین در می آورند.

سارا شورد: تحصیل‌کرده ترین زنان ایران در اوین بودند

Bildresultat för ‫خاطرات سارا شورد‬‎
Bildresultat för ‫خاطرات سارا شورد‬‎

«سارا شورد» سال 2009 با ایران آشنا شد. شروع آشنایی او با زندان انفرادی بود. او به همراه دو امریکایی دیگر به نامهای «شين بائر» و «جاش فتال»، به اتهام عبورغیرقانونی از مرزهای ایران دستگیر و بیش از ۱۴ ماه را با این اتهام و نیز اتهام جاسوسی در بازداشت به سر برد. چند سال پس از این تجربه، «ایران‌وایر» به بهانه نامه ای که اسفندماه گذشته برخی از فعالان سیاسی و مدنی ایران بر علیه زندان انفرادی نوشتند، با سارا شورد به گفت و گو نشسته است.
فعالان مدنی و سیاسی ایرانی که خود را «تلاشگران نفی سلول انفرادی» نامیده‌اند، اسفندماه سال 93 در نامه‌ ای خطاب به حسن روحانی، رییس جمهوری، خواهان توقف نگهداری زندانیان در سلول‌های انفرادی شدند. سارا شورد اکنون روزنامه نگار است. او روی مشکلات حبس جمعی و حبس در امریکا کار می کند و به تازگی نمایشنامه ای در مورد زندان انفرادی نوشته است.

به نظر شما، زندان انفرادی چه تاثیری می تواند بر روی فرد بازداشت شده داشته باشد؟
  • انفرادی می تواند اراده فرد زندانی را خرد کند و او را در یک حالت دایمی اضطراب و ترس نگه دارد؛ تا آن جا که فرد حتی به خودش هم شک کند و یا منجر به این شود که علیه خودش اعتراف (دروغین) کند.
شما مدت ۴۱۰ روز را در انفرادی سپری کردید. چه طور گذشت؟
  • خیلی سعی می کردم که در ذهن خودم از این شرایط فرار کنم. در این مدت تلاش میکردم خاطراتم را با خودم مرور کنم. تنها در این مواقع بود که می توانستم به آرامش برسم. همچنین سعی می کردم با سایر زنان زندانی ارتباط برقرار کنم؛ مثلا به طور پنهانی با سایر زندانیان یادداشت مبادله می کردیم یا با یکدیگر آواز می خواندیم. برای یک مدت طولانی در کنار سلول یک زن بودم و ما با ضربه هایی که بر روی دیوار می زدیم، یک ریتم (و موسیقی) ایجاد می کردیم. در نتیجه، می توانم بگویم که هر نوع ارتباط با دیگران، حتی از نوع غیرفیزیکی به من کمک می کرد تا به اضطرابم غلبه کنم. البته برخی مواقع که حالم خوب نبود، هیچ کدام از این کارها را نمی توانستم انجام دهم. خیلی عصبانی می شدم، داد می زدم، با مشت به دیوار می کوبیدم، گریه می کردم یا برای چند روز نمی توانستم از جایم بلند شوم و یا چیزی بخورم.

خب! فارسی صحبت نکردن تو مشکلی برای برقراری ارتباط ایجاد نمی کرد؟
  • تمام زندانیان اطرافم خیلی خوب انگلیسی صحبت می کردند. فکر می کنم تحصیل کرده ترین زنان ایران سر از زندان اوین در می آورند.

بدترین خاطره ای که از این دوران به یاد داری چیست؟
  • بازجویی من حدود دو ماه طول کشید. در تمامی این مدت بازجویم سعی می کرد این گونه به من تلقین کند که به جاسوسی متهم نمی شوم و هیچ مدرکی علیه من وجود ندارد و در نهایت در دادگاه تبرئه می شوم. اما یک روز فاش کرد در تمامی این مدت به من دروغ می گفته و عنوان کرد پرونده من سیاسی است. او گفت معلوم نیست چه مدت در زندان خواهم ماند و حتی این امکان وجود دارد که هیچ گاه از زندان آزاد نشوم. خیلی شوکه شده بودم. اصلا  نمی توانستم حرفش را هضم کنم. به سلولم رفتم و احساس کردم که دارم می میرم. فکر کردم که دیگر هیچ وقت نمی توانم خانواده ام را ببینم و هرگز آزاد نمی شوم. خیلی خوشحالم که آن موقع وسیله ای در دسترسم نبود که به خودم آسیبی برسانم چون در آن لحظه واقعا در معرض خودکشی بودم.
برخورد زندانیان با شما چه گونه بود؟
  • اتفاقا یکی از بهترین خاطراتم مربوط می شود به زمانی که من را برای درمان به کلینیک اوین برده بودند. مدت ها بود که بیمار بودم و درخواست کرده بودم من را برای مداوا به کلینیک ببرند. بالاخره پس از مدت ها با درخواستم موافقت شد. در آن زمان هیچ گونه ارتباطی با دیگر زندانیان نداشتم و شین و جاش را هم برای ماه ها ندیده بودم. وقتی به درمانگاه رسیدم، واکنش دیگر زندانیان برایم بسیار شگفت انگیز بود؛ به من لبخند می زدند و برخی از آن ها سعی می کردند با من صحبت کنند. حتی یکی از زن های زندانی، یکی از مأموران زندان را به عقب راند و خودش را به من رساند و من را در آغوش کشید. برای من آن لحظه خیلی لحظه زیبایی بود چون که تا آن موقع نمی دانستم که آیا زندانیان دیگر ادعاهای نادرست حکومت را در مورد من باور کرده بودند یا نه.

خاطره نامزدی در زندان هم خوب بود حتما؟
  • راستش را بخواهی، می دانم خیلی از مردم فکر می کنند که نامزدی ما در آن شرایط خیلی رومانتیک و پراحساس بود - که البته بود - اما با این که این نامزدی خیلی به من احساس خوب و خوشایندی می داد، بلافاصله این احساس خوشایند با یک حس ترس و تردید نسبت به آینده و این که این ازدواج چه موقع رخ می دهد و آیا اصلا انجام می شود، جایگزین می شد. در واقع، می توانم این طور بگویم که انتظار و میل برای با هم بودن به همان اندازه جزیی از شکنجه ام بود که بخشی از بقا و زنده ماندنم. این که به شین خیلی نزدیک باشم، اما با وجود همه آن نگهبان هایی که اطرافمان بودند و چشم بندهایی که بر چشم داشتیم، نتوانم او را ببینم یا لمس کنم، واقعا برایم وحشتناک بود.
آیا هیچ گاه فکر کردید که به آن چه که بازجویتان می گوید، اعتراف کنید؟
  • من هیچ وقت فکر نکردم که به جاسوسی اعتراف کنم؛ برای این که در دوران بازداشتم هیچ گاه به من گفته نشد به جاسوسی متهم شده بودم. این اتهام اولین بار در روز آزادی من عنوان شد. اما در دوران بازداشتم گاهی اوقات فکر می کردم شاید فکر بدی نباشد که به اتهام عبور از مرز اعتراف کنم. چون فکر می کردم این اعتراف دروغین شاید بهانه ای بشود تا به من اجازه بدهند که بگویم اشتباه کردم. اما وقتی این ایده را با نامزد و دوستم مطرح کردم، آن ها به شدت مخالفت کردند و گفتند اصلا فکر خوبی نیست که به کاری که نکرده ایم، اعتراف کنیم؛ به ویژه که آن موقع اصلا نمی دانستیم مجازات عبور غیرقانونی از مرز چیست. البته مرز خط کشی نشده بود و در نتیجه شاید هم از مرز عبور کرده بودیم. این مساله ای است که شاید هیچ وقت جواب آن را نتوانیم بفهمیم. اما این واقعیت که مرز خط بندی نشده بود، به طور واضح نشان می دهد که حتی اگر عبوری هم از مرز رخ داده بود، عمدی و آگاهانه نبود. البته بعدها از طریق «مسعود شفیعی» که وکیل ما بود، متوجه شدم مجازات عبور غیرقانونی از مرز، جریمه نقدی است و حتی زندان هم نیست. بنابراین، اگر آن موقع می دانستم مجازات عبور غیرقانونی از مرز جریمه نقدی است، ممکن بود اعتراف کنم. اما آن زمان نمی دانستم که این اعتراف چه پیامدهایی می تواند برایم داشته باشد. برای همین با وجود همه فشار هایی که بر روی من بود، حاضر به اعتراف دروغین نشدم.

فکر می کنید که دولت جمهوری اسلامی ایران از شما به عنوان ابزار چانه زنی استفاده کرد؟
  • این تنها نظر من نیست. کاملا مشخص است که دولت جمهوری اسلامی ایران می خواست از ما به عنوان اهرم فشار برای مذاکرات هسته ای و هم چنین تبادل زندانی استفاده کند و از این طریق امتیازاتی بگیرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر