انجیل لوقا۱:
"سرود مریم" قدیمیترین سرود ایام کریسمس است. این سرود همچنین پرشورترین، و بلکه انقلابیترین سرودی است که تابحال در وصف میلاد عیسی مسیح سراییده شده است. مریمِ سرایندۀ این سرود، مریمِ رؤیایی و آرام و ملایمی که معمولاً در تصاویر میبینیم نیست، بلکه مریمی است پرشور و حرارت، پر غیرت، پرغرور و پر هیجان. در این سرود از لحنِ شیرین و رؤیایی و یا حتی لحن شادیآفرینِ بسیاری از سرودهای کریسمسی خبری نیست، بلکه سرودی که در اینجا با آن مواجهایم سرودی است محکم و قاطع دربارۀ سرنگونی تخت پادشاهان و پست شدنِ بزرگان این جهان، و نیز درباره قدرت خدا و عجز و ناتوانیِ بشر. این همان صدای زنان نبی عهدعتیق نظیر دبوره، جودیت و مریم است که اکنون از دهان مریم برمیخیزد. مریم، که تحت قدرت روحالقدس است و فروتنانه و مطیعانه اجازه میدهد هر چه روحالقدس فرمان میدهد با او بشود، مریمی که اجازه میدهد روح هر جا میخواهد بوزد (یوحنا ۳: ۸)، آری همین مریم به قدرت این روح درباره آمدن خدا به این جهان، یعنی ظهور عیسی مسیح، سخن میگوید.
مریم البته بهتر از هر کس دیگر میداند که انتظار کشیدن برای آمدن مسیح به چه معناست. انتظار کشیدن او با انتظارِ تمام دیگر ابناء بشر فرق دارد. مریم بهعنوان مادر عیسی برای او انتظار میکشد. او بیش از هر کس دیگر به عیسی نزدیک است. مریم از رازِ آمدن عیسی، از کار روحالقدس که در این امر نقش دارد، و از خدای قادرمطلق که چنین معجزۀ حیرتانگیزی را بهعمل آورده است، آگاه است. او در پیکر خود، راههای عجیب خدا با آدمیان را تجربه میکند: اینکه خدا وقایع را به فراخورِ دیدگاهها و نظرات ما آدمیان تغییر نمیدهد و از راهِ تجویزیِ انسانها پیروی نمیکند. راه خدا آزاد و مبتکرانه است، و ورای درک و فهم و اثباتپذیریِ ما انسانها قرار دارد.
آنجا که درک ما منزجر میشود و طبیعتمان طغیان میکند، آنجا که حسِ پارسایی ما عجولانه "استغفرالله" میگوید، دقیقاً در همانجاست که خدا دوست دارد حضور داشته باشد. خواست و ارادۀ خدا ولو آنکه با عقل و منطقِ سلیم بشر جور در نیاید، ولو آنکه طبیعت بشری و حسِ پارسایی ما را بیازارَد، کماکان خواست و اراده خداست و هیچ یک از ما نمیتوانیم مانع آن شویم. تنها فروتنان این واقعیت را باور میکنند و بهخاطرش شادی مینمایند که خدا بهطرزی پرجلال، آزاد است و در جایی که انسان نومید میشود، معجزات حیرتانگیز انجام میدهد و آنچه را حقیر و بیمقدار است، بلند و سرافراز میسازد. برای عادلان، این واقعیت که خدا حقیران را دوست دارد، گلِ سرسبدِ تمام معجزات است. خدا "بر حقارتِ کنیز خود نظر افکنده است." این است پیام پرشور و انقلابیِ میلاد مسیح: خدا در میان حقیران.
همه چیز با خود مریم شروع میشود: زنِ یک نجار. بهقول معروف، زنِ یک کارگرِ فقیر؛ زنی گمنام که مردم چندان اهمیتی برایش قائل نیستند. و بااینحال خدا او را درست همانطور که هست، یعنی خوار و حقیر در نظر دیگران، برمیگزیند و بر او نظر لطف میافکنَد، تا مادر نجاتدهندۀ دنیا باشد. خدا مریم را به این خاطر که انسانی شایسته یا پارسا و باتقوا بود برنگزید، هرچند او بیتردید زنی باتقوا بود. خدا حتی او را به این خاطر که فروتن بود نیز برنگزید، و یا به خاطر هر فضیلت دیگری، بلکه دلیل اینکه خدا مریم را برگزید فقط و فقط این بود که اراده پرفیضِ او این است که آنچه را خوار و حقیر و پست و بیمقدار محسوب میشود، برافرازد، دوست بدارد و عظیم بسازد.
اینگونه است که مریم، این زنِ زمخت و معمولی اما پارسا که همسر مردی نجار است، زنی که مطابق ایمانِ عهدعتیقیِ خود زیست میکند و برای ظهور نجاتدهنده موعود انتظار میکشد، بهناگاه مادرِ خداوند میشود. و اینگونه است که عیسی، پسرِ عملهای فقیر...در آخوری محقّر به این جهان میآید.
خدا از حقارتِ انسان شرمسار نیست، بلکه یکراست به میان آن میرود و کسی را بهعنوان ابزار خود برگزیده، معجزات حیرتانگیز خود را درست در جایی که ابداً انتظارش را نداریم، به ظهور میرساند. خدا خود را به حقیران و افتادگان نزدیک میسازد، و گمشدگان و ناتوانان و کسانی را که دنیا به حاشیه رانده و برایشان اهمیتی قائل نیست، دوست میدارد. آنچه را که دنیا میگوید گمشده است، خدا میگوید پیدا شده است. آنچه را که مردم "محکوم" مینامند، خدا "نجاتیافته" میخوانَد؛ آنجا که مردم میگویند ’نه!‘، خدا میگوید ’آری!‘
در جایی که مردم نگاهشان را با بیتفاوتی و غرور برمیگردانند، خدا با چنان محبتی مینگرد که گرمای آن را با هیچ چیز قیاس نتوان کرد. آنچه را که مردم مشمئزکننده میخوانند، خدا متبارک مینامد. آنگاه که در زندگی به مرحلهای میرسیم که کاملاً از خودمان و از روی خدا شرمساریم، آنگاه که میپنداریم خدا بویژه هماکنون باید از ما شرمنده باشد، آنگاه که بیش از هر زمان دیگر در زندگی احساس میکنیم از خدا دور افتادهایم، دقیقاً در چنین لحظهای است که خدا از هر زمان دیگر به ما نزدیکتر است و میخواهد وارد زندگیهایمان شود تا حضور قدوس او را احساس کنیم و معجزۀ محبت، نزدیک بودن و فیض او را درک نماییم.
مریم با شادمانی میسراید: "زین پس، همه نسلها خجستهام خواهند خواند." براستی خجسته و متبارک خواندن مریم، این کنیز حقیر، به چه معناست؟ معنایش صرفاً این است که با حیرت زبان به ستایش معجزهای میگشاییم که در مریم بهوقوع پیوسته، و از طریق او میبینیم که چطور خدا بر حقیران نظر میافکند و آنان را بلند میسازد. درمییابیم که خدایی که پا به این جهان گذاشت نه بلندیها، بلکه اعماق درهها را میجوید؛ آنگاه که خدا کوچک و حقیر را بزرگ میسازد، جلال و قوت او را آشکارا میبینیم. متبارک و خجسته خواندن مریم بدین معنا نیست که برایش مذبحها بسازیم، بلکه بدین معناست که همصدا با او خدایی را که بر حقیران نظر میافکند و آنان را برمیگزیند میپرستیم، خدایی که "کارهای عظیم برایم کرده است، و نامش قدوس است." خجسته خواندنِ مریم بدین معناست که مانند او میدانیم که "رحمت خدا نسل اندر نسل همۀ ترسندگانش را در بر میگیرد"، یعنی همه آنانی را که از مشاهدۀ راههای خدا در حیرتند، اجازه میدهند روح به هر کجا میخواهد بوَزد، و از آن اطاعت کرده، همصدا با مریم فروتنانه میگویند: "آنچه درباره من گفتی، بشود" (لوقا ۱: ۳۸).
وقتی خدا مریم را بهعنوان ابزاری در دست خود انتخاب میکند، وقتی خدا تصمیم میگیرد شخصاً وارد این جهان شود و در آخوری در بیتلحم به میان ما آید، آنچه با آن سر و کار داریم نه یک گردهماییِ مسرتبخشِ خانوادگی، بلکه نقطۀ آغازِ تغییری صد و هشتاد درجهای است! نقطه آغاز ترتیبی است کاملاً تازه برای هر آنچه بر زمین است! و اگر میخواهیم جزئی از این واقعه میلاد مسیح باشیم، نمیتوانیم صرفاً مثل یک تماشاچی بنشینیم و از تصاویر زیبای کریسمسی لذت ببریم! لازم است که خود ما نیز در این تغییر اساسیِ تمام عالم، نقش داشته باشیم و بهجای تماشاچی، بازیگرِ صحنه باشیم. چراکه این نمایشنامهای است که هر تماشاچی در آن نقشی برعهده دارد، و نمیتوانیم از ایفای نقش خود شانه خالی کنیم. نقش ما چیست؟ آیا باید نقش شبانانی را بازی کنیم که به پرستش عیسی میآیند، یا مجوسیانی را که برای او هدیه میآورند؟ آنگاه که مریم مادرِ خداوند میشود و خدا در آخوری محقر به این جهان میآید، چه داستانی در حال اجراست؟
موضوع داستانی که در حال اجراست، داوری و نجات دنیاست. این است آنچه دارد بر روی صحنه رخ میدهد. زیرا خودِ عیسی، این طفلِ آرمیده در آخور، داوری و نجاتِ جهان را بدست دارد. اوست که بزرگان و قدرتمندان دنیا را به کنار میراند، فرمانروایان را از تخت به زیر میکشاند، و متکبران را فروتن میسازد. اوست که دست نیرومند خود را بر ضد تمام کسانی که خود را رفیع و قدرتمند میدانند برمیافرازد، و رحمتش آنچه را حقیر و بیارزش است بلند میکند و آن را بزرگ و پرجلال میسازد. بنابراین نمیتوانیم طوری به نزد این آخور بیاییم که نزد گهواره هر نوزاد دیگری میرویم. در زندگی هر کدام از ما که تصمیم میگیریم به نزد آخور عیسی برویم، اتفاقی مهم رخ میدهد: پیش از آنکه به پیشگاه این آخور برویم، یا خود را زیر داوری قرار میدهیم و یا نجات مییابیم. هر یک از ما یا در برابر آخور مسیح خُرد میشویم، و یا طعم رحمت خدا را میچشیم.
منظور در اینجا چیست؟ آیا آنچه میگوییم صرفاً یک صنعت ادبی زیباست؟ نظیر داستانهای زیبا و اخلاقی اما مبالغهآمیزی که واعظان از پشت منبر میگویند؟ گفتن اینگونه چیزها درمورد عیسای طفل به چه معناست؟ اگر این امر برایتان صرفاً سخنانی زیباست، شما نیز واقعه کریسمس را مثل بیایمانان جشن خواهید گرفت، یعنی صرفاً بهعنوان یک تماشاچی. اما این امر برای ما ایمانداران صرفاً سخنانی زیبا نیست، بلکه بدین معناست که خدا، یعنی آفریدگار تمام هستی، خود را بهغایت کوچک ساخته و به دنیای محقر ما آمده است تا ما را ملاقات کند و بصورت طفلی ضعیف و بیدفاع، در میان ما باشد. هدف خدا از این کار اجرای یک نمایش سرگرمکننده برای ما نیست تا از این طریق ما را شیفته خود سازد، بلکه خدا با اینکار جایگاه و هویت خود را بر ما آشکار میسازد، و از این مَنظر به داوری احساس بزرگخواهیِ بشر میپردازد و آن را پست ساخته، از تخت به زیر میکشانَد.
تخت خدا در دنیا نه بر تخت پادشاهان، بلکه در پایینترین نقطۀ بشریت یعنی در یک آخور قرار دارد. پیرامونش نیز نه ندیمههایی در حال باد زدن، بلکه افرادی گمنام ایستادهاند که با کنجکاوی و حیرت آمدهاند تا ببینند معجزۀ خدا برای بشریت چیست.
بزرگان و قدرتمندان این دنیا در دو نقطه به بنبست میرسند و عظمت و توانشان به کاری نمیآید: یکی در آخور و دیگری در پای صلیب عیسی. هیچ یک از قدرتمندان جهان جرأت نزدیک شدن به آخور را ندارد. هیرودیس پادشاه به هیچ وجه خودش جرأت نمیکرد نزد آخور عیسی برود. دلیلش این است که نزد آخور، تخت شاهان فرو میریزد، قدرتمندان سقوط میکنند، و بلندمرتبگان به زیر آورده میشوند، زیرا خدا در آنجا با حقیران است. در کنار آخور، ثروتمندان مأیوس میشوند زیرا میبینند که خدا با فقیران و گرسنگان است. خدا به گرسنگان خوراک میدهد اما ثروتمندان را دست خالی پس میفرستد. زورمندان جهان در برابر کنیزی به اسم مریم، در برابر آخور عیسی، و در برابر خدایی که در میان حقیران است، احساس عجز و درماندگی میکنند زیرا میبینند چیزی جز داوری در انتظارشان نیست. ممکن است تصور کنند امروز اتفاقی برایشان نخواهد افتاد، اما به یقین داوری خدا را در آینده نزدیک تجربه خواهند کرد. خدا مستکبران را از تختهایشان به زیر میآورد، و در عوض حقیران را سرافراز میسازد. به همین خاطر است که عیسای مسیح بهصورت طفلی ناچیز، بهصورت پسر مریم، به این جهان آمد.
اکنون که تا فرا رسیدن کریسمس چند روزی بیش باقی نمانده است، بیایید امسال کریسمس را بهراستی بهعنوان جشن آمدن عیسای مسیح به این جهان گرامی بداریم. اما پیش از آنکه چنین کنیم، لازم است نخست چیزی را برای خودمان روشن سازیم: اینکه با توجه به آنچه در مورد آخور مسیح آموختیم، از این پس در مورد آنچه در زندگی بزرگ یا پست است چه تصوری خواهیم داشت. البته اکثر ما افراد قدرتمندی نیستیم، ولی خیلی از ما از اندکْ قدرتی برخورداریم و تنها هدفمان این است که هر روز مدارج ترقی را طی کنیم و بالا و بالاتر رویم! حال آنکه نگرش خدا طور دیگری است: میخواهد هر روز پایین و پایینتر رویم، به میانِ حقیران و افتادگان. او میخواهد منیّت خود را از یاد برده، در پی تعریف و تمجیدِ دیگران نباشیم و خود را بزرگتر از همگان نپنداریم. اگر حاضر باشیم در این مسیری که خدا میخواهد گام برداریم، با خدا ملاقات خواهیم کرد. هر یک از ما در پیرامون خود هم کسانی را میشناسیم که در ظاهر بزرگ و قدرتمند هستند و هم کسانی را که ظاهراً خوار و حقیر. هر کدام از ما بدون شک کسی را میشناسیم که در مقایسه با ما در مرتبه نازلتری قرار دارد. بیایید کریسمس امسال از خدا بخواهیم کمکمان کند تا به واقعه میلاد مسیح با نگاهی کاملاً متفاوت بنگریم و دریابیم که اگر میخواهیم با خدا ارتباط ایجاد کنیم، راه رسیدن به او نه در بالاها، بلکه در قعرِ پایینترینها و در میانِ کوچکترین و حقیرترینهاست، و هر که بخواهد در آن بالاها بماند، قطعاً سرانجامی هولناک خواهد داشت.
ترجمه: عیسی دیباج